رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

اقلیت

عنوان: اقلیت
نویسنده: فاضل نظری
نشر: سوره مهر
تعداد صفحات: 88
سال نشر: چاپ اول 1387- چاپ سی و دوم 1394

کلمات بسیار عجیب اند. همان طور که گاهی قاصر اند از بیان مفاهیم، گاهی هم به لطف و توانایی شاعر طوری در کنار هم قرار می گیرند که تو را تا عرش می برند و بین آسمان و زمین معلقت می کنند. و به نظرم فاضل نظری خوب شیوه ی به خدمت گرفتن کلمات برای القای این تعلیق و حال خوب را می داند.

 

 عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت

سر سربسته چرا این همه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه قلب شکست

آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:

قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازی است که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

 

* نظری در پشت جلد کتاب هایش توضیح مختصری درباره عنوان کتاب هم داده است و نکته ی جالب برای من این بود که شعر مربوط به هر عنوان در همان کتاب نیست و در کتاب های دیگر او وجود دارد.

اقلیت: در اقلیت بودن، تنها بودن نیست. " چه بسا گروهی اندک که بر بسیاری غلبه کردند..."

 

۰ نظر ۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۵
مهدیه عباسیان

چند روایت معتبر

عنوان: چند روایت معتبر
نویسنده: مصطفی مستور
نشر: چشمه
تعداد صفحات: 94
سال نشر: چاپ اول 1382 - چاپ پانزدهم 1390

بازهم شخصیت های ثابت به کمک مستور آمدند تا او به زبانی دیگر در هفت داستان کوتاه این کتاب به بیان مفاهیم همیشگی اش بپردازد.

 

- دوست داشتن را نمی توان معنا کرد. نمی توان نوشت. نمی توان نقاشی کرد. نمی توان نگاه کرد. دوست داشتن را فقط باید نوشید. باید حس کرد. باید بویید. باید گفت، بی آنکه کسی و حتی معشوق ات معنای آن را بفهمد. باید سوخت. باید دود شد. باید پروانه شد. باید پروانه شد. باید پروانه شد. باید... (صفحه ی 53)

- هرکس روزنه ای است به سوی خداوند. اگر اندوه ناک شود. اگر به شدت اندوه ناک شود. (صفحه ی 79)

- هر خاطره ای خاطره نمی شود. هر دردی درد نیست تا روح را مثل کاغذ مچاله کند. خاطره باید جان داشته باشد تا زنده بماند. باید روح داشته باشد تا برای همیشه جاودانه بماند. خاطره باید بسوزاند و خاکستر کند. (صفحه ی 87)

 

* مدت هاست وقتی که به کتابفروشی می روم سعی می کنم توجهی به کتاب های مستور نکنم. یک بار این کتاب را برداشتم اما من درونم هی گوشزد که نه! الان زمان مستور خوانی نیست و من هم پیروی کردم.

** یکی از دوستانم در خوابگاه به من می گفت که تو خیلی اهل پارتی هستی! به هر بهانه ای چه تمام شدن کارهای سمینار، چه بی حوصله بودن و چه سرحال بودن، خودت را به یک بوک پارتی حسابی دعوت می کنی... این کتاب هم مهمان ناخوانده ی یکی از بوک پارتی های من با علت بی حوصلگی بود.

*** در مورد داستان های کتاب:

"چند روایت معتبر درباره عشق" و "کشتار" باعث پر رنگ شدن آن سوال همیشگی در ذهن آدم می شود. این که واقعا عشق و دوست داشتن یعنی چه؟ بهای آن ها چیست و عاقبت آن ها چه می شود و اصلا عکس العمل درست در برابر آن ها چیست؟ 

کشتار که واقعا نامش برازنده ی داستان بود... غیر مستقیم وار دست به کشتار در ذهن خواننده می زند.

"چند روایت معتبر درباره ی زندگی" و" چند روایت معتبر درباره ی مرگ" و" مصائب چند چاه عمیق" زندگی ها، مرگ ها و دغدغه های مختلف را با هم مقایسه می کند.

" در چشم هات شنا می کنم و در دست هات می میرم" باعث  شد دلم بسیار شدیدتر از آن چه بتوان بیان کرد برای پدرم تنگ شود و قنج برود...

"کیفیت تکوین فعل خداوند" هم داستان قابل تاملی بود.

**** این کتاب اصلا مناسب زمان بی حوصلگی و دلتنگی نبود. شدیدا بر این باورم که مستور نویسنده ای است که باید از او ترسید. و حتی جایزه نوبل مبهمیزاسیون و رسوخ مته وار به ذهن خواننده را به او داد!

