رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

خاک آشنا - اسماعیل فصیح

يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ

خاک آشنا

عنوان : خاک آشنا
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: صفی علیشاه
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1349 - چاپ دوم 1370

 خاک آشنا جزو آن دسته از کتاب های فصیح است که اثری از چاپ جدید آنها نیست. کتاب شامل سیزده داستان کوتاه است که در چهار دفتر با موضوعات آدم های پیر، زخمه های اول روح، قدم در قلمروهای بیگانه و عشق و بازگشت به خاک اول طبقه بندی شده اند. رنگ و بوی خاک آشنا با دیگر کتاب های فصیح کمی متفاوت است. علی رغم تذکری که او در مورد خیالی بودن شخصیت ها در اول تمام کتاب هایش داده است، خبری جز واقعیت و آنچه که بر او گذشته است، نیست. فصیح در اکثر رمان هایش به روایت یک حادثه یا شخص خاص می پردازد و در حاشیه و به طور غیر مستقیم از خودش هم سخن می گوید. تفاوت این کتاب در پرداختن به حاشیه هاست. آن چه در کتاب های دیگر او حاشیه بود، اینجا اصل در نظر گرفته شده و جزییات زیادی را به داده های قبلی اضافه می کند. جزییاتی که به طرز جالب و لذت بخشی تمام آنچه را که در دل کتاب های مختلف درباره فصیح فهمیده بودی به هم متصل می کنند و از او تصویری بسیار واضح تر به تو ارائه می دهند.

 

-فقط آگاه باش. زندگی ها و چیزای دیگه هم در این دنیا هست. اصل کار همین آگاهیه. غمناکه که آدم از دنیا و زندگیه خودش عبور کنه و خودش و دنیاشو احساس نکنه. (صفحه ی 126)

- "موضوع، موضوع روشن شدن روحه عزیز من. و زرتشت آن را از طریق فکر کردن و مولانا آن را از طریق عشق کامل به همه چی می دونه."

بربر نگاش کردم. دولا شد دست برد و یک ریگ از زمین برداشت و کف دستش گذاشت و از من پرسید " این ریگ کوچولو رو می بینی؟"

پرسیدم"چیه؟ "

" چیه؟ تو خودت بگو چیه"

" ریگ. یه ریگ معمولی"

" یه ریگ معمولی. روزی که تونستی این ریگ کوچولو رو به اندازه برادرت یا به اندازه خدا یا به اندازه خودت دوست داشته باشی، روشن شده ای." (صفحه ی 188)

 

* معمولا قسمت هایی از کتاب هایی را که می خوانم همزمان برای خانواده هم تعریف می کنم. اما زمانی که حرف از یکی از کتاب های فصیح در میان است، همه چیز فرق می کند. کافی است اسم فصیح را بیاورم تا همه از نگاه کردن به من، برای جلوگیری از شنیدن توضیحات هیجان زده و طولانی، دوری کنند. دیشب پس از تمام شدن کتاب، تا صبح در خواب برای فردی خیالی که حوصله زیادی هم داشت، ربط تمام کتاب های فصیح را با هیجان توضیح دادم! دلیل اصلی اینکه چرا فصیح این قدر از نظر من دوست داشتنی است را خودم هم نمی دانم. شاید این موضوع بر می گردد به علاقه من به کشف جزییات و مهارت او در نویسندگی و خلق اتوبیوگرافی هایی داستان گونه...

۹۴/۰۵/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">