رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره مهر» ثبت شده است

عنوان: آبنبات هل دار
نویسنده: مهرداد صدقی
نشر:  سوره مهر
تعداد صفحات: 416
سال نشر: چاپ هفتم 1396

کتاب آبنبات هل‌دار در مورد یک خانواده بجنوردی در دهه 60 است. راوی محسن فرزند کوچک خانواده است که با لحن و لهجه دلنشین‌اش خنده و هیجان را مهمان لحظات مخاطب می‌کند.

 

- ورق‌های کتاب تاریخ بهتر سوختند. عمدا صفحات مربوط به اسکندر مقدونی را لای هیزم‌ها گذاشتم که بسوزند. تا او باشد که به قول معلممان کتاب‌های ما را نسوزاند. البته شاید او هم یکی مثل من بوده که علاقه‌ای به خواندن کتاب نداشته.

- توی راه به این فکر می‌کردم که با چه رویی به آقاجان خبر بدهم دیگر اسمم را در مدرسه نمی‌نویسند، با چه رویی بگویم صمیمی‌ترین دشمنم یکسره مردود شده، با چه رویی بگویم تقلبمان را هم فهمیده‌اند و تازه با چه رویی بگویم با مامان باید به مدرسه بیایند... جز گفتن ماجرا چاره ای نبود. متاسفانه جامعه کاری می کند که انسان، درست در شرایطی که توبه می‌کند تا آدم شود، مجبور شود دوباره به سمت عادت قدیمی‌اش برگردد.

 

 

* بعد از کتاب آبنبات هل دار، دو جلد دیگر آبنبات پسته‌ای و آبنبات دارچینی به ترتیب با تعداد صفحات 257 و 398 در دسترس هستند که در آن‌ها همان محسن ِ بی نظیر روایت‌گر است.

 

 

- صدای در که آمد با خودم گفتم هرچه باداباد. با گفتن این جمله یاد جمله «بادابادا مبارک بادا...» و متعاقبا باز هم یاد لبخند آن دختر ناشناس افتادم و با خودم گفتم آدم عاشق نباید از چیزی بترسد؛ چه رسد به من که عاشق دو نفرم!

- بدون نگاه کردن به ورقه نمره‌ها گفت: «تو یکی صفر مطلق.»

  "صفر مطلق" را جوری گفت انگار نمره‌ام را به درجه کلوین گزارش کرده‌اند.

- سعید چیزی نگفت. البته در ظاهر چیزی نگفت. برای اینکه ناراحت نشود، گفتم: "ولی خا مشه‌ها... آدم اگه بخواد، همه چیز مشه... خدایی، من فکر نمکردم فیزیک تجدید بشم. ولی خا دیدی که شد!"

- تنها کاری که در آن یک ساعت در آن وارد شده بودم همین "چشم اوستا" گفتن بود. چون حس می کردم کار نیکو کردن از خالی کردن است، نه از پر کردن.

 

 

** سه جلد این مجموعه، سه روزه تمام شد. لحظات بی نظیری را تجربه کردم و گاه بسیار خندیدم...

*** من عاشق بی بیِ داستان شدم!

**** جدا کردن بریده‌هایی از متن کار دشواری بود. چون درک بسیاری از لحظات شاد کتاب، نیازمند آشنا بودن با لهجه و داشتن پیش زمینه‌ای از آنچه گذشته است، بود.

 

 

 

۲ نظر ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۹
مهدیه عباسیان

کافه خنده

عنوان: کافه خنده
نویسنده: علی‌رضا لبش

نـشر: سوره مهر
تعداد صفحات: 198
سال نشر: چاپ  دوم 1391

از آن‌جایی که انسان بسیار سخت‌گیری در زمینه طنز هستم، هر چیزی من را به خنده وا نمی‌دارد و عدم خروج از خطوط قرمز برایم بسیار مهم است، خیلی کم پیش می‌آید که سراغ نثرهای طنز بروم. علی‌رضا لبش را به لطف نرم‌افزار طاقچه شناختم. در اینترنت در موردش خواندم، به صفحه‌ی اینستاگرامش سر زدم، و به این نتیجه رسیدم که می‌شود نثرهای طنز او را مهمان خلوت خود کرد. با اعتماد به او و سوره مهر سراغ کتابش رفتم و لحظات خوبی را تجربه کردم.

