رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۲ مطلب با موضوع «ادبیات :: داستان کوتاه» ثبت شده است

عنوان: اسکار و بانوی صورتی پوش
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: محبوبه فهیم کلام
نشر: دات
تعداد صفحات: 80
سال نشر: چاپ اول 1387 - چاپ دوم 1390

هنر اشمیت بیان کردن مسائل فلسفی به زبانی ساده و دوست داشتنی است. این بار پسرک مریضی را در این راه با خود همراه می کند. پسری که بیماری لاعلاجی دارد و به پیشنهاد بانوی صورتی پوش بیمارستان تصمیم می گیرد هر روز یک نامه برای خدا بنویسد و روزانه از او چیزی بخواهد. اسکار و بانوی صورتی پوش مجموعه دوازده نامه ی دوست داشتنی این کودک به خدا و تلاش او برای تجربه کردن تمام مراحل زندگی، تنها در دوازده روز است.

 

- از آن ها نفرت داشته باش. این نفرت مثل استخوانی است که می جوی. وقتی جویدی و تمام شد، می بینی که به زحمتش نمی ارزید. (صفحه ی 25)

- اگه آدم ها از مرگ می ترسند به خاطر اینه که از ناشناخته ها می ترسند. ولی راستی آن ناشناخته چیه؟ اسکار بهت پیشنهاد می کنم نترسی ولی اعتماد داشته باشی. به چهره حضرت مسیح روی صلیب نگاه کن. او درد جسمی را تحمل می کنه ولی درد و رنج فکری را احساس نمی کنه، چون اطمینان دارد. از ضربه های میخ ها کمتر درد می کشد. او به خودش قبولانده که یه چیزی مثل میخ می تونه برای من درد ایجاد کند ولی نمی تواند یک درد باشد. حس ایمان و اعتقاد هم همینه. می خواستم اونو بهت نشون بدم. (صفحه ی 49)

 

* پس از تلاش های کم و بیش زیاد، توانستیم هر سه شنبه شب در خوابگاه دور هم جمع شویم تا هر هفته یک نفر، یک کتاب را معرفی کند. اولین جلسه را با این کتاب شروع کردم و نتیجه و عکس العمل بچه ها عالی و فوق العاده بود. آن قدر که ته دلم هزار بار قربان صدقه ی اشمیت رفتم!

**اولین بار  این کتاب را سال ها پیش خواندم. و وقتی دوباره آن را با همان شکل و شمایل و مخصوصا با همان قیمت، در کتابخانه ملی دیدم، بی نهایت هیجان زده شدم...

* به گمانم، نویسنده باید خیلی قدر باشد که آن کس را که در ذهن تو خلق می کند، مشابه آنی باشد که خودش می خواسته...

اسکار و بانوی صورتی پوش

۱ نظر ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۴۵
مهدیه عباسیان

روزی که محبت گل کرد

عنوان: روزی که محبت گل کرد
نویسنده: فریبا کلهر

نـشر: نبأ
تعداد صفحات: 18
سال نشر: چاپ اول 1376 - چاپ سوم 1382

روزی که محبت گل کرد کتابی مصور و کوتاه است که ماجرای غدیر خم و به امامت رسیدن امام علی (ع) را با نثری بسیار ساده برای کودکان گروه سنی ج ( سال های آخر دبستان) بیان می کند. ماجرای غدیر خم داستانی است که بیشتر کودکان با آن آشنا هستند اما نکته ای که کتاب را جذاب می کند روایت داستان از زبان خداست.

 

* نام جالب کتاب من را به سوی خواندن آن سوق داد. ولی در واقع، آنقدرها هم جالب نبود.

۱ نظر ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۱
مهدیه عباسیان

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

عنوان: پیامبری از کنار خانه ما رد شد
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 60
سال نشر: 1392

عرفان نظرآهاری بازهم با قلم زیبا و دلنشین اش به روایت 13 قطعه ی ادبی و عرفانی در کتابچه ای تصویری می پردازد. او در پیامبری از کنار خانه ما رد شد مسائلی چون آغاز انسان، داستان اختیار و نسیان گری بشر، عشق، خدا و ... را بسیار ساده بیان می کند، طوری که می توان کودکان و نوجوانان را هم در این لذت سهیم کرد.

 

- پرده اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت.

رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان.

رازی به اسم هرآنچه که می دانی.

و باز پرده فرا آمد و فرو آمد.

و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی، که هر سنگریزه اش به رازی آغشته بود و از هر لحظه رازی می چکید.   ( تو رازی و ما راز...)

 

* فوق العاده بود...

کتاب هایی را که این چنین با حجمی کم می توانند آدم را به شور و شعفی خاص سوق دهند، به شدت دوست دارم.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۵
مهدیه عباسیان

جوانمرد نام دیگر تو

عنوان: جوانمرد نام دیگر تو
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 64
سال نشر: 1392

همان طور که از نام کتاب پیداست، جوانمرد نام دیگر تو کتابیست در مورد جوانمرد و جوانمردی. نظرآهاری کتاب را با جست و جوی ردپای جوانمردی در زمین و زمان آغاز می کند و در این مسیر به تعاریف مختلف جوانمردی چون عیاران، سربداران، اخیان، لوتیان، پهلوانان، صوفیان و... می پردازد. و در نهایت با معرفی شیخ ابوالحسن خرقانی به عنوان جوانمردی راستین ، چهل روایت مختلف را درباره او با نثری دلنشین و کوتاه بیان می کند.

 

* این کتاب را برای بار سوم بود که می خواندم. نمی دانم جذاب بودن این کتاب را باید به نوع بیان دلنشین عرفان نظرآهاری نسبت بدهم یا آشنا بودن با ابوالحسن خرقانی و آرامگاه او از دوران کودکی و یا فرد بسیار عزیزی که خواندن این کتاب را به من پیشنهاد داد...

یادم می آید نادر ابراهیمی در یکی از قسمت های کتاب "چهل نامه ی کوتاه به همسرم " نوشته بود که با قاب کردن عکس ها و به در و دیوار زدن خاطره ها مخالف است. چون این کار تنها چهره ی عزیزان و خاطرات زیبا را برای ما عادی می کند. این بار بعد از خواندن این کتاب داشتم به این فکر می کردم که بارها با بعضی از روایات این کتاب در آرامگاه خرقانی روبه رو شده بودم ولی طبق عادت، به سادگی از آن ها گذشته بودم... 

 

- روایت سی و نهم

آن پیرمرد همیشه خاموش بود و هیچ وقت سخن نمی گفت. اما آن روز سخن گفت. آن روز که جوانمردان از او درباره ی خدا پرسیدند، درباره ی آنکه چگونه می توان خدا را به دست آورد. پیرمرد گفت: خدا هر روز چیزی به شما می دهد،تا شما را از سر خویش باز کند، تا خود را به شما ندهد. اما شما به هیچ به هیچ، به هیچ چیز مشغول نشوید. بروید و با خدا مصر باشید تا شما را به چیزی از سر خود باز نکند. از او تنها خودش را بخواهید و تنها با خودش خرسند شوید.

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۴
مهدیه عباسیان