آبشوران - علی اشرف درویشیان
نویسنده: علی اشرف درویشیان
نشر: چشمه
تعداد صفحات: 128
سال نشر: چاپ ششم
علی اشرف درویشیان را چند سالی است که میشناسم. یادم میآید یکی از دوستان کتابخوان معرفیاش کرد و تاکید کرد که باید هرآنچه که نوشته است را خواند. نام او در ته ذهنم تهنشین شد و در این روزهای بیحوصلگی و تنهایی خودی نشان داد. نوشتههای علی اشرف درویشیان من را یاد هوشنگ مرادی کرمانی میاندازد. همان صمیمیت و سادگی، همان روزهای کودکی و همان قلم دلنشین کنارهم جمع شدهاند تا از آنچه تجربه کرده است بگوید.
- اوایل بهار یا اواخر پاییز که آسمان را بر سیاهی میپوشاند، بابام از میان اتاق مینالید که: «خدایا غضبت را از ما دور کن». ولی خدا به حرف بابام گوش نمیکرد، سیل میآمد، خشمگین میشد. میشست و میرفت.
- یک چیزی میان گلویم پایین و بالا رفت. از گلویم بالا آمد. آمد توی صورتم و از چشمهایم بیرون آمد و صورتم را گرم کرد. با پشت دستم صورتم را پاک کردم. شوری اشک در ترک های پشت دستم دویید و گزگز کرد.
- جیغهای دلخراش اصغر همیشه در گوشم خواهد بود. این جیغها تا ابد مرا بیدار نگه خواهد داشت و مرا بر ضد آنکه همیشه خرجیش آماده است، آنکه شکمش مثل زالو پر است و کاری نمیکند که همه خرجی داشته باشند، خواهد شوراند. بر ضد آنکه گوشش کر است و جیغ های اصغر را نمیشوند، نالههای ننه را نمیشنود و بر ضد آنکه نفهمید و ندانست و نخواست بداند که چرا همیشه زیر چشم ننه ام از درد کبود بود، همیشه گیسویش شانه نزده و آشفته و پر درد و همیشه گرسنه بود، تا ما نیم سیر باشیم.
* در طول مطالعه زمان را فراموش میکردم. و چه چیزی بهتر از این...
سلام علیکم
سپاس بابت معرفی نویسنده و کتاب.