نثرهای نوشته شده توسط لبش از آن دست نثرهای طنز نیستند که تو را از خنده روده‌بر کنند. آنچه که به نظر من عامل ایجاد کننده‌ی حالی خوب بود، این بود که با روندی آرام و با استفاده از سوژه‌هایی قدیمی، معمولی و دمِ دست، کاری کرده است که لبخندی هرچند کوچک بر لبت بنشیند و ناخودآگاه بگویی "جانا سخن از زبان ما می‌گویی"...

محمدعلی علومی ِ طنزنویس در مقدمه‌کتاب درباره علی‌رضا لبش گفته است:

نویسنده دامنه مطالعات وسیعی دارد. وسعت مطالعات و دانش امتیاز بزرگی برای هر هنرمند و از آن جمله طنز نویسان است. نویسنده در این مجموعه از نظریات علمی، مانند نظریات نیوتن، تا مباحث فلسفی را در معرض رویکرد خود به طنز، یعنی طنز اجتماعی، در می‌آورد. وی همچنین به قصه‌های رایج در فرهنگ عامه نیز توجه دارد و می‌توان از باب مثال داستان "آدمی که بختش خوابیده بود..." را نمونه آورد.

تا پیش از این طنزنویس‌های ما متاثر از داستان‌های طنز و آثار جلال آل‌احمد، صادق چوبک، صادق هدایت و افسانه‌های عصر ما ...بوده‌اند. به گمان من دامنه وسیع مطالعه به نویسنده‌ی این مجموعه آن مایه از دلیری را داده است تا اصلا و اساسا کار تازه‌ای انجام دهد، یعنی بینشی کهن در مسائل زندگی آشفته جدید وارد و مطرح کند.

- امروز صبح پدر ژپتو مرا از خواب بیدار کرد تا به مدرسه بروم. من هرچه به او گفتم زمانه عوض شده. الان آدم حسابی‌ها هم از مدرسه و درس فرار می‌کنند، من که چوبی‌ام بگذار بروم مبل شوم، صندلی شوم، عصا شوم، بهتر از این است که درس بخوانم، گوشش بدهکار نیست. می‌گوید: " تو باید دکتر شوی". هرچه می‌گویم: "الان هرکسی هم واقعا دکتر است از ترس تهمت تقلبی بودن مدرکش، انکار می‌کند." گوش نمی‌دهد. اصلا این پدر ژپتو به هیچ صراطی مستقیم نیست. حقش همان است که توسط نهنگ خورده شود و من هم نروم کمکش کنم و وقتی کاملا هضم و دفع شد، بفهمد نباید گیر بدهد.

- امروز قضیه‌ی فراموش کردن کتابم را برای خانم معلممان تعریف کردم. خانم معلم گفت: " تو استعداد سیاست‌مدار شدن را داری. چون خیلی خوب فراموش می‌کنی." گفتم: "سعی می‌کنم خوب درس بخوانم تا در آینده سیاست‌مدار شوم." معلم گفت: "اگر درس بخوانی، آخرش مثل من یک معلم حق‌التدریس می‌شوی که هر روز به تو قول استخدام می‌دهند و فردایش فراموش می‌کنند." گفتم: "پس چه کار کنم؟" گفت: " همین‌طور به فراموش کردن ادامه بده تا ان‌شاءالله در آینده یک سیاست‌مدار بزرگ شوی."

 

* وقتی داستان‌های کتاب را پشت سر هم می‌خوانی، اتفاق ناخوشایندی که می‌افتد این است که حوصله‌ات سر می‌رود و باید خودت را برای ادامه دادن به طرق مختلف هل بدهی. ولی وقتی که متوجه می‌شوی هر کدام از این نثرها و داستان‌ها به دفعات در مجلات و نشریات و مینی‌مال‌های انتهای کتاب در وبلاگ خود نویسنده منتشر شده بوده است و حالا با مجموعه‌ی آن‌ها طرفی، روش برخورد مناسب با کتاب دستت می‌آید.

