رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

عنوان: موهبت کامل نبودن
نویسنده: برنی براون
مترجم: اکرم کرمی
نشر:  صابرین
تعداد صفحات: 165
سال نشر: چاپ اول 1398

عنوان کتاب به اندازه کافی گویای محتوا است. تمام جملات کتاب در کنار هم می‌آیند تا به مخاطب منتقل کنند که باید نسبت به خود با شفقت و شجاعت رفتار کرد و آزادی ابراز وجود را بر خانم یا آقای شایسته بودن ترجیح داد. 

 

- هر روز نگرانی‌ام نسبت به این موضوع بیشتر شده است که ما فرزندانی تربیت می‌کنیم که شکست را تاب نمی‌آورند و به شدت احساس استحقاق می‌کنند. استحقاق به این معنی که این حق من است چون آن را می‌خواهم و عاملیت به این معنی که می‌دانم که می‌توانم این را انجام دهم. ترکیب ترس از شکست، استحقاق و فشار کار نسخه‌ای است که ناامیدی و تردید به خود را تضمین می‌کند.

- مارتین لوترکینگ بهترین تعریف را از قدرت می‌دهد: او قدرت را توانایی ایجاد تغییر می‌داند. اگر به نیاز خود به قدرت شک دارید به این سوال پاسخ دهید: وقتی باور دارید که قدرت ندارید چیزی را در زندگی خود تغییر دهید، چه احساسی دارید؟

- مقابله با احساس فقدان به این معنا نیست که در جست و جوی وفور و فراوانی برآییم، بلکه باید احساس کافی بودن را در خود پرورش دهیم.

- عوامل مخرب مانند کودکان نوپا هستند و اگر آن ها را نادیده بگیرید، بلندتر سر و صدا می کنند.

- از خود نپرسید دیگران چه نیاز دارند، ببینید شما با چه چیز احیا می‌شوید و بعد همان را انجام دهید. زیرا آنچه دنیا نیاز دارد افرادی است که خود را احیا کرده‌اند.

 

* می‌شود از این کتاب در مسیر پذیرش خود و رفع کمال‌گرایی بسیار آموخت.

** باید این کتاب را چندباره بخوانم...

 

 

۱ نظر ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۵
مهدیه عباسیان

ماه رمضان امسال، به پیشنهاد دوست عزیز ِ بسیار خاص و ویژه‌ام، گوش کردن به مجموعه سخنرانی‌های استاد پناهیان با عنوان تنها مسیر را شروع کردم. روزی یک سخنرانی، گاهی دو سخنرانی و گاه از شب تا سحر به صورت پیوسته.

قصد معرفی این مجموعه را نداشتم. به نوشتن در این مورد که فکر می‌کردم، موکول‌اش می‌کردم به زمانی که سخنرانی‌ها تمام شوند. اما لذتی که بردم و می‌برم، آنچه که یاد گرفتم، نگاهی که در حال عوض شدن است و بازآرایی مفهوم رنج در  «انسان را در رنج آفریدیم» باعث شد دلم بخواهد زودتر در موردش بنویسم.

با جستجوی عبارت "تنها مسیر" به راحتی فایل‌های این سخنرانی‌ها برایتان قابل دسترس خواهد بود. این سخنرانی‌ها در ماه رمضان سال نود و دو انجام شده‌اند. شاید گوش داده باشید و استفاده کرده باشید؛ اما این روزها، برای من بهترین زمانی بود که می‌شد به آن‌ها پرداخت...

 

* این مجموعه را به تمامی دوستان و آشنایان معرفی کرده‌ام و با ذوق فراوان از مفهوم رنج گفته‌ام. از اندک چیزی که یاد گرفته‌ام.

** یکی از ثمراتی که تغییر نگاه برایم داشت این است که سر و صداهای بچه طبقه بالایی‌مان دیگر برایم اذیت‌کننده نیست. جور دیگری به این صداها نگاه می‌کنم که در انتها به شکرگذاری ختم می‌شود.

