رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه خوانی» ثبت شده است

طغیان غضب، نوعى جنون و دیوانگى است، چراکه صاحبش بعدا پشیمان مى‌شود و اگر پشیمان نشود دلیل بر آن است که جنونش مستحکم است.

 

* طغیان غضب در ترجمه‌های دیگر "تندخویی" هم آورده شده است.

** هیچ حرفی برای گفتن نمی‌ماند...

 

 

* در یک از فضاهای مجازی این جمله را به اشتراک گذاشتم و باعث شد بحث زیادی در این مورد شکل بگیرد. در مورد مفهوم تندخویی، پایدار بودن و ...

هرچند که در انتها به نتیجه‌ای نرسیدیم ولی من گمان می‌کنم بعضی از این سخنان می‌تواند هشدار باشد:


 هرکس معمولا مسائل رو بر اساس دانسته‌ها و داده‌هایی که دارد تحلیل می‌کند. در زیست‌شناسی، دانشمندان بر این باورند که صفات اکتسابی به ارث نمیرسه. اما در ادامه، امروزه به این نتیجه رسیدند که به ارث می‌رسن. حتی خلق و خو های رفتاری پایدار.

اگر من نوعی برخورد تندی رو به دفعات کم در طول زندگیم داشته باشم (فارغ از نتیجه اش که در اینجا بحث شده) تاثیری رو من نداره. ولی در طولانی مدت اگر این رفتار دائم تکرار شه، با استیلاسیون و دفسفریلاسیون ژن‌ها کاری می‌کنه تا به یکی از صفات درونی من تبدیل شن. طوری که قابلیت انتقال به نسل بعد رو هم داشته باشن. من فکر میکنم این پایداری یا استحکام می تونه به این بخش هم اشاره کنه.

 

۱ نظر ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۱
مهدیه عباسیان

از قَدَر پرسیدند، امام پاسخ داد:

راهی است تاریک، آن را می‌پیمایید، و دریایی است ژرف وارد آن نشوید و رازی است خدایی، خود را به زحمت نیندازید.

 

* خود را به زحمت نیندازیم...

 

 

۲ نظر ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۶
مهدیه عباسیان

1

نامه‌ی 47 ام نهج‌البلاغه، شرح وصیت‌نامه‌ی امام علی است به فرزندانش. نامه با این جمله آغاز می‌شود: "شما را به ترس از خدا سفارش می‌کنم."

بار اولی که این نامه را خواندم، از کنار این جمله رد شدم و جلو رفتم. ولی وقتی چند خط پایین‌تر دوباره با همین سفارش مواجه شدم، نتوانستم بیشتر پیش بروم. همیشه با مفهوم ترس مشکل داشتم. ترس؟ خوف؟ کدام؟ به چه معنا؟ با چه هدفی؟ بر چه اساسی؟

نهج‌البلاغه را کنار گذاشتم و سعی کردم تمام آنچه که از ترس و خوف می‌دانم را به یاد بیاورم. به نتیجه‌ی خاصی نرسیدن باعث شد برای پی بردن به تفاوت‌ها دست به دامن گوگل شوم و با سایر واژگان مشابه آشنا شوم.

 

1. «خَوف»: زمانی که انسان با یک ضرری که مشکوک بوده و به جهت نشانه هایی گمان به واقع شدن آن در آینده وجود دارد، روبرو شود، اضطراب پیدا کرده و آرامش خود را از دست می دهد که به این حالت خوف می گویند.

2. «حَذَر»: یعنی پرهیز و دورى کردن از چیز ترسناک و هراس آور. با مراجعه به موارد استعمال این واژه خواهیم دید که به معناى ترس نیست، بلکه به معناى پرهیز و احتیاط از خطر آینده است.

3. «رَهب»: اگر همان ترسی که در خوف گفته شد، ادامه پیدا کرد و استمرار داشت، به آن رهب گفته می شود. از این رو، به کسی که این حالت خوف را در خود تداوم می بخشد، «راهب» گویند.

4. «فَزَع»: اگر ترس و آثار آن در انسان به طور ناگهانی ایجاد شده و فرد نتواند آن را تحمّل کند، این حالت را فَزَع می نامند که نوعی بی تابی است.

5. «خَشیَت»: مراقبت و نگهداری نفس به همراه خوف و ترس را خشیت نامند. به بیان دیگر؛ خشیت ترسی است که با تعظیم و بزرگداشت چیزى همراه است و بیشتر این حالت از راه علم و آگاهى نسبت به چیزى که از آن خشیت و بیم هست، حاصل مى ‏شود. در برابر خشیت اهمال کاری، غفلت و بی مبالاتی است.

