رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۳ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است

عنوان: تکرار
نویسنده: سورن کیرکگور
مترجم: صالح نجفی
نشر:  مرکز
تعداد صفحات: 176
سال نشر: چاپ اول 1400

سورن کیرکگور با نام مستعار می‌نوشته است. کنستانتین کنستانتیوس، نویسنده فرضی مفهوم تکرار، مفهوم حرکت در فلسفه هگل را نقد می‌کند و نظریه خود را درباره مفهوم هستی انضمامی آدمی پیش می‌نهد، نظریه‌ای مبتنی بر مفهوم تکرار: فرد از طریق تکرار مستمر لحظه انتخاب است که آزادی‌اش را به کار می‌گیرد و خودش می‌شود.

 

- در همان هتل قبلی اقامت می‌کند، همان نمایشنامه‌ای را که در سفر قبل دیده بود در همان سالن قبلی تماشا می‌کند، غذایش را در رستوران سفر قبلی صرف می‌کند - ولی هربار توی ذوقش می‌خورد، سرخورده می‌شود و موفق نمی‌شود به تکرار دست یابد. حواسش به این مهم نبوده است که تکرار حرکتی درونی است نه تکاپویی بیرونی.

- حقیقت چیزی نیست که بتوان مالکش شد. کیفیتی گذراست که به «ماهی گریز» می‌ماند، به محض آنکه از قوه به فعل در می‌آید می‌لغزد و می‌گریزد و به همین علت باید دوباره و دوباره آن را به اقلیم وجود درآورد.

 

* فلسفه خواندن و به خاطر سپردن آن برایم سخت است. دلم میخواهد یک روز سراغش برم و بخوانم و بخوانم و پیش بروم.

** کیرکگور شد یکی از نویسندگان محبوبم. در دل داستان مفاهیم را در هم می‌تند.

***  عید نوروز و رمضان هر دو مبارک :)

 

 

۱ نظر ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۲۲
مهدیه عباسیان

جستارهایی در باب عشق

عنوان: جستارهایی در باب عشق
نویسنده: آلن دو باتن
مترجم: گلی امامی
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 228
سال نشر: چاپ اول 1394 - چاپ دوم 1394

جستارهایی در باب عشق، کتابی داستان گونه و متشکل از 24 فصل است. کتاب به گونه ای نوشته شده که فکر می کنی نویسنده در حال به اشتراک گذاشتن آنچه که با نام عشق با دختری به نام کلوئه تجربه کرده، می باشد. در حقیقت اگر برای دانستن بیشتر در مورد نویسنده کنجکاو نباشی، شاید همچنان با تصور داستان بودن کتاب را ادامه دهی و به پایان برسانی. اما با جست و جویی کوتاه در مورد آلن دو باتن متوجه میشوی که با نویسنده ای 47 ساله سروکار داری، که دکترای فلسفه در دانشگاه هاروارد را تنها به دلیل نوشتن، رها می کند و به نگاه به پدیده ها از منظر فلسفه روی می آورد. و به این نتیجه می رسی، کتابی که در دست داری، توضیح ملموسی از عشق یا آن چیزی که آن را عشق می خوانیم، بر پایه نظریات فیلسوفان و اندیشمندان است...

 

- وقتی عاشق می شویم، تصادف های طبیعی زندگی را، پشت حجابی از هدفمندی پنهان می کنیم. هر چند اگر منصفانه قضاوت کنیم، ملاقات با ناجی مان کاملاً تصادفی و لاجرم غیرممکن است، اما باز اصرار می ورزیم که این رخداد از ازل در طوماری ثبت شده بوده و اینک در زیر گنبد مینایی به آهستگی از هم باز می شود.

- عشق یک طرفه ممکن است دردناک باشد ولی درد ایمنی است، چون به کس دیگری جز خودمان صدمه نمی زند، دردی خصوصی و همان اندازه که تلخ و شیرین است، خودانگیخته نیز هست. اما به محض آن که عشق دو جانبه می شود، باید حالت انفعالی و ساده صدمه دیدن را رها کنیم و مسئولیت ارتکاب به گناه را بپذیریم.

