رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ملیحه بهارلو» ثبت شده است

هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد

عنوان: هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
نویسنده: ویسواوا شیمبورسکا
مترجم: ملیحه بهارلو
نشر: چشمه
تعداد صفحات: 136
سال نشر: چاپ اول 1393

شیمبورسکای لهستانی را به لطف نرم افزار طاقچه و اعتمادی که به نشر چشمه دارم، شناختم. پس از اندکی جست و جو متوجه شدم، زنی متفاوت است که مخاطبان زیادی دارد و زوایایی خاص و مختلف را برای نگریستن به زندگی امتحان می کند. هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد، مجموعه ای از اشعاری است که برنده نوبل ادبیات شده اند و خواندنشان خالی از لطف نیست.

 

- سه کلمه خیلی عجیب

وقتی کلمه آینده را بر زبان می آورم

بخش اول کلمه دیگر متعلق به گذشته است.

وقتی کلمه سکوت را به زبان می آورم،

آن را می شکنم.

وقتی کلمه هیچ را بر زبان می آورم

چیزی می سازم که دیگر در نبودن، جای نمی گیرد.

 

- من به تمامی نخواهم مرد

هنگام خطر، خیار دریایی خودش را به دو قسمت تقسیم می کند:

یک بخش از خود را به دنیای گرسنه تقسیم می کند

و با بخش دیگر خود فرار می کند.

با خشونت تقسیم می شود:

به تباهی و رستگاری

به مجازات و پاداش

به آنچه که بوده و آنچه که خواهد شد

پرتگاهی میان بدنش پدید می آید

و به سرعت تبدیل به دو ساحل بیگانه می شود.

روی یک ساحل، زندگی؛ روی ساحلِ دیگر مرگ.

آین جا امید و آن جا ناامیدی

اگر ترازویی باشد توازن برقرار است.

ارگ عدالتی در کار باشد همین جاست.

مُردن درست همان قدر لازم که لازم است، بدون افراط.

رشد کردنِ قسمت نجات یافته، همان قدر که مورد نیاز است.

ما هم میتوانیم خودمان را تقسیم کنیم، درست است؛

اما فقط به جسم و یک ناله درهم شکسته؛

به جسم و شعر.

 

* از آنجایی که یکی از مشکلات بزرگم در کتاب خواندن "ترجمه ها" هستند، ترجیح می دادم سراغ کتاب شعر ترجمه شده نروم. ولی به نشر چشمه اعتماد کردم.

** شعر خواندنِ اشعار این کتاب، برایم کار سختی بود. در نتیجه فارغ از شعر و شاعری، داستان وار مطالعه کردم و لذت بردم.

*** اینکه مترجم محترم هر شعر را به یکی از آشنایان و یا بستگان خود تقدیم کرده بود، برایم بسیار عجیب بود.

**** شعر فقط مولانا و حافظ و سعدی و سعدی و سعدی و ســـ....

 

 

۳ نظر ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۸
مهدیه عباسیان