رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب نیستان» ثبت شده است

عنوان: ماه به روایت آه
نویسنده: ابوالفضل زرویی نصرآباد
نشر:  کتاب نیستان
تعداد صفحات: 189
سال نشر: چاپ اول 1391

ابوالفضل زرویی‌نصرآباد را با عنوان طنزپرداز می‌شناسم. نام او بر روی این کتاب باعث می‌شود لحظه‌ای صبر کنم تا ببینم آنچه دیده‌ام درست است یا نه. مطالعه کتاب را شروع می‌کنم و خط به خط که جلو می‌روم، متوجه می‌شوم زرویی عجب پژوهشگر قهاری است. ماه به روایت آه، کتابی در مورد حضرت ابوالفضل است. در این کتاب از دوازده راوی کمک گرفته شده تا اطلاعات کمتر بیان شده‌ای در مورد حضرت عباس (ع) روایت شود. اطلاعاتی که به شخصه برای من جدید بودند و از خواندنشان بسیار لذت بردم.

 

- در این سال‌ها آموخته‌ام که از گوش نیز، همچون چشم به دل راهی است. وقتی کلام باطل، به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، زدودن آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است. گوش ما ساکنان بلاد اسلامی بیش از بیست سال، گذرگاه وهن و لعن علی‌بن‌ابی‌طالب بوده است و دل هایمان چنان به این سیاهی خو گرفته است که حتی خاطرات و یاد نورانی وصی پیامبر، چشم دل‌مان را می زند و آزارمان می‌دهد.

- کربلا نقطه پایان هجرت شهداست و نقطه آغاز محنت اسرا. و هنوز اول عشق است...

 

* نمی‌توانم بگویم چقدر لذت بردم...

** حضرت ام‌البین برای من از جایگاه ویژه‌ای برخوردار هستند. در نذر و نیازهایم همیشه به ایشان متوسل می‌شوم و این کتاب چقدر اطلاعات خوبی در موردشان به من داد. و چقدر دوست داشتن و احترامم بیشتر شد.

*** جایی می‌خواندم که زرویی را با سید مهدی شجاعی مقایسه کرده بودند. نوشته بودند، سید مهدی شجاعی نثر قوی‌تری دارد، اما اطلاعات زرویی ناب‌تر و دست اول‌تر است. موافقم.

**** ابوالفضل زرویی نصرآباد، با کمک از صاحب نام‌اش عجب باقیات صالحاتی برای خودش فراهم کرده است. روحش شاد...

 

 

 

۱ نظر ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۵۶
مهدیه عباسیان

عنوان: قدیس
نویسنده: ابراهیم حسن‌بیگی
نشر:  نیستان
تعداد صفحات: 300
سال نشر: چاپ هفتم 1396

ابراهیم حسن‌بیگی را نمی‌شناسم. اما همراه شدن اسم نشر نیستان با عنوان قدیس و علی در دل آن باعث می‌شود دلم بخواهد خودم را به کتاب بسپارم. ابراهیم حسن‌بیگی در این کتاب به امام علی (ع) پرداخته است. اما در داستانی جذاب و از زاویه دید کشیشی مسیحی، طوری که کشش و تعلیق لازم را برای بیشتر دانستن در دل و ذهن مخاطب نیز ایجاد می کند.

 

- کشیش گفت: ملت ها و دولت های اسلامی مانند کسانی هستند که گنج گران‌بهایشان را دفن کرده‌اند یا اساسا از آن خبر ندارند. گمان می‌کنم آن‌ها هم علی را نمی‌شناسند.

- کتاب غذای روح آدمی است. زمانی برای خودت در نظر بگیر و مطالعه کن؛ مخصوصا زندگی‌نامه افراد بزرگ و نامدار جهان را بخوان و الگوی زندگی‌ات قرار بده. اگر تنها به یک ماشین بزرگ پول‌ساز تبدیل شوی، مثل هر ماشین دیگری فرسوده خواهی شد و ماشین‌های مدل بالاتر جایت را می‌گیرند.

