رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۸۰ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

خاک آشنا

عنوان : خاک آشنا
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: صفی علیشاه
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1349 - چاپ دوم 1370

 خاک آشنا جزو آن دسته از کتاب های فصیح است که اثری از چاپ جدید آنها نیست. کتاب شامل سیزده داستان کوتاه است که در چهار دفتر با موضوعات آدم های پیر، زخمه های اول روح، قدم در قلمروهای بیگانه و عشق و بازگشت به خاک اول طبقه بندی شده اند. رنگ و بوی خاک آشنا با دیگر کتاب های فصیح کمی متفاوت است. علی رغم تذکری که او در مورد خیالی بودن شخصیت ها در اول تمام کتاب هایش داده است، خبری جز واقعیت و آنچه که بر او گذشته است، نیست. فصیح در اکثر رمان هایش به روایت یک حادثه یا شخص خاص می پردازد و در حاشیه و به طور غیر مستقیم از خودش هم سخن می گوید. تفاوت این کتاب در پرداختن به حاشیه هاست. آن چه در کتاب های دیگر او حاشیه بود، اینجا اصل در نظر گرفته شده و جزییات زیادی را به داده های قبلی اضافه می کند. جزییاتی که به طرز جالب و لذت بخشی تمام آنچه را که در دل کتاب های مختلف درباره فصیح فهمیده بودی به هم متصل می کنند و از او تصویری بسیار واضح تر به تو ارائه می دهند.

 

-فقط آگاه باش. زندگی ها و چیزای دیگه هم در این دنیا هست. اصل کار همین آگاهیه. غمناکه که آدم از دنیا و زندگیه خودش عبور کنه و خودش و دنیاشو احساس نکنه. (صفحه ی 126)

- "موضوع، موضوع روشن شدن روحه عزیز من. و زرتشت آن را از طریق فکر کردن و مولانا آن را از طریق عشق کامل به همه چی می دونه."

بربر نگاش کردم. دولا شد دست برد و یک ریگ از زمین برداشت و کف دستش گذاشت و از من پرسید " این ریگ کوچولو رو می بینی؟"

پرسیدم"چیه؟ "

" چیه؟ تو خودت بگو چیه"

" ریگ. یه ریگ معمولی"

" یه ریگ معمولی. روزی که تونستی این ریگ کوچولو رو به اندازه برادرت یا به اندازه خدا یا به اندازه خودت دوست داشته باشی، روشن شده ای." (صفحه ی 188)

 

* معمولا قسمت هایی از کتاب هایی را که می خوانم همزمان برای خانواده هم تعریف می کنم. اما زمانی که حرف از یکی از کتاب های فصیح در میان است، همه چیز فرق می کند. کافی است اسم فصیح را بیاورم تا همه از نگاه کردن به من، برای جلوگیری از شنیدن توضیحات هیجان زده و طولانی، دوری کنند. دیشب پس از تمام شدن کتاب، تا صبح در خواب برای فردی خیالی که حوصله زیادی هم داشت، ربط تمام کتاب های فصیح را با هیجان توضیح دادم! دلیل اصلی اینکه چرا فصیح این قدر از نظر من دوست داشتنی است را خودم هم نمی دانم. شاید این موضوع بر می گردد به علاقه من به کشف جزییات و مهارت او در نویسندگی و خلق اتوبیوگرافی هایی داستان گونه...

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰
مهدیه عباسیان

عشق لرزه

عنوان: عشق لرزه ( نمایشنامه)
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: شهلا حائری
نشر: قطره
تعداد صفحات: 136
سال نشر: چاپ دوم 1388

 مضامین انسانی درون مایه ی تمامی آثاری است که تا به حال از اشمیت خوانده ام. اما او در عشق لرزه این مضامین را با رگه هایی از عشق و دوستی آمیخته و بسیار زیبا خطاهای رایج در این ابعاد را به ما نشان می دهد. اشمیت در این نمایشنامه از زلزله ی احساسات سخن می گوید. تغییراتی که اگر از آن ها آگاه نباشیم، باعث به هم خوردن روال طبیعی و تناسب روابط و احساسات می شوند. داستان در مورد عشق لرزه ایست که بین دیان و ریچارد عاشق رخ می دهد و عکس العمل های اشتباه و سرشار از شک و غرور آنها که عشق را به تباهی می کشاند.  

