رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۱ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

عنوان: چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
نویسنده: علیرضا پناهیان
نـشر: بیان معنوی
تعداد صفحات: 186
سال نشر: چاپ اول 1394- چاپ چهاردهم 1396

 بیانی متفاوت، کاربردی و قابل درک از چرایی نماز خواندن تا چگونه نماز خواندن. کتابی خوب بر اساس سخنرانی های استاد پناهیان، برای جور دیگر دیدن و چقدر خوب که جور دیگر عمل کردن، هم.

 

- عظمت خدا در این دنیا تولیدی خود انسان است.

- جمع اضداد بودن است که آدم را رشد می دهد.

- هر اذانی یک صدا زدن خصوصی است برای کندن تو از یک وضعیت بد.

 

 

* تا به حال هیچ کس اینگونه در مورد نماز برایم حرف نزده بود.

** وای که چقدر توضیح ادب و ضرورت مودب بودن را دوست داشتم.

*** به همه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند، لذت ببرند، عذاب وجدان بگیرند، با خود و درون خود بجنگند و باشد که متنبه شوند. ;)

 

 

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۴
مهدیه عباسیان

عنوان: روابط متکامل زن و مرد
نویسنده: علی صفایی حائری (عین-صاد)

نـشر: لیله القدر
تعداد صفحات: 80
سال نشر:
چاپ اول 1388 - چاپ دوازدهم 1393

این کتاب حاصل دو نوشته و یک سخنرانی در مورد مسائل ازدواج، تساوی زن و مرد، حجاب و روابط متکامل زن و مرد، از زنده یاد علی صفایی حائری است. کتابی حاوی نکاتی بسیار بسیار ارزشمند که برای بهبود هر نوع رابطه ای، از رابطه دوستانه گرفته تا خانوادگی و زناشویی باید دانست و به آن ها عمل کرد.

 

- در بیان قرآنى نمى ‏گوید همسرى با همسر آرام مى‏ شود، که مى گوید: لِتَسْکُنُوا اِلَیْها، نه لتَسکنوا بها. آدم‏ ها و تمامى دنیا نمى ‏توانند دل بزرگ یکدیگر را پر کنند، اما در کنار یکدیگر و همسو و همراه یکدیگر، به تعادل و سکونى دست مى‏ یابند. (صفحه 16)

- در محبت یا گفت و گو، حد نگه دار، تا آنجا که هنوز به جمله هایی از تو مشتاق هستند، خاموشی تو شیرین است. دلزدگی، حتی از محبت، نفزت انگیز است. به همان اندازه محبت و اقبال داشته باش که طرف تو نیاز دارد، نه به اندازه ای که تو نیاز داری. هنگام راحتی و انس، در دل بهار زندگی، از پاییز هم یادی بکن. این توجه، تعلق و دلبستگی را ضعیف می کند و تو را آماده می سازد و برای حوادث، مصونیت می بخشد. (صفحه 22)

- تو که پیوند را خواسته ای به جدایی فکر نکن، حتی اگر همسر تو جدایی را خواست و تو هم در دل خواستار بودی، شتاب نکن. جوان مرد، باری را که برداشته به زمین نمی کوبد و حتی تا آن جا که مقدور است، زمین نمی گذارد. اگر جدایی آخرین درمان بود، در هنگام جدایی از احسان چشم پوشی نکن. انتقام نگیر. با خوبی نگه داشتن، یا با احسان و زیبایی رها کردن، این دستور خداست. (صفحه 26)

- علی علیه السلام در نهج البلاغه می گوید: شنیده ام که در بازار بصره لباس زنی با عبای مردی برخورد کرده، از شرم بمیرید.

این یک اصل است که برخوردها را محدود می کند، مگر آنجا که ضرورتی باشد و رجحانی و اهمیتی، که این اهمیت و رجحان و ضرورت، حتی به اسارت رفتن زینب عریان را توجیه می کند. و ضربه خوردن فاطمه مدافع حق را توضیح می دهد. (صفحه 45)

- من رفته ام با تحقیقات زیاد زنی را گرفته ام با این خصوصیات، یا خانمی شوهری را انتخاب کرده با این خصوصیات. او حساب می کند که این تا آخر همین است. این طور نیست. آدم لحظه های روحی گوناگونی دارد، گاهی خسته است، گاهی مشتاق است، گاهی حال خودش را هم ندارد. با این آدم، با این فراز و نشیب، بهترین راه این است که آدم احتمالات را بشناسد. قانون ها و قواعدی را که باید در هر احتمال مراعات کند را هم بشناسد و بعد با حلمی که دارد و با فرصتی که می دهد منتظر مسائل مناسب باشد. پس دو چیز مطرح است: هم حلم و هم دادن فرصت ها. (صفحه 53)

 

* متأسفانه، علی صفایی حائری یا همان عین صاد معروف را خیلی دیر شناختم. اول سراغ سخنرانی های کوتاه ایشان رفتم و بعد عین صاد خوانی را با کتاب نامه های بلوغ شروع کردم. کتابی فوق العاده که هنوز نیمه تمام است...

