رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفان نظرآهاری» ثبت شده است

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

عنوان: پیامبری از کنار خانه ما رد شد
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 60
سال نشر: 1392

عرفان نظرآهاری بازهم با قلم زیبا و دلنشین اش به روایت 13 قطعه ی ادبی و عرفانی در کتابچه ای تصویری می پردازد. او در پیامبری از کنار خانه ما رد شد مسائلی چون آغاز انسان، داستان اختیار و نسیان گری بشر، عشق، خدا و ... را بسیار ساده بیان می کند، طوری که می توان کودکان و نوجوانان را هم در این لذت سهیم کرد.

 

- پرده اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت.

رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان.

رازی به اسم هرآنچه که می دانی.

و باز پرده فرا آمد و فرو آمد.

و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی، که هر سنگریزه اش به رازی آغشته بود و از هر لحظه رازی می چکید.   ( تو رازی و ما راز...)

 

* فوق العاده بود...

کتاب هایی را که این چنین با حجمی کم می توانند آدم را به شور و شعفی خاص سوق دهند، به شدت دوست دارم.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۵
مهدیه عباسیان

جوانمرد نام دیگر تو

عنوان: جوانمرد نام دیگر تو
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 64
سال نشر: 1392

همان طور که از نام کتاب پیداست، جوانمرد نام دیگر تو کتابیست در مورد جوانمرد و جوانمردی. نظرآهاری کتاب را با جست و جوی ردپای جوانمردی در زمین و زمان آغاز می کند و در این مسیر به تعاریف مختلف جوانمردی چون عیاران، سربداران، اخیان، لوتیان، پهلوانان، صوفیان و... می پردازد. و در نهایت با معرفی شیخ ابوالحسن خرقانی به عنوان جوانمردی راستین ، چهل روایت مختلف را درباره او با نثری دلنشین و کوتاه بیان می کند.

 

* این کتاب را برای بار سوم بود که می خواندم. نمی دانم جذاب بودن این کتاب را باید به نوع بیان دلنشین عرفان نظرآهاری نسبت بدهم یا آشنا بودن با ابوالحسن خرقانی و آرامگاه او از دوران کودکی و یا فرد بسیار عزیزی که خواندن این کتاب را به من پیشنهاد داد...

یادم می آید نادر ابراهیمی در یکی از قسمت های کتاب "چهل نامه ی کوتاه به همسرم " نوشته بود که با قاب کردن عکس ها و به در و دیوار زدن خاطره ها مخالف است. چون این کار تنها چهره ی عزیزان و خاطرات زیبا را برای ما عادی می کند. این بار بعد از خواندن این کتاب داشتم به این فکر می کردم که بارها با بعضی از روایات این کتاب در آرامگاه خرقانی روبه رو شده بودم ولی طبق عادت، به سادگی از آن ها گذشته بودم... 

 

- روایت سی و نهم

آن پیرمرد همیشه خاموش بود و هیچ وقت سخن نمی گفت. اما آن روز سخن گفت. آن روز که جوانمردان از او درباره ی خدا پرسیدند، درباره ی آنکه چگونه می توان خدا را به دست آورد. پیرمرد گفت: خدا هر روز چیزی به شما می دهد،تا شما را از سر خویش باز کند، تا خود را به شما ندهد. اما شما به هیچ به هیچ، به هیچ چیز مشغول نشوید. بروید و با خدا مصر باشید تا شما را به چیزی از سر خود باز نکند. از او تنها خودش را بخواهید و تنها با خودش خرسند شوید.

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۴
مهدیه عباسیان