 

- بین دو آدم نمیشه دگمه ای رو فشار داد و همه چیز رو از سر گرفت. ( صفحه ی 122)

 

- ریچارد : عشق لرزه یا لرزه های عاطفی. یادته یه شب درباره ش صحبت کردیم. عین قشرهایی که ساخت لایه های زمین رو تشکیل می دن، احساسات هم جابه جا می شن. وقتی جا به جا می شن، تکون می خوردن، خشکی ها به هم می سابن و توفان و آتش فشان و زمین لرزه و سونامی به وجود می آرن. این همون اتفاقیه که برای ما افتاده.

دیان : من از روی غرور و دستپاچگی لایه ها رو به هم زدم و فاجعه به بار آوردم.

ریچارد: آره این طوری شد اما حالا تموم شده. حالا دیگه همه چی آروم گرفته.

دیان : نه ریچارد، لایه ها شناور می شن، به سطح میان اما اون چیزی که باعث و بانی به وجود آمدن این برخورد و تصادف شده باقی می مونه. آتشی که از اعماق بر می خیزه. حرارت بیش از حد رادیو اکتیو، ذوب دائمی. ( با خشونت) حتا اگر نخوام که اسیر هیجان و عواطف بشم خواه ناخواه تحت تأثیرشون قرار می گیرم. یعنی تا وقتی که دلی در سینه دارم...   ( صفحه ی 129)

 

* هدفم اصلا خواندن این کتاب نبود. تنها کتاب را دستم گرفتم تا کمی ورق بزنم و حس کنجکاوی ام را ارضا کنم. اما لحظه ای به خودم آمدم که کتاب تمام شده بود.

دیدن برخی کلمات مثل ریشارد (ریچارد) و تسونامی ( سونامی) در عین ترجمه خوب و روان کتاب، برایم تعجب برانگیز بود.

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۵
مهدیه عباسیان

عنوان: ترلان
نویسنده: فریبا وفی

نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 196
سال نشر: چاپ اول 1382 - چاپ هفتم 1391

نوشتن از زنان و افکار درونی شان جزو لاینفک رمان های وفی است و ترلان هم از این قاعده مستثنی نیست. ترلان دختری تبریزی است که رفتاری مردانه دارد و از زن بودن می گریزد. او همراه با دوست قدیمی اش رعنا در جست و جوی کار هستند و تصمیم می گیرند پاسبان شوند. اکثر بخش های داستان در یک آموزشگاه نظامی در تهران اتفاق می افتد و  از نگاه ترلان و با زبان سوم شخص روایت می شود.

ترلان در مقایسه با رمان های دیگر وفی ریتم کندتر و آغاز گنگی دارد. اما در ادامه شخصیت های فرعی که همه از سر ناچاری و تنها برای گریز از زندگی واقعی شان در آموزشگاه هستند، به کمک ترلانِ داستان می آیند و به او که در آرزوی نویسنده شدن  و یافتن حقیقت است، کمک می کنند.

+ این رمان، به عنوان رمان تقدیر شده توسط داوران جایزه ادبی اصفهان در سال 1383 انتخاب شده است.

 

- ترلان نیاز به حرف زدن در مورد کتاب را از همان موقع شناخت. نیازی ساده است ولی به سختی برآورده می شود. نمی شود با کسی حرف زد که فقط علاقمند است و با تأیید سرش را می جنباند. نمی شود فقط با تعریف کردن، کسی را در تجربه ی غیر قابل وصف آن سهیم کرد. هر کتاب جهانی است که باید هر دو به آن سفر کنند. آن را کشف کنند و با فهم اشاره ها و نشانه ها در لحظه های لذت بخش هم زبانی زندگی کنند. (صفحه ی 50)

 

* اگر بخواهم رمان های وفی را با داستان های کوتاهش مقایسه کنم، باید بگویم که رمان های وفی غیر قابل قیاس اند. وفی در این کتاب در لابه لای داستان از شگرد های نویسنده شدن هم سخن می گوید.