** بخش "ریخت‌شناسی ناشران" جگرم را خنک کرد و بسیار چسبید!

 

 

۴ نظر ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۴۹
مهدیه عباسیان

کتاب

عنوان: کتاب
نویسنده: فاضل نظری
نشر: سوره مهر
تعداد صفحات: 88
سال نشر: چاپ اول 1395- چاپ یازدهم 1395

معمولا نمی شود نشست و یک نفس یک کتاب شعر را خواند. ولی شعرهای فاضل جان نظری جزو آن دست شعرهایی هستند که فقط شعر نیستند. یک دنیا مفهوم کوچک و بزرگ دیگر در دلشان نهفته که با خواندنشان ته دل آدم یک جور خوب می شود و دوست ندارد به هیچ بهانه ای (حتی امتحانات رگباری پشت سر هم) به این حال خوش پایان دهد. کتاب جدیدترین مجموعه شعر نظری ست که به سرعت به چاپ یازدهم رسید و فاضل نظری درباره نام تازه این دفتر شعر این گونه توضیح می دهد: "کتاب پیش از هر چیز نام معجزه پیامبر عزیزمان است و من با این نام گذاری در صدد بودم تا اهمیت این معجزه را یادآوری کرده باشم. از سویی دیگر انتخاب این نام تلاشی است برای نشان دادن اهمیت کتاب و خواندن."

توضیح پشت جلد:

بسته می شود کتاب

« و تو چه دانی

شاید آن ساعت نزدیک باشد...»

 

- یک رود و صد مسیر، همین است زندگی

با مرگ خو بگیر! همین است زندگی

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه

ای رود سربه زیر! همین است زندگی

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار

دریاست یا کویر؟ همین است زندگی

 

- هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن

جایی که عشق نیست، "جدایی"، "فراق" نیست

هر روز بیشتر به تو دلبسته می شویم

عشق از شناخت می گذرد اتفاق نیست

 

* دیشب که این کتاب را خریدیم، مثل قحطی زدگان دورش نشستیم و دوست جان چند شعر اول را بلند خواند. به لطف شعرهای فاضل در دنیای دیگری سیر می کردیم که هم اتاقی جان، منتقدانه شروع کرد به ایراد گرفتن از شعر ها. اینکه بیشتر کلمات استفاده شده منفی هستند و حال بد و ناخوشایندی را برای او به وجود آورده اند. حال بدی که باعث شده است یادآور مشکلات شخصی و پررنگ کننده غم ها و ... باشد. من و دوست جان سخنرانی مفصلی در مورد نوع غم، رنج و اینکه اصلا پیش نیاز نویسندگی و شاعری، غم و درد است، انجام دادیم که مؤثر واقع نشد.

** به نظرم شعرهای نظری بیشتر از اینکه مفاهیم عاشقانه داشته باشند، عارفانه اند. به قول دوست جان، انگار که اصلا مناجات اند.

 

 

۳ نظر ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۹
مهدیه عباسیان

گریه های امپراتور

عنوان: گریه های امپراتور
نویسنده: فاضل نظری
نشر: سوره مهر
تعداد صفحات: 83
سال نشر: چاپ اول 1388 - چاپ سی و چهارم 1393

لحظه های خوشی دیگر به لطف فاضل جانِ نظری...

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنون، ولی لب هایم

هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۳
مهدیه عباسیان

اقلیت

عنوان: اقلیت
نویسنده: فاضل نظری
نشر: سوره مهر
تعداد صفحات: 88
سال نشر: چاپ اول 1387- چاپ سی و دوم 1394

کلمات بسیار عجیب اند. همان طور که گاهی قاصر اند از بیان مفاهیم، گاهی هم به لطف و توانایی شاعر طوری در کنار هم قرار می گیرند که تو را تا عرش می برند و بین آسمان و زمین معلقت می کنند. و به نظرم فاضل نظری خوب شیوه ی به خدمت گرفتن کلمات برای القای این تعلیق و حال خوب را می داند.

 

 عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت

سر سربسته چرا این همه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه قلب شکست

آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:

قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازی است که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

 

* نظری در پشت جلد کتاب هایش توضیح مختصری درباره عنوان کتاب هم داده است و نکته ی جالب برای من این بود که شعر مربوط به هر عنوان در همان کتاب نیست و در کتاب های دیگر او وجود دارد.

اقلیت: در اقلیت بودن، تنها بودن نیست. " چه بسا گروهی اندک که بر بسیاری غلبه کردند..."

 

۰ نظر ۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۵
مهدیه عباسیان