نویسنده: محمد صالح علاء
نـشر: پوینده
تعداد صفحات: 80
سال نشر: چاپ اول 1395
این کتاب نمایشنامه ای درباره یک خانم و آقاست که ناگهان زنگ در خانه شان به صدا درمی آید و آنها فکر می کنند که چه کسی پشت در است و آیا باید در را باز کنند یا خیر؟ و بر حسب احتمالاتی که درباره افراد پشت در می دهند صحبت می کنند و در هیچ گاه باز نمی شود.
- همه ما یه شیطان مشترک داریم. منتهی متناسب با رفتار و افکار ما تغییر می کنه. شیطان یک پدیده تاریخیه. به باستان شناسی شیطان که رجوع کنیم، می بینیم شیطانی که قابیل را از راه به در کرد، با شیطانی که حوالی سال های هزار و نهصد وچهل تا چهل و پنج، رابرت اوپنهایمر و ادوارد تلر را از راه بدر کرد، با هم تفاوت دارن.
- گفت می تونم شما رو دوست داشته باشم؟ گفتم آره، زن ها موجوداتی تمام وقتن.
- مرد: قضیه با مزه ایه.
زن: واسه کسانی که بیرون این قصه ان.
- انسان طبیعی کسی است که می ترسه،کسی است که همه احساسات انسانی رو داشته باشه. به موقع بترسه، خشمگین شه، گاهی لگد بزنه، گاهی هم پیش کسی که دوستش داره زانو بزنه.
- من حتی عقیده ای به شوخی به خشونت هم ندارم. برای سخت ترین مسیرها هم راه نرمی پیدا میشه.
* نوشته های صالح علاء را به شدت دوست می دارم. حس خاصی درونشان نهفته است. حسی لبریز از اینکه عشق را خوب فهمیده. می خوانی و می خوانی و می خوانی و گاه تنها یک جمله چنان لبریزت می کند از شوق و شور و شعف، که در کلمات نمی گنجد...