عشق و چیزهای دیگر - مصطفی مستور
نویسنده: مصطفی مستور
نـشر: چشمه
تعداد صفحات: 124
سال نشر: چاپ اول 1396- چاپ هشتم 1397
آخرین باری که کتاب خریدم در نمایشگاه کتاب بود و آخرین باری که در کتاب فروشی بین کتاب ها همه چیز را فراموش کردم و در آن ها غرق شدم ماه ها پیش. عادت کتاب خریدن به لطف فیدیبو و طاقچه همچنان ادامه دارد. اما در کتاب فروشی قدم زدن، کتاب ها را ورق زدن و با بوی کاغذ و چینش کلمات مست شدن دنیای دیگری دارد.
دیروز سر از شهر کتاب درآوردم و با کتاب ها مشغول شدم. دلم برای داستان خواندن تنگ تنگ شده بود. اما عذاب وجدان انبوه کتاب های توی کتابخانه نمی گذاشت به کتاب ها نزدیک شوم. قفسه ی کتاب ها را نگاه می کردم و قند توی دلم آب می شد. از حجم کتاب های نخوانده ای که باید یک روز بخوانمشان. از اینکه چهار گوشه ای که هستم پر است از کتاب. قفسه روبه رویم پر بود از کتاب های وفی. وفی را که دنبال می کردی به پیرزاد ختم می شد و بعد به ترقی. چشم هایم اسم هایشان را دنبال می کرد که متوقف شد روی کتاب های کم حجمی که نام "مستور" روی آن ها هر قدر هم کوچک نوشته شده باشد و هر قدر هم چشم هایم ضعیف باشد، برایم جزو خواناترین نوشته هاست. دانه دانه نگاهشان کردم. همه را خوانده بودم. توی دلم با مستور حرف می زدم که چه می شود اگر تند تر بنویسی، که این کتاب سفید در انتهای کتابهای مستور توجهم را جلب کرد. ذوق و شوق فراوانم و ناراحتی ام از اینکه چرا زودتر حواسم نبود غیر قابل وصف است.
درباره مستور قبلاً بارها نوشته ام. درباره اینکه این کتاب در مورد چه چیزی است دلم نمیخواهد چیزی بگویم. نام کتاب، طرح روی جلد تا حدی گویاست. یک تعریف یک خطی یا حتی چند خطی در مورد این کتاب و هرآنچه مستور نوشته است به گمانم بزرگترین ظلمی است که می توان در برابر چنین نوشته هایی کرد.
- اخلاق و عبرت سال هاست از مد افتاده اند اما این موضوع ابدا اهمیتی ندارد چون، به قول مراد سرمه، این روزها دنبال مد رفتن هم از مد افتاده است.
- پدرم همیشه خودش سراغ خواب میرود اما من مثل یک فراری از پلیس آن قدر از خواب فرار می کنم تا خسته می شوم و خواب در بدترین وقت ممکن یقه ام را می گیرد.
- در واقع مسئله این نیست که چقدر مسئله توی زندگی هست، مسئله اینه که بزرگ ترین مانع زندگی خود زندگیه. زندگی با همه کلیات و جزییاتش. فکر می کنم اگه کسی با تمام وجود این موضوع رو درک کنه، به جای اینکه جلو مانع های توی زندگی بایسته یا خودکشی کنه، سعی می کنه خودش هم جزیی از مانع بشه. جزیی از اون مانع بزرگ. منظورم اینه بدون اینکه به جزییات زندگی فکر کنه، تنها سعی می کنه خودش رو با جریان کل زندگی هماهنگ کنه.
* واقعا نمیدانم چرا وقتی کتابی از مستور در دست می گیرم دچار این حجم از هیجان می شوم.
** خیلی خیلی لذت بردم. خیلی...