 

* هرچند که ما از امام علی نسبتا زیاد می‌دانیم، اما این کتاب برایم جالب و مفید بود. در این شب‌ها که بی‌خواب می‌شوم، نوع روایت کتاب به اندازه‌ای برایم هیجان انگیز بود که منتظر باشم زمان مطالعه‌اش فرا برسد.

 

 

 

 

۱ نظر ۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۷:۳۰
مهدیه عباسیان

عنوان: برج سکوت
نویسنده: حمیدرضا منایی
نشر: نیستان
تعداد صفحات: جلد 1: 342 / جلد 2: 324/ جلد 3: 368
سال نشر: چاپ اول 1395

کتاب را به پیشنهاد یک دوست کتاب خوان خریدم. حمید رضا منایی را نمی شناختم. شروع کردم به مطالعه کتاب. خواندم و همراه شدم با اتفاقاتی که مربوط است به افرادی حاشیه نشین، به ویژه معتادان در دهه شصت، در تمام سربالایی ها و سر پایینی ها، خنده ها و گریه ها و دارایی ها و نداری ها... سه جلد کتاب را با آرامش می خواندم و مدام به این موضوع فکر می کردم که اگر این کتاب تمام شود چه؟ کتاب تمام شد و من ماندم با دردی که چشیده بودم، لذتی که برده بودم و ایمانی که به قلم و دغدغه های حمیدرضا منایی آورده بودم...

توصیه می کنم برای اطلاعات بیشتر به توضیحات نشر نیستان و مصاحبه نویسنده در مورد کتاب مراجعه کنید.

 

- تف! زندگی خیلی بی رحم است چون برای آنچه به سر ما می آورد هیچ وقت توضیح نمی دهد. حتی لحظه ای صبر نمی کند که جای زخم ها را بلیسی و کمی آرام بگیری. آدم ها هم خیلی بی رحم اند چون فلاکت و بدبختی دیگران را می بینند و جای کمک خود را کنار می کشند... همه شان می خواهند جزو گروه برندگان باشند... بعضی ها هم به خاطر شرارت ذاتی شان با لگد می کوبند روی انگشت آن که از همه آویزان تر است و ولی از همه این ها بی رحمانه تر، رفتار امثال من با خودم که اگر ذره ای دل سوز خودم بودم، کوه استعدادم این گونه تباه نمی شد.

درد درد می آورد و حرف، حرف... حالا که این ها را می نویسم درد خودم تنها نیست، این تاریخ آدمی هایی است که غلطک روزگار بی صدا از روی شان رد می شود و هیچ دردی سخت تر از این نیست که دردت را انکار کنند و تو دل بریده و نا امید از هر کمک و راه نجاتی ذره ذره شاهد نابودی خود باشی...

- در سیاهی بی مرز در حال دور شدنم، انگار بلعیده می شوم... دارم می میرم... دارم اش مضارع ساده است و می میرم، مضارع اخباری... با هم می شود مضارع ملموس... یا مستمر... من مستمر می میرم... من همه زندگی خیلی ملموس مرده ام...

 

* هرچقدر از خوبی محتوا و نگارش این کتاب تعریف کنم باز هم کم گفته ام... چه تعریفی بالاتر از این که سید مهدی شجاعی جایی گفته است که این کتاب ادبیات را به دوره قبل و بعد خود تقسیم کرده است؟

** ذکر این نکات هم بسیار ضروری است که مطالعه این کتاب مناسب افرادی است که کتابخوان حرفه ای هستند. چرا که هیچ کدام از شخصیت های کتاب اسم ندارند، همگی با عناوینی مستعار نامیده می شوند و فلش بک های مدام به گذشته در کنار حال نیاز به صبوری و مهارت بیشتری در خواندن می طلبد.