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مهدیه عباسیان

بر شانه های تقدیر

عنوان: بر شانه ها ی تقدیر
نویسنده: حسین گلدوست

نـشر: شرکت سهامی کتاب های جیبی (وابسته به انتشارات امیرکبیر)
تعداد صفحات: 160
سال نشر: چاپ اول 1392

کتاب برشانه های تقدیر هشتمین کتاب از مجموعه ای 110 تایی با عنوان "چشمه هایی به سوی خورشید" است که با توجه به آنچه که نویسنده در مقدمه ی کتاب آورده است سعی دارد با توجه به ماهیت ثابت و غیرقابل تغییر انسان در طول تاریخ و با استفاده از ادبیات داستانی و قصه به عنوان شیوه ای مناسب برای ایجاد روشنگری و هشدار به جوامع بشری، راهی مناسب برای دست یابی به آموزه ها و انتخاب صحیح و پالایش افکار فراهم آورد. در نتیجه این گروه برآن شدند تا با استخراج مفاهیمی ملموس و مورد نیاز از  کتاب نهج البلاغه در این راه گام بردارند.

 

* کتاب شامل چهار داستان کوتاه است که زمان اتفاق همه ی آن ها به سال های جنگ ایران و عراق بر می گردد. من این کتاب را به پیشنهاد آقای کتاب فروش خریدم. ولی این کتاب حتی درصد بسیار کمی از توقعاتم را هم برآورده نکرد. با توجه به ذکر این نکته که داستان ها برگرفته از دل نهج البلاغه هستند، و با توجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق جامعه من جمله خودم، نهج البلاغه دان نیستند و تسلط کافی بر تمام مسائل و مفاهیم آن ندارند، کمترین توقعم از این کتاب اشاره ای کوچک به مفهوم انتخاب شده در مورد هر داستان بود. بگذریم از بعضی داستان ها که شدیدا  "کلید اسرار گونه" بودند...

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۰
مهدیه عباسیان

طوفان دیگری در راه است

عنوان: طوفان دیگری در راه است
نویسنده: سید مهدی شجاعی

نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 400
سال نشر: چاپ اول 1384- چاپ دهم 1392

سید مهدی شجاعی را با کتاب های دیگری که هنوز موفق به خواندنشان نشده ام (مثل آفتاب در حجاب، کشتی پهلوگرفته، عشق،پدر و پسر و ...) می شناسم. متن پشت جلد کتاب خبر از متفاوت بودن سبک این رمان می داد و به همین دلیل بی درنگ خواندنش را آغاز کردم. داستان با علامت سؤال های زیادی آغاز شد و من ناخودآگاه در کنار قضاوت کردن شخصیت های داستان برای رسیدن به پاسخ سوال ها تلاش می کردم. اما هرچه جلوتر می رفتم بیشتر متعجب می شدم. چون من حق را به کسی نداده بودم که حالا می دیدم حق با خود اوست. برای همین بارها کتاب را بستم و سعی کردم فارغ از هرگونه قضاوت و پیش داوری ادامه دهم.

طوفان دیگری در راه است داستان زندگی افرادی خاکستری بود. کسانی که نه کاملا خوب بودند و نه کاملا بد و همین موضوع داستان را برای من ملموس می کرد. تمام سعی ام بر این است که به هیچ نکته ای که حتی کمی از داستان را فاش کند اشاره ای نکنم اما می توان گفت که تمام تلاش شجاعی در این داستان بر این است که نشان دهد هر کس می تواند از راهی بسیار خاص به خدا برسد و ما اصلا و به هیچ عنوان در جایگاه قضاوت نیستیم.

 

- اگر برای کسی کاری بکنی که قبلا از او مهر دیده ای که هنر نکرده ای! معامله کرده ای. اگر در ازای قهر و جفا، مهر و وفا کنی هنر کرده ای... نه هنر نکرده ای. به وظیفه ی خدایی ات عمل کرده ای. یک بار برای یک بنده کاری کرده ای که خدا یک عمر برای همه بندگانش می کند. چقدر بنده باید بی جنبه باشد که با مثقال، منت بر سر خروار بگذارد. (صفحه ی 213)

- وقتی از بیرون نگاه می کنی به دنیا - یعنی از بالا- تازه می فهمی که ماجرا خیلی فرق داره با اون چیزی که از تو می دیدیم. وقتی از اون طرف نگاه می کنی، همه ی اون چیزایی که فکر می کردی عین کنتراسته، می بینی عین هارمونیه. حتی رنگ و وارنگ بودن آدم ها. (صفحه ی 385)

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۳۵
مهدیه عباسیان

عنوان: حسین (ع)
گردآورندگان: بشیر خیری، امیرحسین کریمی
نشر: الگوی فردا
تعداد صفحات: 192
سال نشر: چاپ اول 1390- چاپ پانزدهم 1394

چکیده ای از سخنان و نظرات افراد مختلف ایرانی و خارجی، مسلمان و غیر مسلمان در مورد امام حسین (ع) و واقعه ی عاشورا به عنوان حقیقتی زنده و با مقدمه استاد محمدرضا حکیمی در این کتاب گردآوری شده است و باعث می شود تا بتوان نگاه کلی تر و همه جانبه تری به حادثه ای که از دوران کودکی با آن آشنا هستیم داشته باشیم.

