رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

عنوان: حواس پرتی مرگبار
نویسنده: جین واینگارتن
مترجم: مجتبی هاتف
نشر:  ترجمان علوم انسانی
تعداد صفحات: 112
سال نشر: چاپ اول 1397

جین واینگارتن روزنامه‌نویس است و بخاطر دو جستاری که در این کتاب آورده شده‌اند، برنده جایزه پولیتز شده است. دو جستار «مرواریدهای قبل صبحانه» و «حواس‌پرتی مرگبار» به مهمترین عادت‌های انسان در دوران مدرن اشاره می‌کند: همیشه در عجله بودن و حواس‌پرتی. در مقدمه تمام آنچه که قرار است در طول کتاب فهمیده شود، آورده شده است. مرواریدهای قبل صبحانه در مورد نوازنده‌ای مشهور است که یک روز را در ایستگاه مترو به نوازندگی می‌پردازد و هیچ کس متوجه او نمی‌شود و حواس پرتی مرگبار درباره والدینی است که کودکان خود را در ماشین فراموش می‌کنند و سپس درحالی که مرده‌اند با آن ها مواجه می‌شوند. پرداختن به کلیت ماجرا در مقدمه به نظرم به این دلیل است که مسئله مهم‌تر از این حرف هاست و هدف این جستارها تحلیل و کندوکاو هر یک از این وقایع است.

 

- اسم آهنگی که او گوش می‌داد «جاست لایک هون» بود از یک گروه راک انگلیسی به نام « د کیور». البته آن آهنگ فوق‌العاده است، اما معنای آن چندان شفاف نیست و اینترنت پر شده از متن‌هایی که می‌کوشند آن را واکاوی کنند. برخی از آن‌ها خیلی از موضوع دور شده‌اند، اما برخی دیگر درست رفته‌اند سراغ اصل موضوع: این آهنگ از جدایی عاطفی غم‌انگیز حرف می‌زند. مردی زن رویاهایش را یافته ولی نمی‌تواند عمق احساساتش را به او ابراز کند تا اینکه او را از دست می‌دهد. این آهنگ از غفلت از زیبایی چیزی می‌گوید که به سادگی جلوی چشم‌مان است.

- حافظه نوعی ماشین است، ماشینی که بی‌نقص نیست. ذهن خودآگاه ما کارها را بر اساس اهمیت اولویت‌بندی می‌کند، اما حافظه ما این کار را در سطح سلولی انجام نمی‌دهد. اگر قابلیت فراموش کرد گوشی‌تان را دارید، پس احتمالا قابلیت فراموش کردن کودکتان را نیز دارید.

 

* بر اساس این کتاب غفلت یکی از ویژگی‌های اصلی انسان امروز است. چه ویژگی دردناکی...

** از مطالعه لذت بردم و البته بسیار هم ترسیدم. ترس از امکان فراموش کردن کودکی که ندارم آن قدر شدید بود که حس می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌توان چنین والدینی را درک کرد و فهمید. آن هم برای کاری که در آن هیچ قصدی نداشته‌اند.

*** چقدر کتاب های انتشارات ترجمان علوم انسانی را دوست دارم...

 

 

۰ نظر ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۴۴
مهدیه عباسیان

عنوان: گرسنگی، سرگذشت بدن من
نویسنده: رکسان گی
مترجم: میعاد بانکی
نشر:  کوله پشتی
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1397

برای منی که تپل به دنیا آمدم و تا به این جای زندگی یا درگیر اضافه وزن بوده‌ام و یا در حال رژیم، کتاب گرسنگی بیشتر قابل درک است. اما نویسنده این کتاب کسی است که خودش تصمیم می‌گیرد به دلیل اتفاق ناگواری که در نوجوانی برایش افتاده، هر روز چاق و چاقتر و بسیار چاقتر شود. این کتاب شرح حالی است از آنچه باعث شده رکسان گی چنین تصمیمی بگیرد، با بدن فربه خود اقدام به محافظت از خود کند. بیوگرافی‌ها معمولا در مورد افتخارات هستند. در مورد آنچه افراد به دست آورده‌اند، ولی در این کتاب به چیزهایی که از دست رفته‌اند می‌پردازد. توضیحاتی دردناک، اما لازم؛ تا بدانیم کوچکترین برخورد و عکس العمل‌مان، حتی نیم‌نگاهی کوتاه به یک فرد می‌تواند چه نتایجی داشته باشد...