6. «وَجَل»؛ یعنى شعور و درک ترس و خوف‏. به دیگر سخن؛ وجل، حالت و احساسی است در انسان بر خلاف طُمأنینه و آرامش نفس که قلب انسان به غَلَیان می افتد و آرامش خود را از دست می دهد. هر چند وجل به معنای خوف نیست، اما در مفهوم با هم شبیه اند؛ زیرا هر دو موجب اضطراب می شوند و استفاده از وجل در مورد ترس استعاره است.

7. «رَوع»: ترس سبک و خفیفی است که بر قلب چیره می شود، روع می گویند؛ خواه این که این حالت در اثر فزع و بی تابی باشد و یا این که به جهت شگفتی در جمال و کمال باشد.

8. «شَفق»: معنای این واژه، روشنائى آخر روز است که به هنگام غروب خورشید با تاریکى شب مخلوط مى ‏شود. همچنین به معناى یک نوع توجه و علاقه و عنایتى است که با خوف همراه باشد. چرا که شخص مشفق آن چیزى را که از آن مى‏ ترسد در بیشتر مواقع، او را دوست هم دارد. نکته دیگر این که: هر گاه کلمه «مشفق» به وسیله «مِن» به متعدى شود معناى خوف در آن ظاهرتر است، امّا هر گاه به وسیله «فى» متعدّى گردد، معناى علاقه و عنایت در آن بیشتر خواهد بود.

دوباره سراغ کتاب رفتم ولی این بار متن عربی را خواندم. أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللهِ...

تقوا، ترس معنا شده بود. همیشه وقتی بخشی از نهج‌البلاغه را می خواندم و احساس می‌کردم برای فهم آن نیاز دارم چندبار دیگر متن را بخوانم، در دلم به مردم آن زمان برای همراه نبودن با امام علی و نفهمیدن آنچه که می‌گوید حق می‌دادم. ولی بعد از خواندن متن عربی (با اطلاعات بسیار دست و پا شکسته ی در حد ذهب، ذهبا، ذهبوا) به این نتیجه رسیدم که زبان عربی چقدر گویاست و تمامی ترجمه‌ها، حتی اگر توسط بهترین‌ها انجام شده باشند، چقدر ناتوان.

* اخیرا نکات جالبی در مورد مفهوم تقوا یاد گرفته‌ام که در اولین فرصت، اشاره‌ی کوچکی به آن‌ها خواهم کرد.

 

2

امام علی (ع) فرزندان، خاندان و تمام کسانی را که این وصیت به آن‌ها می‌رسد را سفارش می‌کند به:

- اندوهگین نبودن به خاطر آنچه که از دست می‌دهند

- روی گرداندن از دنیاپرستی

- یاور ستمدیده‌ها و دشمن ستمگران بودن

- تقوا پیشه کردن

- نظم در امور

- ایجاد صلح و آشتی میان مردم

- رعایت حق یتیمان

- خوشرفتاری با همسایگان

- عمل به دستورات قرآن

- جهاد در راه خدا. با اموال، جان و زبان

- نماز

- پیوستن با یکدیگر

- بخشش همدیگر

- امربه معروف و نهی از منکر

- رعایت مقررات در قصاص

 

* نکته جالب 1: وصیت کردن به منظم بودن!

** ن‌ج2: پیامبر فرموده‌اند: اصلاح دادن بین مردم، از نماز و روزه یک سال برتر است.

*** ن‌ج3: در بخشی از وصیت‌نامه آمده است که ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث می‌شود هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد!

 

 

۲ نظر ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۳
مهدیه عباسیان

به نظرم از دو جنبه می‌شود به نامه 53 نهج‌البلاغه (فرمان امام علی به مالک‌اشتر نخعی) نگاه کرد:

1- از نظر شخصیت مالک‌اشتر
در ابتدای این نامه توضیحی بود در مورد شخص مالک‌اشتر. اینکه چرا "اشتر" خوانده شده و میزان ارج و قرب و منزلت او نزد حضرت علی (ع).
ائمه و معصومان از جایگاه خاصی برخوردارند ولی اینکه یک فرد معمولی این قدر بزرگ باشد که امام علی مصیبت سوگ او را با پیامبر مقایسه کند، نکته‌ی قابل تاملی است.
نکته‌ای که من را در مورد عملکرد شخصی‌ام و عادت‌های دردناک روزمره به فکر فرو می‌برد.
بعد از خواندن این نامه یاد تمام دفعاتی افتادم که نام " مالک‌اشتر" را در جاهای مختلف شنیده بودم (مثل اتوبوس مالک اشتر- پارک شهر) ولی تکرار و تکرار و تکرار باعث شده بود حسی یکسان مثل تمامی اسامی دیگر به آن داشته باشم.