** در تمام طول داستان، به شدت به ترلان برای داشتن دوستی چون رعنا حسودی می کردم! کسی که همیشه همراه تمام کتابخوانی ها بود...

۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰
مهدیه عباسیان

خرده جنایت های زناشوهری

عنوان: خرده جنایت های زناشوهری ( نمایشنامه)
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: شهلا حائری
نشر: قطره
تعداد صفحات: 88
سال نشر:چاپ دوازدهم 1390

ژیل مردی است که در اثر یک حادثه به کما می رود و پس از پانزده روز متوجه می شود که حافظه اش را از دست داده است. و همسرش لیزا سعی می کند تا به او برای یادآوری گذشته و بازسازی هویتش کمک کند. اما آیا لیزا حقایق را، همانطور که واقعا در گذشته رخ داده منتقل می کند؟

خلاقیت های اشمیت را دوست دارم. نوع نگارش، موضوع داستان و حتی تک تک کلمات و جملات به کار برده شده که در نگاه اول ساده و معمولی به چشم می آیند، نشان دهنده تأمل و تفکرات عمیق اوست. خرده جنایت های زناشوهری هم یکی دیگر از این خلاقیت هاست. کتابی که در ابتدا بسیار ساده به نظر می آید، ولی هر جمله توانایی این را دارد که تو را شگفت زده کند و حتی در بخش هایی از کتاب تو را بترساند. کتابی در مورد رازهای پنهان زندگی زناشویی، ابهامات  و تحول زندگی پانزده ساله ی یک زوج در عرض چند ساعت. این کتاب در ورای ظاهر ساده و کم حجمش، شاهکاری بزرگ است. شاهکاری بزرگ که باید آن را بی وقفه و حتما بیش از یک بار خواند. 

 

- ژیل: تو از عشق توقع داری، در حالی که این عشقه که از تو توقع داره. تو می خوای که عشق بهت ثابت کنه که وجود داره. چه اشتباهی! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود دارد.

 

* یادم می آید سال ها پیش، روزی از سر بیکاری کانال های تلویزیون را عوض می کردم که اسم یک نمایش که در شبکه ی چهار پخش می شد توجهم را جلب کرد. "خرده جنایت های زناشوهری" با بازی نیکی کریمی و محمدرضا فروتن. آن روز فقط چند دقیقه از نمایش را نگاه کردم و بعد تلویزیون را خاموش کردم. و امروز از تصمیم آن روز خوشحالم. تصویری که از این زوج در ذهن من شکل گرفت بسیار طبیعی تر و ملموس تر از چیزی بود که آن روز دیدم.

** این نمایشنامه هم مانند تمام آثار دیگر اشمیت  حاوی مفاهیمی است که تا همیشه در ذهنت نقش می بندد. باید در فرصتی دیگر این نمایشنامه را باز هم بخوانم. اما این بار آگاهانه تر.

 

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۹
مهدیه عباسیان

من هم چه گوارا هستم

عنوان: من هم چه گوارا هستم
نویسنده: گلی ترقی

نـشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 152
سال نشر:
چاپ اول 1348 - چاپ چهارم 1387

معمولا نوشتن در مورد مجموعه داستان ها کار سختی برای من است. مخصوصاً مجموعه داستان هایی که تک تک داستان هایشان جذاب اند و فراموش نشدنی. اما سختی نوشتن در مورد من هم چه گوارا هستم کاملا متفاوت است، آن هم به دلیل عدم برقراری ارتباط با اکثر داستان ها. محوریت تمام هشت داستان کتاب مردمی هستند که با نارضایتی گرفتار روزمره گی ها هستند، اما هیچ تلاش خاص یا مفیدی برای رهایی نمی کنند.

 

* تعاریف زیادی از گلی ترقی شنیده ام. تعاریف بسیاری که توقع ام را در مورد آنچه از اون می خواندم بسیار بالا برده بود. "من هم چه گوارا هستم" اولین اثر ترقی است که در سال 48 منتشر کرده است و به همین دلیل شاید منبع خوبی برای قضاوت در مورد مهارت نویسندگی او نباشد.

