رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

می خواهم عاشق شوم اجازه هست؟

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

می خواهم عاشق شوم اجازه هست؟

عنوان: می خواهم عاشق شوم اجازه هست؟ (نامه ها و پاره خاطره های یک پدر و دختر)
نویسنده: ساجده عرب سرخی - دکتر حسین اسکندری
نشر: نسیما
تعداد صفحات: 87
سال نشر: چاپ اول 1389

کتاب با مقدمه های جالبی شروع می شود. مقدمه غول ها، نسل قبلی ها و این نسلی ها. مقدمه های یک روان شناس، که علم روانشناسی را مشابه عکاسی می داند و بر این باور است که هیچ کدام توانایی ادا کردن حق مطلب یک موضوع را ندارند. روان شناسی که معتقد است، توافقات بین الذهنی تنها کاریست که در ارتباط با دیگری از دستمان بر می آید و اگر تمام دانشش را جمع کند کفاف نیم روز از زندگی و تعاملش با دیگران و خانواده اش را نمی دهد. زیرا که انسان ها متفاوت تر از آنی هستند که بتوان تصور کرد. در نتیجه این روان شناس در جایگاه یک پدر دچار استیصال می شود و تصمیم می گیرد راهی متفاوت را برای تربیت و ارتباط با دخترش در پیش بگیرد. راهی خاص و منحصر به فرد برای هر انسان که خود خاص و منحصر به فرد است. و این کتاب مجموعه نامه نگاری هایی با این هدف و با مضمون دغدغه ها و اعترافات دو نسل متفاوت و تلاش قابل تامل آن ها برای کاهش فاصله هاست.

 

- آدمی را می توان دید، می تواند دست در دستش گذاشت، می توان با او در جاده ای قدم زد، می توان دلش را به دست آورد، وادار به انجام کاری کرد، ولی نمی توان به سادگی او را فهمید، نمی توان او را درک کرد، هرگز نمی توان به او دست یافت.

... ما شاید تنها راه مان این باشد که ذهن خود را در برابر ذهن او بگذاریم و به توافق بین الذهنی برسیم. توافق دو ذهن در لحظه ای و موقعیتی که ممکن است در پیچ بعدی جاده دچار تحول و دگرگونی شود. (صفحه 9)

- میوه های کال می رسند ولی آدم های کال هیچ وقت نمی رسند. من دلم نمی خواهد تو هیچ وقت به بزرگی و بلوغ برسی! زندگی شعر نیست، راه رفتن در مسیرهای سخت و بی عاطفه و پر پیچ و خم است. این را وقتی بزرگتر شدی بهتر می فهمی. (صفحه 23)

- آدم ها از دوری به دلتنگی و تنهایی میرسند و از نزدیکی به کوری. (صفحه 68)

- اعتراف می کنم رفتارهای ناخواسته ام بهتر از توصیه های خواسته و آگاهانه ام تو را تربیت کرده! اعتراف می کنم بد نیست گاهی ما بزرگ تر ها از شماها چیزی یاد بگیریم. بگذار یک اعتراف اساسی کنم. نه ما آن قدر بزرگیم که شما خیال می کنید و نه شما آن قدر کوچک که ما فکر می کنیم. ما تقریبا هم قد هم هستیم. (صفحه 81)

 

* کتاب را در اتوبوس خواندم و آن قدر سرگرم خواندن بودم که متوجه ایستگاهی که باید پیاده می شدم، نشدم!

** کتاب جالبی بود. و برخی مسائل آن، آن قدر ملموس بود که احساس می کردم بعضی از حرف ها را دارم از پدرم می شنوم.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">