رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نادر ابراهیمی» ثبت شده است

بار دیگر شهری که دوست می داشتم

عنوان: بار دیگر، شهری که دوست می داشتم
نویسنده: نادر ابراهیمی
نشر: روزبهان
تعداد صفحات: 111
سال نشر: چاپ اول 1345 - چاپ دوازدهم 1380

کتاب های ابراهیمی مملو هستند از احساسات لطیفِ عاشقانه و شاعرانه. طوری که دوست داری برای درک تک تک کلمات، با کمترین سرعت ممکن کتاب را بخوانی. این کتاب هم مانند " یک عاشقانه ی آرام" و " چهل نامه ی کوتاه به همسرم" سرشار از سخنان و افکار ابراهیمی است که در خلال روایت یک داستان بیان می شود.

داستان در مورد پسر کشاورزی است که از دوران کودکی همبازی  -هلیا- دختر خان است. در بزرگسالی خانواده ها با ازدواج آن ها مخالفت می کنند و  آن ها برای محافظت از عشقشان فرار می کنند. هلیا شرایط بسیار سخت دوری از شهر و خانواده را تاب نمی آورد و باز میگردد. و پسرک می ماند و دو عشق نافرجام: عشق به دختر و شهری که دوست می داشته است...

 

- هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است. (صفحه ی 20)

- نه هلیا! تحملِ تنهایی از گداییِ دوست داشتن آسان تر است. تحمل ِ اندوه از گدایی همه شادی ها آسانتر است. سهل است که انسان بمیرد تا آن که بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟

نه هلیا... بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند، زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد. و ما می توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوب ایمان به خویش کنیم. آن گاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم... ( صفحه ی 46)

- ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را می توان دید و باور نکرد و بسیاری چیزها را ندیده باور کرد. (صفحه ی 92)

- هلیا! احساسِ رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازد. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت بردارم. رقیب، یک آزمایش گر حقیر بیش نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود. ( صفحه ی 96)

 

نکته جالب دیگری که به آن برخوردم درباره ی اسم هلیا بود:

فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی درباره چگونگی شکل گیری این اسم زنانه در ذهن نویسنده گفت: سال ها پیش، نادر ابراهیمی در حالی که با اتوبوس از تهران به اصفهان سفر می کرد، شروع به بازی و در هم ریختن واژه الهی کرد تا بتواند از دل آن نامی خوش آهنگ و متفاوت بسازد. پس از مدتی، واژه خودساخته هلیا را از به هم ریختن حروف واژه الهی ساخت و در داستان بلندش بار دیگر شهری که دوست می داشتم به کار برد. مدت ها بعد ابراهیمی متوجه شد که واژه هلیو در لاتین قدیم به معنی خورشید است.
پس از انتشار کتاب، این اسم در میان مردم رواج زیادی پیدا کرد و جزو نام های ایرانی محسوب شد. منصوری می گوید: بارها پیش آمده است که خوانندگان داستان بار دیگر... تماس گرفته اند و ضمن جویاشدن معنی این اسم، گفته اند که می خواهند اسم دخترشان را هلیا بگذارند.
با این که هم اکنون اسم هلیا درمیان مردم رواج یافته است، اما در هیچ یک از فرهنگِ  نام های رایج در بازار کتاب، این اسم دیده نشده است.

نام دختر بزرگ نادر ابراهیمی هم هلیا است .

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۶
مهدیه عباسیان

حکایت آن اژدها

عنوان: حکایت آن اژدها
نویسنده: نادر ابراهیمی
نشر: هاشمی
تعداد صفحات: 160
سال نشر: چاپ اول 1377

نادر ابراهیمی با ابداع شیوه ای جدید در داستان نویسی به نام "سرریز" اقدام به نوشتن آخرین مجوعه داستان خود، حکایت آن اژدها کرده است. شیوه ای که در آن خبری از تصحیح و بازخوانی های دوباره و چندباره ی پس از نوشتن داستان ها نیست، بلکه نویسنده به قدری به موضوعات مدنظرش فکر می کند، آن ها در ذهن سبک و سنگین می کند و بال و پر می دهد، که ناگهان سرریز می شوند و شُرّه وار به رشته ی تحریر در می آیند. کتاب شامل 10 داستان کوتاه است که محتوای برخی داستان ها بسیار ساده و ملموس اند و برخی دیگر گنگ و عجیب.

 

* فهمیدن آنچه ابراهیمی در دل بعضی داستان ها مخفی کرده بود، کار سختی بود. من بیشتر جذب شیوه جدید نگارش و مخصوصا توضیحات جامع ابراهیمی در مقدمه شدم تا داستان ها.