- دیدگاه من نسبت به کلوئه را می توان با فرضیه، خطای باصره معروف مولر - لیر مقایسه کرد که دو خط مساوی بر حسب موقعیت پیکان سرشان به نظر نامساوی می رسند. نوع نگاه من به کلوئه مانند دو پیکان بیرونی عمل می کرد،که به یک خط عادی، قابلیت تداومی می دهد، که از نظر عینی دارای آن نیست.

- آیا نمی بایست ابراز عشقم به گونه ای منحصر به فرد می بود که برازنده کلوئه باشد؟

- تعریفی از زیبایی، که احساس مرا نسبت به کلوئه دقیق تر شرح می دهد، توسط استاندال بیان شده است. " زیبایی قول شادبختی است." با اشاره به این نکته که چهره کلوئه بیانگر کیفیت هایی بود که من با زندگی خوش هم-هویت می دانستم:

در بینی اش طنزی داشت، کک مک هایش حکایت از معصومیت می کرد، و دندان هایش نوعی بی توجهی شیطنت آمیز به معیارهای متعارف داشت. من شکاف میان دو دندان جلویش را نقض ترکیب آرمانی دندان نمی دانستم، بلکه برایم نشانی از محاسن روانشناختی بود.

- به قول پروست، زنان زیبای کامل را باید به مردان بدون تخیل واگذاشت.

- در فرضیه سراب، مرد ِ تشنه تصور می کند آب، نخلستان و سایه را می بیند، نه به دلیل آن که شاهدی برای آن دارد، بلکه به دلیل نیازی است که به آن دارد. نیازهای چاره ناپذیر ِ توهم خود راه حل هایشان را به وجود می آورند: تشنگی توهم اب و نیاز به عشق توهم شاهزاده سوار بر اسب سپید را. فرضیه سراب، همیشه توهم کامل نیست: مرد گمشده در صحرا چیزی را در افق می بیند. منتها نخلستان خشکیده، چاه آب خشک شده، و مکان، مورد هجوم ملخ ها قرار گرفته.

- هر کسی ما را به حس دیگری از خودمان تبدیل می کند، چون ما کمی تبدیل به چیزی می شویم که آن ها فکر می کنند هستیم. "خود" ما می تواند به آمیبی تشبیه شود، که دیواره های بیرونی اش نرم و منعطف است و در نتیجه با محیط اش تطابق دارد.

- اگر فیلسوف ها به گونه ای سنتی همواره زندگی مبتنی بر منطق را توصیه، و زندگی بر مبنای هوی و هوس را نفی کرده اند، علتش این است که منطق بستر تداوم است.

- بدون عشق، قابلیت دارا بودن هویت را از دست می دهیم، در عشق تاییدی مدام از " خود" ما وجود دارد. شگفت نیست که، مرکزیت تمام ادیان تصور خداوندی است که قادر است در هر حال ما را ببیند: دیده شدن موجب این اطمینان است که وجود داریم، چه بهتر از آن که در این حالت با خداوند یا همسری سر و کار داشته باشیم که "عاشق" ما باشد.

- یکی از دردسرهای عشق این است که دست کم برای مدتی این خطر را دارد که به طور جدی خوشبخت مان کند.

- می توانستم فریادی سر کلوئه بزنم، او هم مقابله به مثل کند و گره جدل ما درباره کلید اتاق گشوده می شد. ریشه تمام قهرها مبتنی بر خطایی است که می تواند مطرح شود، جواب بگیرد و بلافاصله از بین برود، ولی در دل طرف توهین شده نشست می کند و بعدها بروز دردناک تری می یابد. تاخیر در حل و فصل بلافاصله اختلاف ها، بلافاصله بعد از وقوع آن ها، به عقده تلخی تبدیل می شود. نشان دادن خشم، بلافاصله بعد از اختلافی که رخ داد، بهترین کاری است که می شود انجام داد، چون بار گناه قهر شده را سبک می کند و قهر کننده ار از موضه جنگجویانه اش فرود می آورد. قصد نداشتم در مورد کلوئه چنین لطفی روا دارم، این بود که به تنهایی از هتل زدم بیرون و به طرف سن ژرمن به راه افتادم.