*** گاه اثر گوش دادن به سخنرانی‌ها از مطالعه محتوای مکتوب بیشتر است. برای من که اینطور بود...

 

 

۱ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۲۳
مهدیه عباسیان

 

در برنامه‌ریزی‌ام بود که در ماه رمضان در مورد این کتاب بنویسم. در مورد قدرت بی‌نظیر نجف در بکارگیری کلمات... ولی اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که نبودن نجف دریابندری عزیز و بزرگ عاملی باشد برای این نوشتن.

یادم می‌آید در یکی از کتاب‌هایی که از بلقیس سلیمانی خواندم، جمله‌ای بود با این مفهوم که همه جان‌ها با هم برابر نیستند، و امروز که این خبر را شنیدم، احساس از دست دادن یک شخص را نداشتم؛ فقدانی بسیار وسیع‌تر و ناراحتی بسیار عمیقی را تجربه کردم.

در ذهن داشتم که بیایم و در مورد مستطاب بنویسم، از این بگویم که نجف عضو سومِ خانواده دو نفره ماست. بگویم جدا از مقدمه‌های دلربایی که در ابتدای کتاب‌هایش می‌نویسد و  آدم را از خود بی‌خود می‌کند؛ نویسنده‌ی قدَری است و با کلمات و جمله‌هایش هم می‌تواند آدم را سرشار کند از لذت، از ذوق، از خوشبختی اینکه می‌شناسی‌اش... می‌خواستم بگویم در این شاهکاری که در مورد آشپزی با همکاری همسرش آفریده است، نه تنها می‌توان پخت و پز یاد گرفت، که می توان زندگی آموخت... می‌خواستم بگویم روزهایی که حوصله مطالعه ندارم و آشفته‌ام، می‌روم سراغ این کتاب و توضیحاتش در مورد کوچکترین چیزها را می‌خوانم و مست می‌شوم و پر از شور بر می‌گردم به زندگی عادی. بگویم با "او"ی همسر در مورد غذا که حرف می‌زنم و نظر می‌پرسم، می‌گوید نجف چه گفته؟ وقتی غذایی خیلی خوب می‌شود، او می‌پرسد کار نجف است؟ این قدر نجف عضوی از ما است. می‌خواستم در انتها بگویم که هر وقت غذایی با یکی از دستورهای این کتاب درست می‌کنم، تمام مدت در دل دعایش می‌کنم که عمر با عزت داشته باشد، عمری طولانی... می خواستم در انتها بخواهم برایش دعا کنیم. تا باشد... همیشه باشد... اما الان باید دعایم را تغییر دهم به این که قرین رحمت باشد. که چه سخت است و دردناک...

 

* فکرش را هم نمی‌کردم یک روز این کتاب را این طور معرفی کنم... حتما یک روز به صورت ویژه در مورد محتوا و متن این کتاب باز هم خواهم نوشت...

** خدا رحمت کند این مرد بزرگ دوست‌داشتنی را... عضو سوم خانواده‌مان را...

 

 

 

۳ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۴۶
مهدیه عباسیان

عنوان: هفت عادت مردمان موثر
نویسنده: استفان کاوی
مترجم: محمدرضا آل‌یاسین
نشر:  هامون
تعداد صفحات: 348
سال نشر: چاپ سیزدهم 1385

تجربه‌های تلخی در مواجه با کتاب‌های پرفروش داشته‌ام. به همین دلیل این کتاب جزو آن دسته از کتاب‌هایی بود که دلم نمی‌خواست سراغش بروم. پیشنهاد یکی از دوستان و خاک خوردن این کتاب برای مدت‌های طولانی در کتابخانه باعث شد دوباره ریسک کنم. و چه ریسک خوبی...

این کتاب را باید با آرامش خواند. مکث کرد، فکر کرد، واکاوی کرد، شخصیت خود را بالا و پایین کرد و آرام آرام ادامه داد. در این کتاب به خوبی ضرورت دیدگاه از درون به بیرون و سپس هفت عادت بسیار مهم در دو بخش پیروزی های شخصی و عمومی توضیح داده شده است. پس از اتمام مطالعه، نکات مهم را برای خودم خلاصه نویسی کردم و می توانم بگویم این کتاب، از آن کتاب‌هایی است که باید بارها به آن مراجعه کرد و جرعه جرعه آن را نوشید.

 

- رفتار ما کنش تصمیم‌های ماست، نه زاییده شرایط ما.