داستان من هم چه گوارا هستم به علت قابل تأمل بودن و داستان سفر را به علت متفاوت بودن، دوست داشتم.

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۴
مهدیه عباسیان

عطر سنبل عطر کاج

عنوان: عطر سنبل عطر کاج
نویسنده: فیروزه جزایری دوما
مترجم: محمد سلیمانی نیا
نشر: قصه
تعداد صفحات: 192
سال نشر: چاپ هجدهم 1390

تعداد صفحات کتاب کمی گول زننده اند. وقتی که کتاب 192 صفحه ای را مقابلت می بینی، فکر می کنی باید چند روزی مهمان لحظه هایت باشد. اما وقتی آغاز به خواندن می کنی، نثر ساده و صمیمی کتاب، کلمه به کلمه و جمله به جمله تو را جذب خودش می کند. طوری که اصلا کتاب را فراموش می کنی و خیال می کنی در کنار فیروزه ی داستان نشسته ای و داری او را در خاطره بازی هایش همراهی می کنی، و پس از پایان هر کدام برای شنیدن خاطره ای دیگر اصرار می کنی. خاطرات زنده و دلنشینی از زندگی دختری که در هفت سالگی همراه با خانواده اش ایران را ترک می کنند تا زندگی جدیدی را در آمریکا آغاز کنند.

فیروزه جزایری دوما خاطراتش را با رگه هایی از طنز در آمیخته است. خاطراتی که سرشار است از، تلاش برای تطبیق با محیط جدید ، نقد و تعریف دو محیط در کنار هم و نشانه های حفظ هویت ایرانی. خاطراتی که فیروزه ی داستان تنها قهرمان آنها نیست بلکه تمام خویشانش در جذاب بودن آن ها نقش پر رنگی دارند.

 

- بدون خویشانم من یک رشته نخ هستم. با همدیگر یک فرش رنگارنگ و پر نقش و نگار می شویم. ( صفحه ی 153)

 

* این کتاب ترجمه ی کتاب Funny in Farsi است. کتابی که حدود یک سال پیش یکی از استادانم معرفی کرد تا برای تقویت زبان حتما بخوانم. وقتی با ترجمه ی آن مواجه شدم، عنوان کتاب برایم نامفهوم بود. اینکه عطر سنبل و عطر کاج از کجا آمده اند؟ اما بعد از خواندن کتاب فهمیدم که شاید این نام، بهترین عنوانی بود که می شد انتخاب کرد.

وقتی که کتاب تمام شد و بعد از اینکه یاداشتم را در مورد آن نوشتم، طبق عادت درباره کتاب سرچ کردم تا  از نظرات دیگر هم مطلع شوم. افراد زیادی بودند که بعضی بخش های کتاب برایشان بسیار خنده دار بوده و تنهایی بلند بلند خندیده اند. 

طنز کتاب برای من در این حد نبود. ولی بعضی از قسمت ها و مفاهیم آن به حدی زیبا بود که من و تک تک سلول هایم، باهم لبخند می زدیم.

** من تنها حدود یک سوم از نسخه اصلی کتاب را خوانده ام. کتاب ِ" عطر سنبل، عطر کاج" هم ترجمه خوبی داشت. ولی باز هم لذت خواندن نسخه اصلی و بدون واسطه ی ترجمه غیر قابل قیاس است.

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۱
مهدیه عباسیان

حتی وقتی می خندیم

عنوان: حتی وقتی می خندیم
نویسنده: فریبا وفی

نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ اول 1378 - چاپ ششم 1390

مثل همیشه وفی مهارتش در نویسندگی را با بیرون کشیدن سوژه هایش از دل روزمره گی های زندگی و روایت ساده، روان و دلنشین آن ها به نمایش می گذارد. حتی وقتی می خندیم تنها مجموعه داستان فریبا وفی و شامل 22 داستان بسیار کوتاه است که محوریت اکثر آن ها زنان و افکار درونی شان در موقعیت های مختلف زندگی است.

