رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لنا اندرشون» ثبت شده است

تصرف عدوانی

عنوان: تصرف عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون
مترجم: سعید مقدمت
نشر: مرکز
تعداد صفحات: 172
سال نشر: چاپ اول 1395 - چاپ یازدهم 1396

 لنا آندرشون - نویسنده و روزنامه نویس سوئدی - در این کتاب مخاطب را با زنی به نام "استر" آشنا می کند که زندگی خوب، ساده و قابل قبولی دارد و برای روزنامه می نویسد. روال عادی زندگی ِ او همچنان ادامه دارد تا اینکه موظف به نوشتن در مورد "هوگو" هنرمند معروف می شود و از آن به بعد کم کم همه چیز دستخوش تغییر می گردد.

آندرشون در دل داستان با مثال هایی عینی و ملموس و به طرزی دلنشین، باورنکردنی، صریح و شفاف، فریب ها، توهم ها، آفت ها و به خصوص امیدهای واهی و تعابیر مختلف از دوست داشتن را به نمایش کشیده است. طوری که می توان این کتاب را جزء کتاب های self help به شمار آورد.

 

- تقلید طبیعی بودن دشوارترین کارهاست. در طبیعی بودن، نوعی بی خیالیِ تقلید نکردنی هست. ادا و اطوارهای زیادی به وضوح دیده می شوند و احمقانه به نظر می رسند، اما تلاش برای سرپوش نهادن بر احساسات این مزیت را دارد که ناظر نمی تواند با اطمینان بداند که در ذهنت چه می گذرد. (صفحه 12)

- وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس ِ راحتی می کند. برعکس، وقتی عشق بی پاسخ می ماند، تن احساس می کند وزنش سه برابر شده است. ( صفحه 48)

- هوگو گفت باید سیگار را ترک کند و در واقع، سیگاری نیست. استر فکر کرد: " اصطلاحِ در واقع، اصطلاحِ عجیب غریبی ست. وقتی آدم کاری را می کند چطور می شود گفت در واقع آن کاره نیست؟ ( صفحه 50)

- از نگاهِ او، افزایش نارضایتی به سببِ افزایشِ انتظارات، اصلی روانشناختی بود. آدم وقتی چیزی را که ندارد به دست می آورد، لحظه ای کوتاه راضی میشود، اما خود را به سرعت با وضعیت جدید تطبیق می دهد و آن را وضعِ عادی تصور می کند و حداقلِ سطحِ زندگی می داندش. به این شکل، انتظارات افزایش می یابد و به امکانات بیشتری نیاز است تا رضایت به دست آید. آبِ لوله کشی، غذای مفید به اندازه کافی، اتومبیل و مسکن بزرگ تر دیگر کافی نیستند. باید اصلاحات ِ بزرگ تر و بیشتری صورت گیرد تا احساس رضایت به میزان پیشین باشد. باید دُز را بالاتر برد و دفعات آن را بیشتر کرد. ( صفحه 51)

- زندگی عاطفی او فعلا در حالت نارضایتیِ ناشی از افزایش انتظارات بود. تنها حسن این حالت این بود که ناامیدی پس از مدتی می توانست تغییر جهت دهد و به قانون طبیعیِ دیگری برسد: وقتی انتظارات کاهش می یابد، کوچک ترین نشانی از امید موجب شادی می شود. ( صفحه 55)

- عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه می توان به حسِ بی کلام اعتماد کرد، اما در دراز مدت، عشقِ بی کلام و کلام ِ بی عشق دوام نخواهد آورد. عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان دادن های پی در پی و چشم به چشم هم دوختن است. (صفحات 62 - 61)

- کسانی که پیامک و ایمیل را ساخته اند نمی توانند اضطراب و پشیمانی ناشی از پیامک های بی پاسخ را در ذهنشان تصور کنند. شاید هم این حس درون بینی و همدلی را ندارند. آدم وقتی پیامک را می نویسد، نوک انگشتانش می سوزد و از این که چیزی را فرستاده، احساس سبکی می کند. و این سبکی در دقیقه هایی که هنوز امید دارد پاسخی دریافت کند، ادامه می یابد. (صفحه 76)

- خوشبختی را به ندرت در لحظه ی خوشبختی تجربه می کنند. خوشبختی کم و بیش، فقط در انتظارِ خوشبختی است که وجود دارد. ( صفحه 104)

- اندوه نمی تواند تا ابد شدید باقی بماند. آدم در آغاز، هر روز اندوهناک است. سپس شروع می کند به بازسازی خود... ( صفحه 107)

- برخی تصویرها در ذهن ِ آدم منجمد می شوند بی آنکه دلیلش را بداند. (صفحه 110)

- هر چیزی که هستی دارد می خواهد به هستی اش ادامه دهد و امید هم استثناء نیست. امید نوعی آفت است. بی گناه ترین بافت را می خورد و رشد می کند. بقایش در این توانایی تکامل یافته نهفته است که می تواند از هرچه به سودِ رشدش نیست چشم بپوشد و خود را روی چیزی بیفکند که هستی اش را توانمند می کند. سپس آن چه را بافته به قدری نشخوار می کند که کوچک ترین ذره ی غذایی اش استخراج شود. حالا، امید دیوانه وار می جوید.

- وقتی چیز دیگری وجود ندارد، اعاده ی حیثیت باقی می ماند تا آدم مبارزه را ادامه دهد و تسلیم نشود. (صفحه 134)

- آدمیزاد با پاسخ قطعی آسان تر از پاسخ مبهم کنار می آید. این قضیه به امید و ماهیت ِ آن مربوط می شود. امید انگلی است در بدنِ انسان که در همزیستی ِ کامل با قلب و زنده است.

 

* از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم.

 

 

۲ نظر ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۹
مهدیه عباسیان