- هیچ کس بدون تمایل خودتان نمی‌تواند شما را بیازارد. و همان گونه که گاندی گفته است: «اگر خودمان احترام به خود را به کسی ندهیم، احدی نمی تواند آن را از ما بگیرد». نخست خودمان مشتاقانه اجازه می‌دهیم یا تمایل داریم آنچه برایمان پیش می‌آید ما را بیازارد، خود آن رویداد نقش چندانی ندارد. اقرار می کنم پذیرش عاطفی این امر بسیار دشوار است، به ویژه اگر سال های سال بدبختی خود را به نام موقعیت یا رفتار شخصی دیگر توجیه کرده باشیم.

- راه حل‌های سریع و آنی در احیای روابط انسانی سرابی بیش نیست. ایجاد ترمیم روابط محتاج سعه صدر و گذشت زمان است.

- بلوغ به معنای توازن بین جسارت و ملاحظه است. هرگاه کسی بتواند با جسارت، احساسات و اعتقادات خود را پس از تعادل با احساسات و اعتقادات فرد دیگر اظهار کند،از بلوغ فکری بهره مند است، به‌خصوص اگر موضوع برای دو طرف از اهمیت خاصی برخوردار باشد.

- بها دادن به تفاوت‌ها (تفاوت‌های ذهنی، احساسی و روانی) جوهره کار تیمی است. به طور کلی سرآغاز بها دادن به تفاوت‌ها شناخت این واقعیت است که مردم جهان را آنگونه که هست نمی‌بینند بلکه از درون چارچوب ذهنی خویش به همه چیز می‌نگرند.

- برای اینکه بر روی مارپیچ صعودی رشد به حرکت ادامه دهیم و اوج بگیریم، ناگزیریم که پیوسته بیاموزیم، متعهد شویم و دست به عمل بزنیم.

 

* بسیار لذت بردم و بسیار نیاز دارم آن را دوباره بخوانم...

 

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۳
مهدیه عباسیان

عنوان: وضعیت بنفش
نویسنده: امیررضا مافی
نشر:  چشمه
تعداد صفحات: 95
سال نشر: چاپ اول 1394

اگر بخواهم خلاصه در مورد این کتاب بگویم، تنها باید به «روایت‌های مختلف و جالب در مورد یک واقعه» بسنده کنم. جدا از داستان و محتوا و مفهوم، نوع بیان و داستان‌سرایی توجه مخاطب را به خود جلب و تعلیق لازم را ایجاد می‌کند. امیررضا مافی دانش‌آموخته فلسفه است و در نتیجه آفریدن چنین تو در تویی و چنین زوایای دیدی را می‌توان از او انتظار داشت.

 

- چکه چکه قطراتی است که به زمین می‌ریزند. تا صبح دنده به دنده می‌شود. صبح، دنده‌ی ماشین را عوض می‌کند. مرد عوضی از لای پنجره شماره‌اش را می‌اندازد داخل ماشین. ماشین پنچر می‌شود. دست‌هایش سیاه. سیاه قلمی در کیفش دارد که دیشب کشیده؛ مثل همان سیگار کنت و جای رژ که روی فیلترش کلیشه شده است. چرخ را جا می‌اندازد، ماشین را راه.

- گمان من این است که مولف در حال جان دادن است،  هر سطری که می‌نویسد یک دکمه از جانش جدا می‌گردد و دست آخر با اتمام اثر می‌میرد و متن بدون داشتن هیچ قیمی متکثر می‌گردد.

 

* بازی با کلمات را در اولین بریده‌ای که گذاشتم، دیدید؟ من خوشم آمد و لذت بردم...

** از آنچه در این کتاب اتفاق افتاده هیچ نگفتم، چون تمام داستان را می‌توان در یک خط توضیح داد. از نظر من این کتاب تماما توصیف است و تغییر زاویه دید.

