آفتاب در حجاب - سید مهدی شجاعی
نویسنده: سید مهدی شجاعی
نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 238
سال نشر: چاپ اول 1383 - چاپ بیست و پنجم 1392
زینب که نیازی به معرفی ندارد، دارد؟
اما میشود تا ابد برای شناختن همانکه انگار میشناسیمش، ولی نمیدانیم کیست، تلاش کرد، خواند و "کمی" بیشتر فهمید. سید مهدی شجاعی با تحقیقاتی دقیق، بر پایهی روایات و مکتوبات تاریخی اثری آفریده است ناب. رمان گونهای از ابتدای زندگی حضرت زینب که از دل کابوسی در کودکی، شروع میشود و در همان کابوس هم به پایان میرسد. روایتی متفاوت از حادثهی کربلا از دید زینب (س)، با نثری شیوا، دلنشین و تکاندهنده.
- نمیفهمی که زمان چگونه میگذرد و تو کی از هوش میروی نمیفهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری میشود. احساس میکنی که سر بر زانوی خدا گذاشتهای و با این حس، باورت میشود که رخت از جهان بربستهای و به دیدار خدا شتافتهای. حتی وقتی رشحات آب را بر گونهات احساس میکنی، گمان میکنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهرهی تو آمده است. با حسی آمیخته از بیم و امید، چشمهایت را باز میکنی و حسین را میبینی که سرت را به زانو گرفته است و با اشکهایش گونههای تو را طراوت میبخشد. یک لحظه آرزو میکنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه تمام کائنات، دوام بیاورد.
حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین عوض کنی و حتی هیچ کوثری را به جای سرچشمهی چشم حسین بگیری. حسین هم این را خوب میداند و چه بسا از تو به این آغوش، مشتاقتر است، یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همهی چشمها را از این وداع آتشناک، بپوشاند. هیچکس تا ابد، جز خود خدا نمیداند که میان تو و حسین در این لحظات چه میگذرد. حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمیشوند.
هیچکس نمیتواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه میکند؟
هیچکس نمیتواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه میریزد؟
هیچکس نمیتواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم میزند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون میآید. زینبی که دیگر زینب نیست. تماما حسین شده است. ... و مگر پیش از این، غیر از این بوده است؟
* کتابی عالی و فوق العاده برای ورودی متفاوت به محرمی جدید.
** اولین کتابی که از شجاعی خواندم، طوفان دیگری در راه است، بود. کتابی که جذبم کرد، ولی در مورد اینکه خود شجاعی چه خوانده و چه کرده، کنجکاو نه. اما این کتاب مرا به جست و جو در مورد او واداشت. به اینکه بدانم شجاعی چه بوده و چه کرده که توانسته اینطور دقیق و زیبا و نفس گیر، مخاطب را در کتاب غرق کند.
*** خوبی خواندن کتابهای از این دست، آن هم وقتی "مامان خانم" آن را زودتر خوانده، این است که میشود رو در رو نشست و بینهایت دربارهی آن حرف زد. از عاشورا و زینب گرفته، تا شجاعی، ادبیات دراماتیک، علوم سیاسی و نوشتن و قدرت کتاب.
**** یکی از نکاتی که در طول خواندن این کتاب جلب توجه میکرد، نوع روابط افراد با هم بود. میزان زیادی مهر و محبت، نوازش، بوسیدن، در آغوش گرفتن در تمامی روابطشان از کوچک گرفته تا بزرگ موج میزد. آنقدر که یاد حدیثی از پیامبر افتادم که مضمونش این بود که "فرزندان خود را گرامی بدارید و نیک تربیت کنید." گرامی داشتن بر تربیت درست ارجح بود و این خانواده به خوبی یکدیگر را گرامی میداشتند و با عملکردشان گرامی داشتن را میآموختند.