رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

مثل آب برای شکلات - لورا اسکوئیول

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

مثل آب برای شکلات

عنوان: مثل آب برای شکلات
نویسنده: لورا اسکوئیول
مترجم: مریم بیات
نشر: روشنگران و مطالعات زنان
تعداد صفحات: 240
سال نشر: چاپ هفتم 1386

تیتا دختر آخر یک خانواده مزرعه دار مکزیکی است که در مثل آب برای شکلات به زندگی او پرداخته شده است. کتاب با نثری بسیار ساده و دلنشین و با بیان طرز تهیه نوعی غذا و مواد اولیه مربوط به آن، آغاز می شود. شیوه بیان داستان طوری است که در ابتدا فکر میکنی با داستانی طنزگونه سروکار داری، اما پس از چندین صفحه ناگهان موضوع اصلی تو را شگفت زده می کند و بی وقفه تو را به انتهای داستان سوق می دهد. تیتا در حقیقت یک قربانی است و لورا اسکوئیول در این کتاب بخشی از زندگی افرادی را به تو نشان می دهد که قربانی عادات کهنه و پوسیده ی جامعه خود شده اند. سنتهای کهنه و بی اساسی که تنها محافظه کاری ناشی بر قدرت طلبی، به بقای آنها اصرار می ورزد.

+ دو سال پیش نمایشی با عنوان "مثل آب برای شکلات" بر اساس همین کتاب، به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی و بازی رویا نونهالی در نقش مادر تیتا اجرا شده است.

 

- هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می­ شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم؛ همان‌طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می­ آید که دوستش داریم؛ شمع می‌تواند هرنوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل کند. برای لحظه‌ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند، تا انفجار تازه ­ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته  شعله ور نگاه می­دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش ­زا همان سوختی است که به وجودمان ­می‌رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می‌شود که سوخت موجود باشد. خلاصه کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ­ور می­کند، قوطی کبریت وجودش نم بر می­دارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود. اگر چنین شود؛ روح از جسم می‌گریزد و در میان تیره‌ترین سیاهی‌ها سرگردان می‌شود. (صفحه ی 111)

 

* به نظرم پایان داستان به اندازه ی آغازش قوی نبود. در صفحات پایانی این سوال مدام در ذهنم بود که داستان تخیلی است یا واقعیت؟ قصه است یا افسانه؟ در انتها هم به نتیجه ای نرسیدم ولی موضوع آن واقعا موضوع خوب و جالبی بود.

روایت داستان در خلل دستورات مختلف آشپزی من را یاد "یانگوم" می انداخت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">