 

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۶
مهدیه عباسیان

ابوالمشاغل

عنوان: ابوالمشاغل
نویسنده: نادر ابراهیمی

نـشر: روزبهان
تعداد صفحات: 248
سال نشر: چاپ دوم 1372

نادر ابراهیمی سیزده سال پس از کتاب ابن مشغله، ادامه ی داستان زندگی اش را در ابوالمشاغل روایت می کند. او در این کتاب، در کنار بیان روند شغل یابی های مداوم، به فساد سینمای ایران، باج خواهی و رشوه گیری در تمام جنبه ها و مقاومت های سخت و پرهزینه اش در این راه اشاره می کند. ابوالمشاغل دریچه ایست که ابراهیمی از این راه درد ها و دغدغه هایش را با همگان در میان می گذارد.

 

نوشتن "ابوالمشاغل" تجدید عهدی ست با آن جوان پرشور، آن جوان ابدی، آن سلامت و غرور و التهاب و ایمان... گرچه آن جا در "ابن مشغله" فرزند بودم و این جا در " ابوالمشاغل" پدرم...

 

* ابوالمشاغل با اینکه همانطور که خود ابراهیمی به آن اشاره کرده است، از انسجام کمتری نسبت به ابن مشغله برخوردار است اما جزو آن دسته از کتاب هایی است که می تواند پاسخگوی تمام سلیقه ها باشد. یکی از بخش های مورد علاقه ام زمانی بود که نادر ابراهیمی به تغییر نظرات و دیدگاهش در طول این سال ها اشاره می کرد.

 

- گفته ایم و بارها گفته ایم که برای دوست داشتن چیزی، و آماده ی دفاع همه جانبه و پایدار بودن آن چیز، باید آن را بشناسیم یا شناخته باشیم. وطن تا زمانی که یک مجهول باشد، دفاع از آن هم، دوست داشتن آن هم، امری ست مجهول، فانتزی، ذهنی و بیش از این در مخاطره. دین هم همین طور است. آرمان و مکتب هم همین طور است. تو فقط از چیزی که به خوبی و به درستی بشناسی می توانی به خوبی و به درستی دفاع کنی... بیایید به بچه هایمان یاد بدهیم که وطن شان را بشناسند، ذره ذره ی آن را، گوشه گوشه ی آن را و قدم به قدمش را. ضرر این شناختن فقط به دشمنان آزادی می خورد. قسم می خورم... ( صفحات 81-80)

- نشاط نداشتن غم نیست. غم داشتن و با قدرتی عجیب، غم را پس زدن و مهار کردن است. شجاعت نترسیدن نیست. ترسیدن است و بر ترس خویش آگاهانه غلبه کردن.

( صفحه ی 196)

۱ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۴۶
مهدیه عباسیان

ابن مشغله

عنوان: ابن مشغله
نویسنده: نادر ابراهیمی

نـشر: روزبهان
تعداد صفحات: 132
سال نشر: چاپ هفتم 1386

 ابن مشغله شرح حالی است که نادر ابراهیمی در آن درباره تمام سال هایی که در جست و جوی کار بوده و آن چه در این راه تجربه کرده است، توضیح می دهد. ابراهیمی که خودش را در این کتاب ابن مشغله نامیده است با نثری بسیار ساده و روان و دوست داشتنی طوری تو را با خود همراه می کند که نمی توانی از جلد دوم کتاب " ابوالمشاغل" صرف نظر کنی.

 

* با توجه به نکات ریزی که در این کتاب وجود دارد، فکر میکنم این کتاب جزو کتاب هایی ست که باید خواند...

 

- ما قبل از هر چیز به یک رستاخیز اخلاقی نیاز داریم. فقط همین. اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدم بر همه چیز است. ما دست کم ، در این مورد خاص نیازی به غرب نداریم. می توانیم برگردیم و مثل ایرانی های قدیم زندگی کنیم، یعنی رفتار کنیم. همین کافی است. (صفجه ی 55)

- او ایمان دارد که جهان، حتی یک روز قبل از انهدام به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رویایی خود خواهد رسید و همه رنج ها به همین یک روز کوتاه می ارزد. ( صفحه ی 58)

- در تمام آن سال ها این زنم بود که به جای من مقاومت می کرد و یا مصالح مقاومت مرا می ساخت. آن هم نه با شعار دادن و فریاد کشیدن، بلکه با سکوتی رضایت مندانه.  (صفحه ی 77)

 

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۷
مهدیه عباسیان