 

- رازهایم را می‌بلعیدم و بدنم را حجیم و ویران می‌کردم. راه‌هایی یافته بودم تا از دید عموم مخفی شوم، تا پیوسته به ولعی که سیری‌ناپذیر بود غذا بدهم- ولعی برای متوقف کردن آسیب دیدن.

- این دروغ بزرگی است که لاغری با شان برابر بشماریم. بدون شک، این دروغ متقاعد کننده‌ای‌ست چون صنعت کاهش وزن رونق دارد. زن‌ها می‌کوشند تا به تسلیم شدن در برابر میل جامعه ادامه دهند. زن‌ها به گرسنگی ادامه می‌دهند. و من هم ادامه می‌دهم.

- گاهی اوقات افرادی که فکر می‌کنم نیتشان خوب است می‌گویند چاق نیستم. چیزهایی می‌گویند مانند «این حرف رو درباره خودت نزن»، چون «چاقی» را چیز شرم آوری می‌دانند، چیزی توهین‌آمیز، در حالی که من چاقی را حقیقت بدنم می‌دانم. وقتی از آن واژه استفاده می‌کنم به خودم توهین نمی‌کنم. دارم خودم را توصیف می‌کنم. این مدعیان بی شرمانه دروغ می‌بافند و می‌گویند تو چاق نیستی، یا تعریف‌های بیخودی پیشکش می‌کنند... گویی نمی‌توانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی که آن ها به عنوان خصوصیات باارزش می‌شمارند دارا باشم.

- همیشه از خودم می پرسم که التیام یافتن به راستی چه شکلی ست- التیام جسمانی و التیام روانی. مجذوب این اندیشه‌ام که ذهن، که روح و روان می‌توانند به همان نظمی که استخوان‌ها التیام می‌یابند، التیام یابند. که اگر برای مدتی به درستی بی‌حرکت بمانند، قدرت اولیه‌شان را دوباره به دست می‌آوردند.

- نوشتن این کتاب سخت‌ترین کاری است که تا به حال انجام داده‌ام. اینکه خودم را در معرض آسیب‌پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده است کار آسانی نبود. ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است.

 

* هرچند که برخی از مطالب دائما تکرار می‌شد، اما این کتاب برایم جزو کتاب‌های مفیدی بود که از خواندنش خوشحالم...

 

 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۰
مهدیه عباسیان

عنوان: انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه
نویسنده: علیرضا پناهیان
نشر: عصر بیان معنوی
تعداد صفحات: 420
سال نشر: چاپ پانزدهم 1399

انتظار مفهومی است که در جنبه‌های مختلف همیشه با آن مواجه هستیم. در این کتاب به خوبی در مورد نفس انتظار و انتظار فرج توضیح داده شده است. کتابی که از نظر من خواندنش برای همه ما لازم است.

 

- دیگر زمان آن نیست که نگاه‌های عامیانه به عنوان حداقل‌های قابل تحمل، موجب دلخوشی بشوند. به عبارت دیگر، در شرایط کنونی عوام‌زدگی آسیب های اندکی ندارد.

- برترین عبادت یاد مرگ است؛ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ ذِکْرُ اَلْمَوْتِ

برترین عبادت، انتظار فرج است؛ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ

اگر مفهوم انتظار یک مفهوم همیشگی بوده و خواهد بود و تنها به واقعیت غیبت و ظهور اتکا ندارد، پس در زمان خود امام زمان (عج) هم چنین انتظاری همچنان وجود خواهد داشت. وقتی در قرآن کریم کلمه منتظر در کنار شهادت به کار برده می شود، شاید اشاره‌ای به همین معنا باشد؛ همان آیه‌ای که امیرالمومنین (ع) (و یا امام حسین (ع)) در کنار بدن‌های مطهر یاران شهیدشان تلاوت می‌کردند.

