رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

نقش کوانتوم در انتقال درد!

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ب.ظ

نشسته ام روی تخت، پشت لپ تاپ و به اسم آماده کردن ارائه پس فردا هر کاری می کنم جز آن کار که باید. از چک کردن تلگرام، میل و چت کردن گرفته تا خرید اینترنتی کتاب و دیدن ده باره و هزارباره ی عکس های موجودات دوست داشتنی و فراموش نشدنی زندگی ام. حوصله ام سر می رود، هندزفری را بر می دارم و کارهای بی نتیجه ام را همراه می کنم با موسیقی های در اعماق ِجان نفوذ کُن. دو خط در مورد تونل زنی کوانتومی می خوانم، دو بیت شعر را به آن اضافه می کنم، همزمان جواب اس ام اس برادر جان و سوال دوست قدیمی را می دهم و سعی می کنم ربط بین بیولوژی و کوانتوم و رسپتورهای بویایی را بالاخره کشف کنم. به نتیجه ای نمی رسم. صدای آهنگ را زیادتر می کنم و از خیر شرکت همزمان در بحث بچه های اتاق می گذرم. در فهم فرکانس ناتقارنی دست و پا می زنم که یک دفعه، اسمم را می شنوم. دوست جان می پرسد که صدای این آهنگ تمرکزم را بهم می زند یا نه؟!

از خودم برای نقش بچه های درس خوان را بازی کردن، خوشم می آید و سعی می کنم به این بازی ادامه دهم و می گویم: نه... راحت باشید. من مشکلی ندارم.

آن یکی گوشی هندزفری را هم در می آورم تا ببینم چه آهنگی بود که قصد برهم زدن تمرکز منِ متمرکز درسخوان را داشت. به گمانم ترکی است. حتی یک کلمه از آن را هم نمی فهمم. بی خیال گوش دادن به صحبت دو دوست دیگر بر سر شهریار و حیدر بابا می شوم و دوباره می روم سر کوانتوم و برهم کنش های کایرال. ولی نمی شود. این آهنگ نمی گذارد. چیزی بین ملودی ها و صدای خواننده و کلمه های غیر قابل فهم ادا شده وجود دارد که تمرکزم را فقط و فقط معطوف به خودش می کند. دلم می خواهد از هم اتاقی ترک زبانم بخواهم برایم ترجمه اش کند ولی او هم مثل من سخت مشغول است. به دوست جان می گویم: این آهنگ رو برام می فرستی؟ نگاهی می کند و می گوید: به درد تو نمی خوره...

چند دقیقه می گذرد. نگران اینم که اگر یادش برود که آهنگ را بفرستد، چی؟ بلند می گویم: منتظرما... دوست جان نگاهم می کند و ادامه می دهم: آهنگ...

آهنگ را دانلود می کنم و پلی پشت پلی... چیزی خاص درونش وجود دارد که نمی شود به راحتی از کنارش گذشت. دوست ترک زبان نصیحت می کند: زیاد گوش ندی، افسرده شی. لبخندی می زنم و میگویم حواسم هست. چشم هایم را می بندم و چندبار دیگر گوش می دهم.

درباره اثر کوانتومی در بیولوژی که چیزی دست گیرم نشد ولی به نتیجه ی جدیدی می رسم. باید این وسط توجیحی برای انتقال درد باشد. احتمالا درد هم با پرتاب الکترون ها، ارتعاشاتی ایجاد می کند که جزو محدوده ی تونل زنی کوانتومی غیر الاستیک می شود و باعث می شود بدون داشتن زبان مشترک، موضوع مشترک و حتی بدون دانستن هیچ چیز، درد را این قدر عمیق و این قدر شدید حس کرد...

بی خیال مولکول های بویساز و رسپتورها و الکترون های معلق در هوا می شوم و برای اِن اُمین بار به آهنگ گوش می دهم...

۹۴/۱۲/۱۵
مهدیه عباسیان

تمرین نوشتن

نظرات  (۲)

من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم...
گوش نکن عزیز من
گوش نکن....
البته همین که معنیشو نمیدونی خوبه
پاسخ:
رفتم سرچ کردم، ترجمه ش رو خوندم و بسیار بیشتر به این اکتشافاتم ایمان آوردم. چون با چیزی که حس می کردم همخونی داشت...
در ضمن لو رفتی از این به بعد ژست درس خونیت دیگه خریدار نداره
پاسخ:
:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">