*** می توان گفت برج سکوت، کتابی تلخ است. از آن کتاب های تلخی که خواندنشان شدیدا می ارزد.

 

 

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۱
مهدیه عباسیان

عنوان: ناصر ارمنی
نویسنده: رضا امیرخانی

نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 180
سال نشر: چاپ اول 1384- چاپ پانزدهم 1394

تنها مجموعه داستان نوشته شده توسط رضا امیرخانی عزیز که شامل داستان هایی گه گاه گنگ و گاه جذاب و نفس گیر است.

 

- تقاطع خیابان کارگر با خیابان آزادی، میدان انقلاب است. کارگر که به آزادی می رسد، انقلاب می شود. انگار این جمله از میان دو لب یک جامعه شناس گفته شده است.

- در هیچ فرهنگی فاصله ظفر تا پیروزی این قدر زیاد نیست. ظفر در شمال تهران است؛ حال آنکه پیروزی در شرق تهران است. کلی هوای آلوده باید ریه آدم را چرک کند تا از پیروزی به ظفر رسید، اما در فرهنگ عمید یا معین که دیروز دست بغل دستی ام در اتوبوس بود، دقیقا جلوی ظفر نوشته بود پیروزی.

 

* خواندن بعضی داستان ها حوصله سربر بود و بعضی دیگر شگفت آور.

* با وجود لذتی که از خواندن این کتاب بردم اما رمان های رضا امیرخانی کجا و داستان های کوتاهش کجا...

 

 

 

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۱
مهدیه عباسیان

آفتاب در حجاب

عنوان: آفتاب در حجاب
نویسنده: سید مهدی شجاعی

نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 238
سال نشر:
چاپ اول 1383 - چاپ بیست و پنجم 1392

زینب که نیازی به معرفی ندارد، دارد؟ 

اما می‌شود تا ابد برای شناختن همانکه انگار می‌شناسیمش، ولی نمی‌دانیم کیست، تلاش کرد، خواند و "کمی" بیشتر فهمید. سید مهدی شجاعی با تحقیقاتی دقیق، بر پایه‌ی روایات و مکتوبات تاریخی اثری آفریده است ناب. رمان گونه‌ای از ابتدای زندگی حضرت زینب که از دل کابوسی در کودکی، شروع می‌شود و در همان کابوس هم به پایان می‌رسد. روایتی متفاوت از حادثه‌ی کربلا از دید زینب (س)، با نثری شیوا، دلنشین و تکان‌دهنده.

 

- نمی‌فهمی که زمان چگونه می‌گذرد و تو کی از هوش می‌روی نمی‌فهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری می‌شود. احساس می‌کنی که سر بر زانوی خدا گذاشته‌ای و با این حس، باورت می‌شود که رخت از جهان بربسته‌ای و به دیدار خدا شتافته‌ای. حتی وقتی رشحات آب را بر گونه‌ات احساس می‌کنی، گمان می‌کنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهره‌ی تو آمده است. با حسی آمیخته از بیم و امید، چشمهایت را باز می‌کنی و حسین را می‌بینی که سرت را به زانو گرفته است و با اشکهایش گونه‌های تو را طراوت می‌بخشد. یک لحظه آرزو می‌کنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه تمام کائنات، دوام بیاورد. 

حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین عوض کنی و حتی هیچ کوثری را به جای سرچشمه‌ی چشم حسین بگیری. حسین هم این را خوب می‌داند و چه بسا از تو به این آغوش، مشتاق‌تر است، یا محتاج تر!

این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همه‌ی چشمها را از این وداع آتشناک، بپوشاند. هیچکس تا ابد، جز خود خدا نمی‌داند که میان تو و حسین در این لحظات چه می‌گذرد. حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمی‌شوند.

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می‌کند؟

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می‌ریزد؟

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم می‌زند.

فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می‌آید. زینبی که دیگر زینب نیست. تماما حسین شده است. ... و مگر پیش از این، غیر از این بوده است؟

 

* کتابی عالی و فوق العاده برای ورودی متفاوت به محرمی جدید.