 

- دخترم به حرف های عاشقانه مثل شیر و تخم مرغ هر روزه اش عادت کرده است. ممکن است این حرف ها را آخر شب به او بگویم یا وسط یک بازی یا توی دستشویی. ممکن است روزی یادم برود. آن وقت او مثل بلدرچینی می آید. کنار دستم می نشیند و به لب و دهانم خیره می شود. (صفحه ی 48)

- زن ها با جزئیات است که به شناخت می رسند. به شناخت چیزی در عمق زندگی. بیشتر آن ها از کلیات چیزی نمی دانند ولی جزئیات مثل دانه های مروارید در صدف ذهنشان پنهان است تا در صورت پیدا شدن نخی، گردنبندی از آن درست کنند.

(صفحه ی 77)

- زن ها دو دسته اند. آن هایی که محافظت می شوند و آن هایی که نمی شوند. (صفحه ی 89)

 

* دقیقا دیشب بود که به خودم قول دادم کمتر کتاب بخوانم تا کمی وقت برای سایر علایق خاک خورده ام پیدا شود. امروز اتفاقی سر از کتابخانه در آوردم و با تکرار مداوم " فقط یک کتاب" وارد مخزن شدم. اما وقتی در میان آن همه کتاب قرار گرفتم و مخصوصا وقتی اسم فریبا وفی را دیدم که آن میان به من چشمک می زد، قول و علایق و کمبود وقت را کاملا فراموش کردم و حداکثر کتاب ممکن را امانت گرفتم. به محض رسیدن به خانه یک نفس حتی وقتی می خندیم را خواندم و به معنای واقعی کلمه در بعضی از داستان هایش زندگی کردم...

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۲
مهدیه عباسیان

توقف در مرگ

عنوان: توقف در مرگ
نویسنده: ژوزه ساراماگو
مترجم: سید حبیب گوهری راد
نشر: جمهوری
تعداد صفحات: 248
سال نشر: چاپ اول 1391

باز هم ژوزه ساراماگو و فضای اپیدمیکی دیگر...

این بار ساراماگو از مرگ سخن می گوید. از داغ ترین موضوع در تمام تفکرات و اندیشه ها و فلسفه و از سرنوشت مبهم انسان، مادیات، معنویات و...

داستان به گونه ای است که اگر ساراماگو خوان باشی و بدون اطلاع از نام نویسنده،  شروع به خواندن کتاب کنی، اولین اسمی که به ذهنت خطور خواهد کرد، نام ساراماگو است. فضای داستان شبیه به فضای داستان کوری، بی نام، بی مکان و بی زمان است. داستان از آنجایی شروع می شود که مرگ در پهنای یک سرزمین اتفاق نمی افتد، در صورتی که در نقاط دیگر دنیا و حتی در کمترین فاصله از مرزهای سرزمین، مرگ و میر همچنان پابرجاست. فارغ از توضیحات گه گاه طولانی، می توان گفت ساراماگو فضایی بسیار جالب و تأمل برانگیز را خلق کرده است طوری که برخی جزئیات و مخصوصاً پایان داستان تو را شگفت زده خواهد کرد.

+ این داستان با نام هایی دیگر و توسط انتشارات و مترجمان دیگر هم ( درنگ مرگ / نسرین مجیدی / روزگار -- در ستایش مرگ/ شهریار واقفی پور / مروارید) منتشر شده است. که فکر میکنم بر اساس نام اصلی داستان - death with interruption - توقف در مرگ نام مناسب تری است.

 

- زندگی همین است دیگر... انسان انتظار کسی را می کشد که هرگز نخواهد آمد. ابتدا تردید و سوءظن به جانش می افتد، سپس خشم جای آن را می گیرد، اما پس از مدتی اندیشیدن، آرام می گیرد. ( صفحه ی 236)

 

* این کتاب، کتاب لذت بخشی برای من بود. اما پایان آن برایم واقعا غیر منتظره بود. در داستان غرق شده بودم و منتظر حوادث دیگری بودم که ناگهان با تمام شدن کتاب شوکه شدم...

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۷
مهدیه عباسیان