- گناه کلوئه در رد کردن عشق در وهله نخست بستگی داشت به این که من تا چه اندازه با از خودگذشتگی به او عشق ورزیده بودم - چون اگر عوامل خودخواهی وارد نیت من شده بود، در آن صورت کلوئه هم به همان اندازه محق بود که رابطه مان را خودخواهانه قطع کند.

 

* از خواندن این کتاب و توصیفات جالب آلن دو باتن لذت بردم. هر آنچه می خواندم و می فهمیدم در کنار یافته هایم از کتاب های عشق های خنده دار نوشته میلان کندرا و بازی ها نوشته اریک برن عزیز قرار می گرفت و حالت تکمیل کننده ی دلچسبی را برایم به وجود می آورد.

 

 

۱ نظر ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۳
مهدیه عباسیان

در ستایش عشق

عنوان: در ستایش عشق
نویسنده: آلن بدیو
مترجم: مریم عیدالکریم کاشی
نشر: ققنوس
تعداد صفحات: 95
سال نشر: چاپ اول 1393 - چاپ سوم 1395

عشق موضوعی ازلی و ابدی است و در محدوده هنر به عنوان مرکز ثقل هر اثر بدان پرداخته می‌شود. جشنواره بین‌المللی تئاتر آوینیون هر ساله در فرانسه برگزار می‌شود. در سال 2008 در این جشنواره گفت‌وگویی با آلن بدیوی فیلسوف در مورد بزرگداشت عشق انجام، و متن آن چهار سال بعد در کتابی با عنوان در ستایش عشق منتشر می‌شود. آلن بدیو در این سخنرانی از جنبه‌های مختلفی به عشق - که به گفته‌ی او امروزه در حال طی مسیری است که به واژگون شدن و منسوخ شدن معنای اصیل آن می‌انجامد - پرداخته است: عشق در معرض تهدید، فلاسفه و عشق، ساخت عشق، حقیقت عشق، عشق و سیاست، عشق و هنر.

او به طرز جالبی در فصول مختلف این کتاب و با کمک گرفتن از سایر فیلسوفان و نویسندگان، حقایقی بیان نشده از مفهوم حقیقی عشق را به تصویر می‌کشد تا به خواننده بفهماند که " عشق را باید از نو ابداع کرد."

 

- عشق مشروط بر این که فقط به عنوان مبادله‌ی الطاف متقابل تلقی نشود یا، به هر نحو، پیشاپیش چون سرمایه‌ای سودآور در نظر گرفته نشود، به واقع نوعی اعتماد و پشت گرمی منحصر به فرد است که در بخت و سرنوشت وجود دارد. عشق ما را به قسمت‌های تعیین کننده تجربه چیزهای متفاوت می‌برد و ذاتا به این ایده رهنمون می‌شود که می‌توان دنیا را از منظر متفاوت تجربه کرد. ... عشق تجربه‌ای فردی است از کلیت بالقوه و از این رو، در فلسفه از اهمیت بالایی برخوردار است.

- عشق طرحی وجودی است: به منظور ساختن دنیا از منظری مرکزیت زدایی شده غیر از منظر انگیزه محض من برای بقا یا تایید مجدد هویت خود. اینجاست که "تجربه" و "ساختن" را در برابر هم قرار می‌دهم.

- عشق صرفا درباره دیدار دو فرد و رابطه درونی آن‌ها نیست: عشق نوعی ساختن است. زندگی‌ای است که ساخته می‌شود، اما نه دیگر از منظر "یک" بلکه از منظر "دو". و این همان چیزی است که من آن را "صحنه نمایش دو" نامیده‌ام.

 

* هر قدر که خواندن سه - چهار فصل اول به من چسبید، خواندن دو فصل آخر در مورد سیاست و هنر که حدود نیمی از کتاب را به خود اختصاص داده بودند، برایم سخت بود.

** این کتاب را با هدف ورزیده شدن ذهن مطالعه کردم. یکی از ترس‌های جدیدی که با آن‌ دست به گریبانم، ترس از تنبلی ذهن است. به همین خاطر خواستم مثلا با متنی متفاوت در مسیر ارتقای آن بکوشم!

 

 

۱ نظر ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۱
مهدیه عباسیان