** اولین کتابی که از شجاعی خواندم، طوفان دیگری در راه است، بود. کتابی که جذبم کرد، ولی در مورد اینکه خود شجاعی چه خوانده و چه کرده، کنجکاو نه. اما این کتاب مرا به جست و جو در مورد او واداشت. به اینکه بدانم شجاعی چه بوده و چه کرده که توانسته اینطور دقیق و زیبا و نفس گیر، مخاطب را در کتاب غرق کند.

*** خوبی خواندن کتاب‌های از این دست، آن هم وقتی "مامان خانم" آن را زودتر خوانده، این است که می‌شود رو در رو نشست و بی‌نهایت درباره‌ی آن حرف زد. از عاشورا و زینب گرفته، تا شجاعی، ادبیات دراماتیک، علوم سیاسی و نوشتن و قدرت کتاب.

**** یکی از نکاتی که در طول خواندن این کتاب جلب توجه می‌کرد، نوع روابط افراد با هم بود. میزان زیادی مهر و محبت، نوازش، بوسیدن، در آغوش گرفتن در تمامی روابطشان از کوچک گرفته تا بزرگ موج می‌زد. آنقدر که یاد حدیثی از پیامبر افتادم که مضمونش این بود که "فرزندان خود را گرامی بدارید و نیک تربیت کنید." گرامی داشتن بر تربیت درست ارجح بود و این خانواده به خوبی یکدیگر را گرامی می‌داشتند و با عملکردشان گرامی داشتن را می‌آموختند.

 

 

۳ نظر ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۹
مهدیه عباسیان

طوفان دیگری در راه است

عنوان: طوفان دیگری در راه است
نویسنده: سید مهدی شجاعی

نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 400
سال نشر: چاپ اول 1384- چاپ دهم 1392

سید مهدی شجاعی را با کتاب های دیگری که هنوز موفق به خواندنشان نشده ام (مثل آفتاب در حجاب، کشتی پهلوگرفته، عشق،پدر و پسر و ...) می شناسم. متن پشت جلد کتاب خبر از متفاوت بودن سبک این رمان می داد و به همین دلیل بی درنگ خواندنش را آغاز کردم. داستان با علامت سؤال های زیادی آغاز شد و من ناخودآگاه در کنار قضاوت کردن شخصیت های داستان برای رسیدن به پاسخ سوال ها تلاش می کردم. اما هرچه جلوتر می رفتم بیشتر متعجب می شدم. چون من حق را به کسی نداده بودم که حالا می دیدم حق با خود اوست. برای همین بارها کتاب را بستم و سعی کردم فارغ از هرگونه قضاوت و پیش داوری ادامه دهم.

طوفان دیگری در راه است داستان زندگی افرادی خاکستری بود. کسانی که نه کاملا خوب بودند و نه کاملا بد و همین موضوع داستان را برای من ملموس می کرد. تمام سعی ام بر این است که به هیچ نکته ای که حتی کمی از داستان را فاش کند اشاره ای نکنم اما می توان گفت که تمام تلاش شجاعی در این داستان بر این است که نشان دهد هر کس می تواند از راهی بسیار خاص به خدا برسد و ما اصلا و به هیچ عنوان در جایگاه قضاوت نیستیم.

 

- اگر برای کسی کاری بکنی که قبلا از او مهر دیده ای که هنر نکرده ای! معامله کرده ای. اگر در ازای قهر و جفا، مهر و وفا کنی هنر کرده ای... نه هنر نکرده ای. به وظیفه ی خدایی ات عمل کرده ای. یک بار برای یک بنده کاری کرده ای که خدا یک عمر برای همه بندگانش می کند. چقدر بنده باید بی جنبه باشد که با مثقال، منت بر سر خروار بگذارد. (صفحه ی 213)

- وقتی از بیرون نگاه می کنی به دنیا - یعنی از بالا- تازه می فهمی که ماجرا خیلی فرق داره با اون چیزی که از تو می دیدیم. وقتی از اون طرف نگاه می کنی، همه ی اون چیزایی که فکر می کردی عین کنتراسته، می بینی عین هارمونیه. حتی رنگ و وارنگ بودن آدم ها. (صفحه ی 385)

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۳۵
مهدیه عباسیان