** از خواندن این کتاب بی اندازه لذت بردم. به نظرم خواندنش برای همه افراد چه آن هایی که به ازدواج فکر می کنند و چه آن هایی که فکر نمی کنند، از نان شب هم واجب تر است.

 

 

۶ نظر ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۷
مهدیه عباسیان

آفتاب در حجاب

عنوان: آفتاب در حجاب
نویسنده: سید مهدی شجاعی

نـشر: کتاب نیستان
تعداد صفحات: 238
سال نشر:
چاپ اول 1383 - چاپ بیست و پنجم 1392

زینب که نیازی به معرفی ندارد، دارد؟ 

اما می‌شود تا ابد برای شناختن همانکه انگار می‌شناسیمش، ولی نمی‌دانیم کیست، تلاش کرد، خواند و "کمی" بیشتر فهمید. سید مهدی شجاعی با تحقیقاتی دقیق، بر پایه‌ی روایات و مکتوبات تاریخی اثری آفریده است ناب. رمان گونه‌ای از ابتدای زندگی حضرت زینب که از دل کابوسی در کودکی، شروع می‌شود و در همان کابوس هم به پایان می‌رسد. روایتی متفاوت از حادثه‌ی کربلا از دید زینب (س)، با نثری شیوا، دلنشین و تکان‌دهنده.

 

- نمی‌فهمی که زمان چگونه می‌گذرد و تو کی از هوش می‌روی نمی‌فهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری می‌شود. احساس می‌کنی که سر بر زانوی خدا گذاشته‌ای و با این حس، باورت می‌شود که رخت از جهان بربسته‌ای و به دیدار خدا شتافته‌ای. حتی وقتی رشحات آب را بر گونه‌ات احساس می‌کنی، گمان می‌کنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهره‌ی تو آمده است. با حسی آمیخته از بیم و امید، چشمهایت را باز می‌کنی و حسین را می‌بینی که سرت را به زانو گرفته است و با اشکهایش گونه‌های تو را طراوت می‌بخشد. یک لحظه آرزو می‌کنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه تمام کائنات، دوام بیاورد. 

حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین عوض کنی و حتی هیچ کوثری را به جای سرچشمه‌ی چشم حسین بگیری. حسین هم این را خوب می‌داند و چه بسا از تو به این آغوش، مشتاق‌تر است، یا محتاج تر!

این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همه‌ی چشمها را از این وداع آتشناک، بپوشاند. هیچکس تا ابد، جز خود خدا نمی‌داند که میان تو و حسین در این لحظات چه می‌گذرد. حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمی‌شوند.

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می‌کند؟

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می‌ریزد؟

هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم می‌زند.

فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می‌آید. زینبی که دیگر زینب نیست. تماما حسین شده است. ... و مگر پیش از این، غیر از این بوده است؟

 

* کتابی عالی و فوق العاده برای ورودی متفاوت به محرمی جدید.

** اولین کتابی که از شجاعی خواندم، طوفان دیگری در راه است، بود. کتابی که جذبم کرد، ولی در مورد اینکه خود شجاعی چه خوانده و چه کرده، کنجکاو نه. اما این کتاب مرا به جست و جو در مورد او واداشت. به اینکه بدانم شجاعی چه بوده و چه کرده که توانسته اینطور دقیق و زیبا و نفس گیر، مخاطب را در کتاب غرق کند.

*** خوبی خواندن کتاب‌های از این دست، آن هم وقتی "مامان خانم" آن را زودتر خوانده، این است که می‌شود رو در رو نشست و بی‌نهایت درباره‌ی آن حرف زد. از عاشورا و زینب گرفته، تا شجاعی، ادبیات دراماتیک، علوم سیاسی و نوشتن و قدرت کتاب.

**** یکی از نکاتی که در طول خواندن این کتاب جلب توجه می‌کرد، نوع روابط افراد با هم بود. میزان زیادی مهر و محبت، نوازش، بوسیدن، در آغوش گرفتن در تمامی روابطشان از کوچک گرفته تا بزرگ موج می‌زد. آنقدر که یاد حدیثی از پیامبر افتادم که مضمونش این بود که "فرزندان خود را گرامی بدارید و نیک تربیت کنید." گرامی داشتن بر تربیت درست ارجح بود و این خانواده به خوبی یکدیگر را گرامی می‌داشتند و با عملکردشان گرامی داشتن را می‌آموختند.

 

 

۳ نظر ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۹
مهدیه عباسیان