 

- ای کاش مردم این سخن را می فهمیدند و در هر سرزمینی که وارد می شدند و هر روزی که بر آن ها می گذشت، حق اسلامی را که اباعبدالله الحسین (ع) به خاطر آن کشته شد را ادا می کردند. (دکتر محمد تیجانی - مورخ و نویسنده تونسی)

- بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آن ها با عمل خود روشن کردند که برتری عددی در جایی که حق با باطل رو به رو می شوی اهمیتی ندارد. پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است. ( توماس کارلایل - مورخ اسکاتلندی)

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۷
مهدیه عباسیان

ولادیمیر می گوید

عنوان: ولادیمیر می گوید:
نویسنده: فریبا کلهر

نـشر: فریبا ( با همکاری نشر آموت)
تعداد صفحات: 136
سال نشر: چاپ اول 1393

داستان که از زبان دخترکی نوجوان روایت می شود، در مورد یک خانواده ی سه نفره ی ایرانی است که تصمیم به مهاجرت می گیرند. موقعیت جدید برخلاف توقعشان با سختی های زیادی همراه است و زندگی را به ورطه ی نابودی می کشاند. این جاست که نقش ولادیمیر پر رنگ تر می شود. ولادیمیر که شخصیت غایب، همیشه حاضر و به نوعی عقل کل داستان است با حرف هایی که از او نقل می شود، به یافتن راه درست و بهترین راهکار ها کمک می کند. 

فریبا کلهر در مقدمه ی کتاب آورده است که با شخصیت های این کتاب در تورنتو و در محله ای ایرانی نشین آشنا شده است و ولادیمیر  شخصیتی است که حرف های او فشرده ی افکار تمام اندیشمندان، بزرگان و فیلسوفان دنیاست.

 

- بابی گفت: صبرکن ببینم. ما دعوا نمی کنیم. این یک جور... یک جور... ولادی چه می گوید؟ یک جور مشاجره است. حالا چی می خواستی بگویی؟

گفتم: چرا همه اش شما شکست می خوری؟

گفت: از چی حرف می زنی؟ مگر میدان جنگ است؟ خیلی وقت ها من کوتاه می آیم تا یک چیز با ارزش تر را حفظ کنم. این طوری پیروز تمام مشاجره ها من هستم. (صفحه ی 62)

- دیدن کسانی که انگار دیدنشان خیلی طبیعی است به ما آرامش و اطمینان میدهد. اطمینان از این که همه چی رو به راه است. (صفحه ی 84)

- به قول ولادی زندگی پشیزی نمی ارزد اگر همان که هستم بمانم. (صفحه ی 108)

 

* "ولادیمیر می گوید:" یک داستان ساده بود که خیلی هم ساده روایت شده بود. روی جلد نوشته بود: رمانی برای همه. و فکر می کنم این سادگی در نوع بیان و روایت برای همه پسند کردن رمان عنصری ضروری بود. طوری که حتی می توان این کتاب را به عنوان گزینه ای مناسب برای نوجوانان هم تلقی کرد.

** مدت هاست به این موضوع فکر می کنم که نوشتن حس شخصی در مورد یک کتاب کار بیهوده ای نیست؟ این سوال برای این به ذهنم رسید که برای فهماندن حس و نظرم در مورد یک کتاب مشترک در دنیای حقیقی نیاز به مقدار زیادی مقدمه چینی و گفتن برخی جزئیات در مورد تجربیات قدیمی و اینکه چه شد که چنین حسی در من ایجاد شد، است. حالا چه برسد به دنیای مجازی...

نمیدانم کدام یک باعث شدند تا ترجیح دهم حس خاص ایجاد شده توسط ولادیمیر نگفته باقی بماند. افکاری از این دست و اینکه شاید به جز کتاب مشترک به اشتراکات دیگری هم نیاز است،بی پاسخ ماندن سوالات، نیافتن واژگان مناسب و یا هر سه...

۱ نظر ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۶
مهدیه عباسیان

عنوان: استاد عشق
نویسنده: ایرج حسابی
نشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
تعداد صفحات: 216
سال نشر: چاپ اول 1380 - چاپ بیست و هفتم 1386

حسابی پسر دست به قلم می شود و از حسابی پدر می نویسد. استاد عشق شرح زندگی مردی است که استاد عشق نامیده شدن واقعا برازنده اوست. فردی که سختی ها و مشکلات فراوان و بزرگی را از کودکی تجربه کرد اما پشتکار عجیب و ستودنی اش او را به یک الگو تبدیل کرد.

