کجا می ریم بابا؟ - ژان لویی فورنیه
نویسنده: ژان لویی فورنیه
مترجم: محمد جواد فیروزی
نشر: نگاه
تعداد صفحات: 160
سال نشر: چاپ دوم 1392
ژان لویی فورنیه در کجا می ریم بابا با زبانی بسیار ساده و صمیمی از تجربه داشتن دو فرزند معلول خود (ماتیو و توما) و احساسات، سختی ها و نگرانی های مربوط به آن ها سخن می گوید. طوری که درگیر داستان نشدن کاری غیر ممکن می شود و در تمام لحظات و روایات همراه با فورنیه شگفت زده، ناراحت، شاد و غمناک می شوی. کجا می ریم بابا عبارتی است که برای پسر کوچک فورنیه - معلول ذهنی و جسمی - بسته به موقعیت های مختلف گاه سوال است و گاه پاسخ.
- آن هایی که از داشتن یک بچه ی غیر طبیعی هرگز وحشت نداشته اند، دست هایشان را ببرند بالا.
کسی دست هایش را بالا نمی برد.
همه در این مورد به همان نحوی فکر می کنند که به زلزله و یا به پایان و آخر دنیا فکر می کنند، چیزی که یک بار بیشتر اتفاق نمی افتد.
برای من دنیا دو بار به آخر رسیده است. ( صفحه ی 14)
- "ژنتیک" آیا این اصطلاحی نیست که دانشمندان به جای بدشانسی به کار می برند؟ (صفحه ی 128)
*... کتاب خوبی بود. خیلی خوب... نوع جو داستان به گونه ای شبیه به کتاب حادثه ای عجیب برای سگی در شب بود اما به نظرم ترجمه فوق العاده ای داشت. فوق العاده روان و سلیس. در طول عمر کتاب خوانی ام با مترجمانی روبه رو شده ام که روان و ملموس بودن متن را قربانی وفادار بودن به متن اصلی می کنند. در حالی که فکر می کنم روان بودن پیش نیاز وفادار بودن است.
**علاقه ای به توضیحات طولانی ندارم اما ترجیح می دهم ذهنم را از دغدغه ها خالی کنم. این روزها اتفاقی یا غیر اتفاقی با افکار عجیبی از دوستان مواجه می شوم که برایم غیر قابل درک است. مثلا اخیرا یکی از دوستانم به دنبال آنچه در مورد کتاب هزار خورشید تابان خالد حسینی برایش تعریف کردم، به من گفت: " چرا خودت را با خواندن چنین کتاب های دردناکی اذیت می کنی؟" اذیت؟ من به شدت درگیر آنچه که می خوانم می شوم اما نام آن را نمی شود اذیت و سختی گذاشت. با احترام به تمام سلیقه ها و دوستان عزیزم، فکر می کنم درگیر هر کتاب شدن همراه با صرف زمان و انرژی مخصوص هر کتاب بهایی است که باید برای بیشتر دانستن داد. درگیر شدن و درگیر یک موضوع ماندن برای تجزیه و تحلیل یک داستان یا موضوع به اندازه ی هضم و جذب مواد غذایی در دستگاه گوارش ضروری است. همان طور که به تمام آن ریز ملکول ها برای ادامه زندگی جسمانی نیاز داریم وجود این افکار، دانسته ها و یافتن ابعاد جدیدی برای نگرش و تفکر هم برای بعد عقلانی و روحانی ما لازم است.
من با همیشه شاد بودن مخالف نیستم اما با دوری از حقایق و واقعیت ها و آنچه در اطرافمان می گذرد، برای جلوگیری از ناراحت شدن به شدت مخالفم. چون فکر میکنم درد کشیدن و ناراحت شدن لازمه ی بزرگ شدن و بلوغ اند، و متاسفانه یا خوشبختانه این روزها بیشتر با افرادی مواجه می شوم که حتی به قیمت ندانستن، از درد و غم گریزانند.