رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

انتظار

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ

گمانم اواسط هفت سالگی بود که طعمِ جدیدی از مهم بودن زیر دندانم رفت. دراز کشیده بودم، سرگرم مشق نوشتن بودم که خوابم برد. نمی­دانم چقدر گذشت که دستی نوازش گونه موهایم را از روی صورتم کنار زد، پیشانی ام را بوسید و با آرامشی عجیب پتویی را به رویم کشید.

نه ساله بودم که برای تکرار آن تجربه بی ­نظیر و از سر دلتنگی برای آن دست­ ها خودم را وسط درس خواندن به خواب سپردم. اما هیچ خبری نشد. نه از دستان نوازشگر، نه از آن آرامش غریب و نه از مهم بودن... با خودم لج کردم. تصمیم گرفتم فقط و فقط در صورت نوازش شدن چشم­ هایم را باز کنم. چشم­ ها بسته ماند... طولانی... ممتد... آن­قدر که وقتی در دل یک شب بی­ پایان بازشان کردم، از سرما مچاله شده بودم و چیزی به پایان بیست و پنج سالگی نمانده بود...

 

 

 

۹۵/۱۰/۱۳
مهدیه عباسیان

تمرین نوشتن

نظرات  (۲)

۱۳ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۶ .: جیرجیرک :.
اولش بلند گفتم آخ... بعد یه لبخند که صدای بیرون دادن نفست ازش میاد. بعدتر رسید به آه، با یه دمِ عمیق...
پاسخ:
:)
یادمه یدفعه دست نوازش کشیدم سر یکی از دوستام تا با مهربونی از خواب بیدارش کنم برای نماز، یا شایدم برای درس.....بیدار که نشد هیچ، تازه........

پاسخ:
:)))
من معذرت میخواام...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">