 

 

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۸
مهدیه عباسیان

عنوان: کتابخانه عجیب
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: بهرنگ رجبی
نشر:  چشمه
تعداد صفحات: 92
سال نشر: چاپ اول 1393

موراکامی را دوست دارم. چون محدود به چارچوب‌ها نیست. چون باعث می‌شود بتوانی به گونه‌ای نو نگاه کنی، فکر کنی و عمیق شوی. ردپای کتاب و کتابخانه‌ها در داستان‌های موراکامی من را مست و از خود بی‌خود می‌کند، ذوق می‌کنم، هیجان‌زده می شوم و کتاب را می‌بلعم...

کتابخانه عجیب رمانی کوتاه با چهار شخصیت است، شخصیت‌هایی که به گمانم هم می‌توان به آن ها نگاهی ظاهری داشت و هم نگاهی عمیق‌تر، زیرا می‌توانند نمادهایی از مفاهیم مختلف باشند و حرف‌های بیشتری را ورای این 92 صفحه منتقل کنند. داستان در مورد پسری است که به دنبال کتابی با موضوعی خاص در هزارتوی یک کتابخانه گرفتار می شود. داستانی حتی به ظاهر مناسب برای نوجوانان، اما در واقع برای بزرگسالان...

 

- این جا تک و تنها ساعت دو صبح در تاریکی دراز می‌کشم و به سلول زیرزمین کتابخانه هه فکر می‌کنم. به اینکه تنها بودن چه حسی دارد، و به عمق ظلمتی که در برم گرفته. ظلمتی به سیاهی شبِ ماه ِ نو.

 

* دلم برای کتاب کافکا در کرانه تنگ شد. اگر این همه کتاب نخوانده در کتابخانه هر روز در حال زل زدن به من نبودند، حتما دوباره و چندباره می خواندم‌اش.

 

 

 

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۰۱
مهدیه عباسیان

عنوان: حواس پرتی مرگبار
نویسنده: جین واینگارتن
مترجم: مجتبی هاتف
نشر:  ترجمان علوم انسانی
تعداد صفحات: 112
سال نشر: چاپ اول 1397

جین واینگارتن روزنامه‌نویس است و بخاطر دو جستاری که در این کتاب آورده شده‌اند، برنده جایزه پولیتز شده است. دو جستار «مرواریدهای قبل صبحانه» و «حواس‌پرتی مرگبار» به مهمترین عادت‌های انسان در دوران مدرن اشاره می‌کند: همیشه در عجله بودن و حواس‌پرتی. در مقدمه تمام آنچه که قرار است در طول کتاب فهمیده شود، آورده شده است. مرواریدهای قبل صبحانه در مورد نوازنده‌ای مشهور است که یک روز را در ایستگاه مترو به نوازندگی می‌پردازد و هیچ کس متوجه او نمی‌شود و حواس پرتی مرگبار درباره والدینی است که کودکان خود را در ماشین فراموش می‌کنند و سپس درحالی که مرده‌اند با آن ها مواجه می‌شوند. پرداختن به کلیت ماجرا در مقدمه به نظرم به این دلیل است که مسئله مهم‌تر از این حرف هاست و هدف این جستارها تحلیل و کندوکاو هر یک از این وقایع است.

 

- اسم آهنگی که او گوش می‌داد «جاست لایک هون» بود از یک گروه راک انگلیسی به نام « د کیور». البته آن آهنگ فوق‌العاده است، اما معنای آن چندان شفاف نیست و اینترنت پر شده از متن‌هایی که می‌کوشند آن را واکاوی کنند. برخی از آن‌ها خیلی از موضوع دور شده‌اند، اما برخی دیگر درست رفته‌اند سراغ اصل موضوع: این آهنگ از جدایی عاطفی غم‌انگیز حرف می‌زند. مردی زن رویاهایش را یافته ولی نمی‌تواند عمق احساساتش را به او ابراز کند تا اینکه او را از دست می‌دهد. این آهنگ از غفلت از زیبایی چیزی می‌گوید که به سادگی جلوی چشم‌مان است.

- حافظه نوعی ماشین است، ماشینی که بی‌نقص نیست. ذهن خودآگاه ما کارها را بر اساس اهمیت اولویت‌بندی می‌کند، اما حافظه ما این کار را در سطح سلولی انجام نمی‌دهد. اگر قابلیت فراموش کرد گوشی‌تان را دارید، پس احتمالا قابلیت فراموش کردن کودکتان را نیز دارید.