- اگر انسان منتظر حقیقی باشد و یا در اوج، به انتظار عارفانه برسد، آن‌گاه اگر ظهور هم رخ ندهد او به فرج شخصی خود خواهد رسید و از نعمت عنایت خاصه امام زمان (عج) برخوردار خواهد شد. شاید به همین دلیل باشد که بزرگان فرج را دو نوع دانسته اند: فرج نوعی و فرج شخصی.

 

* امیدوارم بریده‌هایی که انتخاب کردم، به اندازه کافی گویا و مناسب برای معرفی و ترغیب به مطالعه باشند.

** در این کتاب اول همانطور که در عنوان آمده است، انتظار را پله پله توصیف می کند، من در پله اولم. شاید در ابتدای پله اول. بنظرم باید بیش از این‌ها بخوانیم و بدانیم و عمل کنیم...

 

 

 

۱ نظر ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۵۲
مهدیه عباسیان

عنوان: برای مهمانی خدا آماده شویم
نویسنده: علیرضا پناهیان
نشر: عصر بیان معنوی
تعداد صفحات: 80
سال نشر: چاپ پنجم 1397

این روزها به بهتر بهره بردن زیاد فکر می‌کنم. بهره بردن حداکثری از همه چیز و همه کس و همه‌ی لحظات. این روزها این موضوع که نمی‌دانیم تا کی خواهیم بود، پر رنگتر شده و تلاش برای مفید بودن و زندگی را واقعا زندگی کردن هم بیشتر...

در همین راستا، جملات ساده، صمیمی و قابل تامل این کتاب می‌تواند تلنگر خوبی برای عمیق شدن درباره ماهی باشد که پیش رو داریم. 

 

- کاش قصه به همین جا ختم می‌شد، بیچارگی از آنجا آغاز شد که او هم «یحیی و یمیت» است و هم «یمیت و یحیی» است. پس آن گاه شما را پس از اینکه برایش مردید، زنده می‌کند و باز می‌کشد. سپس زنده می‌کند و می‌کشد. هر بار به دلایلی و هر نوبت با وسیله‌ای.

- اگر در ضیافت آشنایی حاصل نشد بهتر است خود را معطل نکنیم و شغل دیگری غیر از آدم بودن اختیار کنیم. وقتی در خانه‌ایم و به خدمت صاحب‌خانه نمی‌رسیم، می‌خواهید در خیابان از شرم حضورش به او خدمت کنیم؟

- اگر رمضان اوج خوب بودن ماست و ما معمولا در غیر رمضان وضعیتی بهتر از رمضان را پیدا نمی‌کنیم، و هر نمره‌ای که در رمضان دریافت می‌کنیم در غیر رمضان کمتر از آن را خواهیم گرفت، اینکه مبادا سقف پروازی ما پایین بیاید و اوج آدمیت ما کم باشد... یقینا با بلند نظری و همت والا منافات دارد.

 

* لذت بردم...

 

 

۲ نظر ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۱۹
مهدیه عباسیان

عنوان: حرمسرای قذافی
نویسنده: آنیک کوژان
مترجم: بیژن اشتری
نشر:  ثالث
تعداد صفحات: 364
سال نشر: چاپ اول 1397

بنظرم نام کتاب به اندازه کافی گویاست. کتابی سراسر درد، رنج و غم از وقایعی که در لیبی اتفاق افتاده است...

 

- پس دو نوع جنایت داریم: جنایت‌هایی که باید محکوم کرد و جنایت‌هایی که باید همچون رازهای کوچک کثیف پنهانشان کرد. پس برخی از قربانیان خوب و شریف هستند و برخی دیگر بد و مایه خجالت. برخی قربانیان را باید مورد لطف و تقدیر قرار داد و به آن ها غرامت پرداخت و برخی دیگر را که دردسر سازند باید مشمول قانون "ورق زدن تاریخ" کرد.

 

* حجم غمی که در هنگام مطالعه تجربه کردم، وصف‌ناپذیر است.

 

 

۲ نظر ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۵۸
مهدیه عباسیان