من عاشق آدم های پولدارم - سیامک گلشیری
نویسنده: سیامک گلشیری
نـشر: مروارید
تعداد صفحات: 192
سال نشر: چاپ اول 1385
کتاب شامل 10 داستان کوتاه است که در همه آن ها با فضاسازی خوب و استفاده درست از دیالوگ ها، خودت را جزو شخصیت های حاضر در داستان حس می کنی و وقایع را نظاره گر می شوی. اکثر داستان ها تنها روایتی ساده، از برشی از زندگی افراد عادی جامعه هستند.
- آهنگ که شروع شد، دختر گفت: «خیلی کیف میده آدم بشینه پشت این ماشینو و تو این اتوبان از کنار بقیة ماشینها رد بشه و جیپسیکینگز گوش بده.»
نگاهش به مرد بود. مرد گفت: «آره.»
دختر گفت: «یه چیزی رو میدونین؟»
مرد گفت: «چی رو؟»
«من عاشق ماشینهای شیک و مدلبالام. عاشق رستورانهای درجه یک بالای شهرم. عاشق بهترین غذاهام. عاشق مسافرتم. عاشق اینم که برم تو یه ویلای بزرگ نزدیک دریا تو رامسر.»
مرد لبخند زد. گفت: «حالا چرا رامسر؟»
«چون عاشق اونجام. عاشق اینم که وقتی دریا طوفانییه، تو ساحلش قدم بزنم و صدف جمع کنم. رامسر که رفتهین؟»
مرد سر تکان داد. نگاهش به جلو بود. دختر گفت: «عاشق اینم که یه ویلای بزرگ تو اون خیابون نزدیک ساحلش داشته باشم. از اون ویلاهایی که از تو بالکنش، دریا پیداس. صبح زود پاشی بری تو ساحل و تموم ساحلو قدم بزنی. بعدش هم برگردی تو ویلا، یهصبحانة مفصل بخوری و دوباره بخوابی. تا لنگ ظهر بخوابی. بعدش هم پا شی ناهار بخوری با یه عالم بستنی توتفرنگی. بعد تا عصر بشینی فیلم ببینی و موسیقی گوش بدی. عصر هم بزنی بیرون. فکرشو بکنین.»
به مرد نگاه کرد. منتظر بود چیزی بگوید. مرد همانطور زل زده بود به جلو. دختر گفت: «یه چیزی رو میدونین؟»
مرد گفت: «چی رو؟»
«من عاشق آدمهای پولدارم. جدی میگم. عاشق آدمهای پولدارم. وقتی میشینم تو یه همچین ماشینی، خیلی احساس خوبی بهم دست میده. فکر میکنم همه اینها مال خودمه. نمیدونم چرا، ولی یه همچین احساسی دارم. فکر میکنم هر چی تو این دنیاس، مالمنه.» بعد گفت: «شما باید از اون پولدارها باشین.»
* اولین کتابی بود که از سیامک گلشیری می خواندم. در حقیقت بیشتر راغب بودم از هوشنگ گلشیری چیزی بخوانم تا برادر زاده اش. ولی در فیدیبوگردی های اخیر این کتاب را هم به لیست عظیم کتاب هایی که به خاطر تخفیف های نوروزی، به صورت کاملاً هیجان زده (شما بخوانید جو گیرانه!) انتخاب کرده بودم، اضافه کردم.
** بدون هیچ دلیل خاصی ذهنیت مثبتی به داستان های کوتاه ایشان نداشتم. ولی تمام تلاشم را کردم تا بدون هیچ گونه پیش داوری مطالعه را شروع کنم. در کل کتاب خوبی بود و می توان گفت نکات خوبی برای داستان نویسی در دل آن نهفته بود. ولی انتظارات بالایی که از گلشیری ها داشتم را برآورده نکرد...
*** تمام کارهای مفید تعطیلات نوروزی امسال محدود شد به خواندن یواشکی همین چند جلد کتاب، در طول لگو بازی کردن های ممتد با فسقلی جان.
سال نو مبارک
ببخشید که با تاخیر تبریک میگم
راستش منم مثل خانوم این قصه تمام این آروزها رو دارم! :)))
آخر این قصه چی شد؟ دختر خانم موفق به زدن مخ این آقای پولدار شد یا نه؟! :))))