 

* بر اساس این کتاب غفلت یکی از ویژگی‌های اصلی انسان امروز است. چه ویژگی دردناکی...

** از مطالعه لذت بردم و البته بسیار هم ترسیدم. ترس از امکان فراموش کردن کودکی که ندارم آن قدر شدید بود که حس می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌توان چنین والدینی را درک کرد و فهمید. آن هم برای کاری که در آن هیچ قصدی نداشته‌اند.

*** چقدر کتاب های انتشارات ترجمان علوم انسانی را دوست دارم...

 

 

۰ نظر ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۴۴
مهدیه عباسیان

عنوان: گرسنگی، سرگذشت بدن من
نویسنده: رکسان گی
مترجم: میعاد بانکی
نشر:  کوله پشتی
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1397

برای منی که تپل به دنیا آمدم و تا به این جای زندگی یا درگیر اضافه وزن بوده‌ام و یا در حال رژیم، کتاب گرسنگی بیشتر قابل درک است. اما نویسنده این کتاب کسی است که خودش تصمیم می‌گیرد به دلیل اتفاق ناگواری که در نوجوانی برایش افتاده، هر روز چاق و چاقتر و بسیار چاقتر شود. این کتاب شرح حالی است از آنچه باعث شده رکسان گی چنین تصمیمی بگیرد، با بدن فربه خود اقدام به محافظت از خود کند. بیوگرافی‌ها معمولا در مورد افتخارات هستند. در مورد آنچه افراد به دست آورده‌اند، ولی در این کتاب به چیزهایی که از دست رفته‌اند می‌پردازد. توضیحاتی دردناک، اما لازم؛ تا بدانیم کوچکترین برخورد و عکس العمل‌مان، حتی نیم‌نگاهی کوتاه به یک فرد می‌تواند چه نتایجی داشته باشد...

 

- رازهایم را می‌بلعیدم و بدنم را حجیم و ویران می‌کردم. راه‌هایی یافته بودم تا از دید عموم مخفی شوم، تا پیوسته به ولعی که سیری‌ناپذیر بود غذا بدهم- ولعی برای متوقف کردن آسیب دیدن.

- این دروغ بزرگی است که لاغری با شان برابر بشماریم. بدون شک، این دروغ متقاعد کننده‌ای‌ست چون صنعت کاهش وزن رونق دارد. زن‌ها می‌کوشند تا به تسلیم شدن در برابر میل جامعه ادامه دهند. زن‌ها به گرسنگی ادامه می‌دهند. و من هم ادامه می‌دهم.

- گاهی اوقات افرادی که فکر می‌کنم نیتشان خوب است می‌گویند چاق نیستم. چیزهایی می‌گویند مانند «این حرف رو درباره خودت نزن»، چون «چاقی» را چیز شرم آوری می‌دانند، چیزی توهین‌آمیز، در حالی که من چاقی را حقیقت بدنم می‌دانم. وقتی از آن واژه استفاده می‌کنم به خودم توهین نمی‌کنم. دارم خودم را توصیف می‌کنم. این مدعیان بی شرمانه دروغ می‌بافند و می‌گویند تو چاق نیستی، یا تعریف‌های بیخودی پیشکش می‌کنند... گویی نمی‌توانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی که آن ها به عنوان خصوصیات باارزش می‌شمارند دارا باشم.

- همیشه از خودم می پرسم که التیام یافتن به راستی چه شکلی ست- التیام جسمانی و التیام روانی. مجذوب این اندیشه‌ام که ذهن، که روح و روان می‌توانند به همان نظمی که استخوان‌ها التیام می‌یابند، التیام یابند. که اگر برای مدتی به درستی بی‌حرکت بمانند، قدرت اولیه‌شان را دوباره به دست می‌آوردند.

- نوشتن این کتاب سخت‌ترین کاری است که تا به حال انجام داده‌ام. اینکه خودم را در معرض آسیب‌پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده است کار آسانی نبود. ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است.

 

* هرچند که برخی از مطالب دائما تکرار می‌شد، اما این کتاب برایم جزو کتاب‌های مفیدی بود که از خواندنش خوشحالم...

 

 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۰
مهدیه عباسیان