 

- آقا بیژی در دنیای دانسته های انسان، در مقایسه با آنچه نمی داند خیلی ناچیز است. حیف است وقت را تلف کنیم. آدم وقتی می بیند کسانی هستند که چشمشان سالم است و چیزی نمی خوانند حیفش می آید. زمان می گذرد و برای هیچ کس هم متوقف نمی شود. انسان وقتی کمی مطالعه می کند می فهمد که هیچ چیز نمی داند. چه بهتر که آدم مواظب باشد و قدر لحظه لحظه ی عمرش را بداند. به خصوص وقتی سالم است. وقتی جوان تر است و حوصله دارد، باید بیشتر از وقتش استفاده کند. وقتی انسان چیزی می آموزد آن گاه می فهمد که هیچ چیزی در زندگی ارزشی بالاتر از آموختن را ندارد. خواندن، فهمیدن، آگاه شدن مثل یک نوع عبادت و تشکر از زحمات و دستاورد های خداوند است. (صفحه ی 94)

 

* این کتاب یکی از کتاب های فوق العاده ای بود که تا به حال خوانده ام. کتاب را که دستت می گیری و شروع به خواندن می کنی اتفاقی که می افتد چیزی فراتر از غرق شدن در کتاب است. پیش می روی و پیش می روی تا اینکه تمام شدن کتاب تو را به دنیای واقعی بر می گرداند.

طبق عادت همیشگی بعد از نوشتن چند خط اول باز هم در مورد کتاب سرچ کردم تا ببینم نظر بقیه در این مورد چیست. در این روند با نظرات متفاوت زیادی روبه رو شدم که به اغراق و "حسابی بزرگ انگاری" اشاره شده بود. اما واقعا آن قدر که روش زندگی، نحوه ی تلاش و نوع احساسات محمود کوچک و برخورد شهربانو خانم به عنوان مادر با او و سایر مسائلی از این دست جذاب است که دستاوردهای او در میان این همه بزرگی گم می شود. استاد عشق حس خاص خوبی را برایم به ارمغان آورد. حسی که باعث می شود از این به بعد حداقل در مورد قول هایی که به خودم می دهم جور دیگری عمل کنم.

**نکته ی دیگری که بسیار برایم جلب توجه می کرد تربیت کودکان بود. دکتر حسابی پس از آن همه تحصیلات و... کاری را با فرزندانش می کرد که روزگاری "خانم" با او و برادرش انجام داده بود.

۱ نظر ۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۸
مهدیه عباسیان

من زنده ام

عنوان: من زنده ام
نویسنده: معصومه آباد

نـشر: بروج
تعداد صفحات: 638
سال نشر: چاپ اول 1392 - چاپ چهل و یکم 1393

هر قدر هم که در مورد بعضی مفاهیم بخوانی و بشنوی و خوانده ها و شنیده ها را با تمام جزئیات تصور کنی، باز هم تا درک و فهم کامل آن ها فاصله ی زیادی وجود دارد. و جنگ، شهادت، شکنجه و اسارت جزو مفاهیمی از این دست اند...

من زنده ام با توجه به تبلیغات وسیع، نیازی به معرفی چندانی ندارد اما فضای توصیف شده و آنچه که معصومه ی هفده ساله درباره چهار سال اسارت تجربه کرده است، در کنار نثر روان، جذاب و گه گاه ادبی آن، کتاب را از سایر کتاب های مرتبط در این حوزه متفاوت می کند.

 

- با خودم گفتم: جنگ مسئله ریاضی نیست که درباره اش فکر کنی و بعد حلش کنی، جنگ اصلا منطقی ندارد که با منطق بخواهی با آن کنار بیایی. جنگ، کتاب نیست که آن را بخوانی. جنگ، جنگ است. جنگ حقیقتی عریان است که تا آن را نبینی و دست به آن نکشی، درکش نمی کنی. (صفحه ی 152)

 

* هدف اکثر کسانی که سراغ این کتاب می روند با خبر شدن از ریز جزئیاتی است که یک دختر در اسارت تجربه می کند. به همین خاطر به نظرم دو فصل ابتدای کتاب که درباره دوران کودکی و نوجوانی معصومه بود، همان قدر که برای نشان دادن دلیل انتخاب "من زنده ام" برای نام کتاب ضروری بود اما در عین حال مقدمه ای بسیار بسیار طولانی هم بود.

** تعریف یکی از دوستان و هم اتاقی هایم به طور همزمان باعث شد سراغ این کتاب بروم. کتاب را شب ها قبل از خواب برای سریع تر خوابیدن می خواندم! اما بعضی صحنه ها و وقایع آن باعث می شد یا کلا نخوابم و یا اینکه معصومه و موش های ریز و موذی هم در خواب همراهم باشند.

۱ نظر ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۹
مهدیه عباسیان