شهرها را در شب بیشتر دوست دارم. اصفهان را در شب. مشهد را در شب. شهرِ روزهای کودکی را در شب و تهران را در شب. همیشه نوشتن، خواندن، قدم زدن، رانندگی کردن و حرف زدن در هوای تاریک و خنک شب به طرزی خاص آرامم می کرد. از حالا به بعدِ زندگی، "تو" را دارم. "تو"یی که کنار تمام فعل های آرامش بخشم قرار می گیری و اثرشان را صد چندان می کنی. کنارشان قرار می گیری و مستم می کنی از خودت، بودنت و داشتنت.
شهرها را در شب با "تو" و در کنار "تو" بیشتر دوست دارم. شب هایی که رانندگی کردنت، دنده عوض کردنت، انتخاب آهنگت، نگاه کردنت و حتی نفس کشیدنت، دلم را بیش از پیش می برد. شب هایی که آسمان پوشیده می شود از ابرهایی که دست به دست هم می دهند و چتری می شوند بالای سرمان. شب هایی که چراغ های کوچک و بزرگ، شهر را چراغانی می کنند به مناسبت با هم بودنمان...
۲ نظر
۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۸