2- از نظر ویژگی‌های جامعه‌ی انسانی و اسلامی

- او را تشویق می‌نماید که با "دل' و "دست" و زبان به یاری آیین خدا برود.
- نسبت به مردم همچون جانوران درنده‌ای که برای خودشان دنبال فرصت می‌گردند مباش.
- مبادا برتری شخصی تو را وادار سازد که عمل او را بزرگ بشماری و یا بی‌مایگی آدمی چنان در نظرت ناچیزش بنماید که عمل بزرگش را کوچک بپنداری.
- ارزش خویش را خوب بشناسد، چه آنکه ارزش خود را نشناسد نمی تواند به ارزش دیگران پی ببرد.

در جای جای نامه با جملاتی از این دست مواجه می‌شویم که سلامت جامعه را در گرو سلامت فرد می‌داند. و بسیار واضح و آشکار مشکلات رفتاری خودمان و دلایل مشکلات بزرگی را که در اجتماع با آن‌ها دست به گریبان هستیم را به ما نشان می‌دهد...


*دلِ‌ پری از مشکلاتی از این دست که رد پای آن را در سایر ابعاد زندگی هم می‌توان دید، دارم. اما به دلایل مختلف  ترجیح می‌دهم بیشتر ننویسم...

۰ نظر ۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۹
مهدیه عباسیان

سخنرانیِ خطبه ی 2 بعد از جنگ صفین انجام شده است. چیزی که در این خطبه توجهم را به خودش جلب کرد اشاره زیاد به شناخت است. اینکه مقدمه و پیش زمینه هرچیز باید شناخت باشد. آن قدر که هدف از فرستاده شدن پیامبران نابودسازی شک و تردید ها می شود و راهی برای استدلال کردن وقایع و حقایق با دلایل روشن.

 

- آن کس را که خدا هدایت کند، هرگز گمراه نگردد و آن را که خدا دشمن دارد، هرگز نجات نیابد و هر آن کس را که خداوند بی نیاز گرداند، نیازمند نخواهند شد.

 

 

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۹
مهدیه عباسیان

نوشتن در مورد نامه ی 31 ام، کار سختی است. یا شاید بهتر باشد بگویم جدا کردن بخش هایی از آن برای نوشتن یک گوشه برای خودم غیر ممکن است، چون کلمه به کلمه و جمله به جمله ی آن، هم آن قدر قشنگ بیان شده اند که نمی شود بی خیالشان شد، هم آن قدر دانستنشان و عمل کردن به آن ها ضروری و مهم است که نمی شود به سادگی از کنارشان رد شد.

امام علی (ع) این نامه را در سال 38 هجری خطاب به امام حسن (ع) نوشته و آن را این طور آغاز کرده است:

از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی پشت سر نهاده که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد و مذمت کننده ی دنیا، مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان و کوچ کننده ی فردا. به فرزندی که امیدوار به چیزی است که به دست نمی آورد، رونده ی راهی که به نیستی ختم می شود، در دنیا هدف بیماری ها، در گرو روزگار، در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده ی دنیای فریب کار، وام دار نابودی ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنج ها، هم نشین اندوه ها، آماج بلاها، به خاک افتاده در خواهش ها و جانشین گذشتگان است.

 وقتی شروع به خواندن این نامه کردم، نمی شد از پاراگراف اول جلوتر رفت. دوباره و چندباره آن را خواندم. به فرزندی که امید به چیزی دارد که به دست نمی آورد؟ گرفتار دنیا؟ به خاک افتاده در خواهش ها؟ مسلما امام حسن این نبود، پس امام علی خطاب به فرزند خودش می گوید تا من پند بگیرم؟

 

- تاریخ گذشتگان را بر او (دلت) بنما و آنچه بر سر پیشینیان آمده است به یادش‌آور.

- برای حق در مشکلات و سختی ها، شنا کن.

- علمی که سودمند نباشد فایده‌ای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد.

- از هرکاری که تو را به شک و تردید اندازد و تسلیم گمراهی کند بپرهیز.

- اگر درباره ی جهان و تحولات روزگار، مشکلی برای تو پدید آمد، آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شدی و سپس علوم را فراگرفتی و چه بسیار است آنچه را که نمی دانی و خدا می داند، که اندیشه ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آن ها را می شناسی.

- داستان آنکس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانی است که رد سر منزلی بی آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آن حا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمل می کنند و جدایی دوستان را می پذیرند و سختی سفر، و ناگواری غذا را با جان و دل قبول می کنند، تا به جایگاه وسیع و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختی های طول سفر احساس ناراحتی ندارند و هزینه های مصرف شده را غرامت نمی شمارند و هیچ چیز برای آن ها دوست داشتنی نیست جز آن که به منزل امن و محل آرامش برسند.

- نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را برای خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند، ستتم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم روا شود.

- اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک او را غنیمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری، بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست. (چقدر قشنگ... چه زاویه دید بی نظیری... کمک او را غنیمت بشمار...)

- از گنجینه های رحمت او چیزی را درخواست کن که جز او کسی نمی تواند عطا کند.

- هرگز از تاخیر اجابت دعا نا امید مباش، زیرا بخشش الهی به اندازه نیت است، گاه، در اجابت دعا تاخیر می شود تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزای آرزو کامل تر شود. گاهی درخواستی می کنی، اما پاسخ داده نمی شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید. یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خوستی، دعا به اجابت نمی رسد.

- به یقین بدان که تو، به همه ی آرزوهای خود نخواهی رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگی نخواهی کرد، و بر راه کسی می روی که پیش از تو می رفت، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش و در مصرف آنچه به دست آوردی نیکو عمل کن.

- تلخی ناامیدی بهتر از درخواست کردن از مردم است.

- خشم را فرو خور که من جرعه ای شیرین تر از آن ننوشیده ام و پایانی گوارا تر از آن ندیده ام.

- اگر برای چیزی که از دست دادی ناراحت می شوی، پس برای هرچیزی که به دست تو نرسیده نیز نگران باش.

و...

 

از هر دری در این نامه سخن گفته شده است. از انسان و حوادث روزگار گرفته، تا خودسازی، اخلاق اجتماعی و معیار روابط اجتماعی ،تربیت فرزند، آخرت گرایی، معنویات، واقع نگری، دعا کردن، حقوق دوستان، ارزش های اخلاقی و جایگاه زن. مسلما امام علی خطاب به فرزندش می گوید و می نویسد تا همه پند بگیریم و همه درست زندگی کنیم...

 

* بعد از خواندن این نامه مخلوطی از احساسات متناقض در آدم به وجود می آید. هم حسی قشنگ و فوق العاده که ناشی ست از نوع نگارش و همه جانبه بودن آنچه که خوانده است، هم حس خجالت و شرمساری که ناشی ست از آنگونه که عمل کرده است.

** احساس می کنم این نامه را باید زود به زود بخوانم. تا یادم نرود، آنچه را که یادم رفته بود...

 

 

 

۱ نظر ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۶
مهدیه عباسیان

در ابتدای خطبه ی یکِ سخنرانی امام علی (ع) که شامل زمینه های سیاسی، علمی، تاریخی و سیاسی است، به عجز انسان در شناخت خدا اشاره می شود و بعد از دین به عنوان راهی برای گام برداشتن در این راه صحبت می شود.

و آن کس که بگوید "خدا در چیست؟" او را در چیز دیگری پنداشته است، و کسی که بپرسد "خدا بر روی چه چیزی قرار دارد؟" به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتی که خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است. با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنان باشد، و با همه چیز فرق دارد نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام دهنده ی همه ی کارهاست، بدون حرکت و بزار و وسیله.

در مرحله ی بعد تأمل و تفکر در آفرینش جهان، شگفتی خلقت فرشتگان، شگفتی آفرینش آدم و ویژگی های انسان کامل و آدم (ع) و داستان بهشت، به عنوان راه هایی برای خداشناسی توضیح داده می شوند و در خاتمه با فلسفه بعثت پیامبران، ضرورت حضور امامان، ویژگی های قرآن و فلسفه و ره آورد حج پایان می پذیرد.

در حقیقت می توان گفت اصول و فروع دین در هم تنیده شده اند و خطبه ی یک را پدید آورده اند...

 

* اولین باری است که تصمیم گرفته ام به طور جدی و مستمر در جهت فهم نهج البلاغه ( نه فقط خواندن آن) تلاش کنم و ثبت آنچه که می فهمم در اینجا، فقط نقش دفتر یادداشتی برای خودم و عمومی کردن تصمیمم برای جدی تر شدن آن را دارد.

** در پاورقی کتاب ( ترجمه محمد دشتی/ موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین) توضیحات خوب و جذابی دارد که مسائل را شفاف تر می کند و به علوم روز نهفته در سخنان هم اشاره می کند.

*** چیزی که در این خطبه بسیار زیاد توجهم را به خودش جلب کرد، ضرورت خود شناسی در مسیر خداشناسی بود. چیزی که باعث شد از عمق جان به رشته ی تحصیلی ام عشق بورزم...

 

۰ نظر ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۳
مهدیه عباسیان