قاب های خالی - فهیم عطار
نویسنده: فهیم عطار
نـشر: هیلا
تعداد صفحات: 208
سال نشر: چاپ اول 1392
داستان در مورد آدم هایی است که انتخاب می کنند و انتخاب می شوند. آدم هایی که به دنبال هم سفر اند و تنها نبودن. قهرمان های کتاب - شهاب، پونه، سیامک، ترنج، نادر - همه و همه دست به دست هم داده اند و روایتی روان، لذت بخش، اما تلخ را برای خواننده به وجود آورده اند.
- شروع زندگی بچه ها با جنگ منصفانه نیست. مثل اینکه یکی آدم رو به مهمان دعوت کند ولی همان اول کار با لگد او را از خانه بیرون بیندازد.
- جاده چالوس مثل زنی لای مه و باران می رقصید، می پیچید و از البرز بالا می کشید. طراح این جاده هرکس بوده، لابد گرفتار عشق بوده و آن را برای عاشقی کردن ساخته است. تا یکی را رقص کنان از دود تهران خلاص کند و به دریا برساند.
- ابراز کردن به اندازه دچار شدن مهم است. عشقی که مهر و موم باقی بماند، به درد نمی خورد. مثل اینکه از اول هم نبوده.
- بعضی کتاب ها مثل موسیقی می مونن. یه بار می خونیشون ببینی خوشت میاد یا نه. بعد صد بار دیگه باید خوندشون تا لذت ببری.
- سر قولم نماندم اما چه کسی سر قولش مانده بود که من بمانم؟ پونه قول داد که چهار روز برود عراق و برگردد... سر قولش نماند. خلبان قول داد پتروشیمی بصره را بکوبد و برگردد، زد زیر قولش. نوشین قول داد گیلاس را که چید برگردد. زد زیر قولش. نادر قول داد یک روز کتابش را چاپ کند، زد زیر قولش. همه زده بودند زیر قولشان.
* جملات بالا را بخوانید و ببینید که چه خوب می شود از این کتاب لذت برد.
** لذت بردن از کتاب ها گاه به خاطر مطالبی است که تجربه نکرده ایم و با چینش کلماتی عجیب خوب در کنار نویسنده تجربه میکنیم و گاه مربوط به آنچه تجربه کرده ایم و در هنگام مطالعه انگار که نویسنده از زبان ما هم سخن گفته است. و این کتاب هر دو را با هم داشت.
*** در هنگام مطالعه دائم یاد عباس معروفی و "فریدون سه پسر داشت" می افتادم. عکس هایی که در دل زندگی گرفته می شدند شبیه قاب های خالی این کتاب بودند.