گرسنگی، سرگذشت بدن من - رکسان گی
نویسنده: رکسان گی
مترجم: میعاد بانکی
نشر: کوله پشتی
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1397
برای منی که تپل به دنیا آمدم و تا به این جای زندگی یا درگیر اضافه وزن بودهام و یا در حال رژیم، کتاب گرسنگی بیشتر قابل درک است. اما نویسنده این کتاب کسی است که خودش تصمیم میگیرد به دلیل اتفاق ناگواری که در نوجوانی برایش افتاده، هر روز چاق و چاقتر و بسیار چاقتر شود. این کتاب شرح حالی است از آنچه باعث شده رکسان گی چنین تصمیمی بگیرد، با بدن فربه خود اقدام به محافظت از خود کند. بیوگرافیها معمولا در مورد افتخارات هستند. در مورد آنچه افراد به دست آوردهاند، ولی در این کتاب به چیزهایی که از دست رفتهاند میپردازد. توضیحاتی دردناک، اما لازم؛ تا بدانیم کوچکترین برخورد و عکس العملمان، حتی نیمنگاهی کوتاه به یک فرد میتواند چه نتایجی داشته باشد...
- رازهایم را میبلعیدم و بدنم را حجیم و ویران میکردم. راههایی یافته بودم تا از دید عموم مخفی شوم، تا پیوسته به ولعی که سیریناپذیر بود غذا بدهم- ولعی برای متوقف کردن آسیب دیدن.
- این دروغ بزرگی است که لاغری با شان برابر بشماریم. بدون شک، این دروغ متقاعد کنندهایست چون صنعت کاهش وزن رونق دارد. زنها میکوشند تا به تسلیم شدن در برابر میل جامعه ادامه دهند. زنها به گرسنگی ادامه میدهند. و من هم ادامه میدهم.
- گاهی اوقات افرادی که فکر میکنم نیتشان خوب است میگویند چاق نیستم. چیزهایی میگویند مانند «این حرف رو درباره خودت نزن»، چون «چاقی» را چیز شرم آوری میدانند، چیزی توهینآمیز، در حالی که من چاقی را حقیقت بدنم میدانم. وقتی از آن واژه استفاده میکنم به خودم توهین نمیکنم. دارم خودم را توصیف میکنم. این مدعیان بی شرمانه دروغ میبافند و میگویند تو چاق نیستی، یا تعریفهای بیخودی پیشکش میکنند... گویی نمیتوانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی که آن ها به عنوان خصوصیات باارزش میشمارند دارا باشم.
- همیشه از خودم می پرسم که التیام یافتن به راستی چه شکلی ست- التیام جسمانی و التیام روانی. مجذوب این اندیشهام که ذهن، که روح و روان میتوانند به همان نظمی که استخوانها التیام مییابند، التیام یابند. که اگر برای مدتی به درستی بیحرکت بمانند، قدرت اولیهشان را دوباره به دست میآوردند.
- نوشتن این کتاب سختترین کاری است که تا به حال انجام دادهام. اینکه خودم را در معرض آسیبپذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده است کار آسانی نبود. ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است.
* هرچند که برخی از مطالب دائما تکرار میشد، اما این کتاب برایم جزو کتابهای مفیدی بود که از خواندنش خوشحالم...