رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۸۰ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

آشنایی با صادق هدایت

عنوان: آشنایی با صادق هدایت
نویسنده: مصطفی فرزانه
نشر: مرکز
تعداد صفحات: 530
سال نشر: 1387

 آنچه که ما از صادق هدایت می دانیم، نتیجه ی پیشداوری ها و کلی گویی های کلیشه واری است که ناخودآگاه حصاری دور شخصیت او کشیده و از او شخصیتی مرموز در ذهنمان ترسیم کرده است.

مصطفی فرزانه، سی و هفت سال پس از مرگ هدایت ناگهان تصمیم می گیرد که از او بنویسد. اما نوشتن نه برای ارضای حس کنجکاوی خواننده ی کنجکاو، و نه برای استفاده از اسم هدایت برای رسیدن به شهرت، بلکه برای ترسیم چهره ی واقعی کسی که شخصیت هوشیارش در گیرودار زمانه لوث شد و در جایگاه واقعی خود قرار نگرفت. برای درک سیر تحولات فکری اش و آنچه که گفت.

کتاب فرزانه اولین بار در سال 1988، در پاریس و در دو جلد با عنوان های " آنچه صادق هدایت به من گفت" و " صادق هدایت چه می گفت " در حدود 725 صفحه چاپ شد و پس از آن با حذف بعضی قسمت ها، در 530 صفحه توسط نشر مرکز در ایران منتشر شد.

 

آشنایی با صادق هدایت _ جلد 1آشنایی با صادق هدایت_جلد 2

بخش اول کتاب شامل خاطرات ناب و دست اولی از زندگی خصوصی هدایت و شرح ملاقات های فرزانه با هدایت است که با نثری روان روایت می شود. و بخش دوم که شامل نقد آثار هدایت و مقالات و کتبی است که در وصف او نوشته شده است، بیشتر به سیر تفکراتی که او را به نوشتن وا می داشت پرداخته است.

اسماعیل جمشیدی (روزنامه نگار) درباره این کتاب گفته است: « گرچه اثر فرزانه را نمی توان یک زندگی نامه یا تعریف کلاسیک دانست، اما دارای چنان ویژگی هایی است که برای شناخت بیشتر و درست تر هدایت، هیچ کس بی نیاز از مطالعه ی این کتاب نیست. و اگر بگوئیم تا به امروز، هیچ کس چون فرزانه و در کتابی که نوشته نتوانسته ما را با صادق هدایت آشنا کند، سخن به اغراق نگفته ایم.»

 

* اولین باری که اسم هدایت را شنیدم، در دوران راهنمایی بود. زمانی که یکی از دبیرها عاجزانه از ما خواهش کرد که سراغ هدایت و آثارش نرویم تا از ناامیدی و انزوا دور بمانیم! پس از آن نصیحت، بلافاصله از یکی از دوستان کتابخوان پدرم خواستم که کتابی از هدایت به من بدهد. منِ نوجوان در آن زمان از بوف کور هیچ چیز نفهمیدم و هدایت در انزوا در گوشه ای از ذهنم ماند تا امروز.

این کتاب خیلی ساده، بدون پنهان سازی مسائل، بدون اجبار برای هیچ گونه تصمیم گیری در مورد هدایت و بسیار متفاوت از تمام مقالاتی که در این سالها خواندم تا بیشتر از هدایت بفهمم و کمتر فهمیدم، شخصیت هدایت را به من نشان داد.

۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۵
مهدیه عباسیان

روح ماهیگیر

عنوان: روح ماهیگیر
نویسنده: اسکار وایلد
مترجم: کیومرث حاجی نثرالله
نشر: ابجد
تعداد صفحات: 72
سال نشر: چاپ اول 1373 - چاپ دوم 1384

* نوشتن در مورد این کتاب برایم بسیار سخت است. طوری که حتی نمی خواستم در موردش چیزی بنویسم. یادم نمی آید چه کسی اسکار وایلد را به من معرفی کرد یا کِی و کجا با نام او آشنا شدم که وقتی کتاب را دیدم، ذوق زده شدم. اما خواندن کتاب، برخلاف انتظارم لذت بخش نبود.

فکر میکنم حسی که داریم و مکان و زمانی که در آن کتاب را می خوانیم، به شدت در تأثیر کتاب نقش دارد. من این کتاب را در شرایط خوبی نخواندم و صرفا هدفم از خواندن آن بیدار ماندن بود! فونت درشت کتاب من را یاد کتاب هایی می انداخت که در بچگی با همراهی عمه ام، یواشکی در انباری خانه پدربزرگم پیدا می کردیم و می خواندیم. کتاب هایی که شاید چیز زیادی از آن ها نمی فهمیدیم اما فقط از نوبتی بلند خواندنشان لذت می بردیم. روح ماهیگیر تنها برای من، زنده کننده ی چنین خاطراتی بود.

امروز از صبح دوبار دیگر هم کتاب را ورق زدم. بعضی بخش هایش را چندبار خواندم ولی جز یک سری مفاهیم، مثل تصمیمات بی بازگشت، زیاده خواهی، حرص و عدم دوراندیشی، چیز خاصی دست گیرم نشد. اما وقتی Fisherman's Psyche را سرچ کردم، متوجه شدم که با یک شاهکار سروکار داشتم. کتابی که با نثری ساده حاوی مفاهیم بسیار عمیقی است که متاسفانه من قادر به درک آن ها نبوده ام.

 

روح ماهیگیر که ترجمه ای اقتباس گونه از نسخه ی خلاصه شده ی کتاب Fisherman's Psyche است، در مورد ماهیگیر جوانی است که برای رسیدن به معشوق متفاوت اش -دختر دریا - علی رغم تمام مخالف ها، هشدارها و خواهش ها، روحِ خود را از بدنش جدا می کند تا به دریائیان بپیوندد.

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۱
مهدیه عباسیان

سهم دیگری

عنوان: سهم دیگری
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: سیامند زندی
تعداد صفحات: 525

 جرقه ی نوشتن رمان سهم دیگری زمانی در ذهن اشمیت زده می شود که او به اتریش سفر می کند و همراه با یک دانشجوی راهنما زمانی را در یک کافه به استراحت می پردازد. جوان به اشمیت می گوید، هیتلر زمانی که درگیر آمادگی برای ورود به مدرسه ی هنرهای زیبای آن زمان بود، دائما به اینجا می آمد. اشمیت ناگهان با خود می اندیشد که اگر قبول می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ و اریک امانوئل اشمیت همزمان دو هیتلر می‌آفریند: یک «آدولف -ه.» و یک «هیتلر». اشمیت در عین تنفر شدید از هیتلر و در کنار روایت زندگی او به شیوه ای جذاب، سعی می کند با دیدگاهی فلسفی تو را به سوی فهمیدن و درک عمیق این موضوع سوق بدهد که هیولا بودن و هیتلر بودن چیز عجیبی نیست! او در این مسیر تنها خوانندگان متوقع را مخاطب خود قرار می دهد تا اندیشه ای کم و بیش مزاحم را با آن ها به اشتراک بگذارد و از خوانندگان عجول اظهار ترس می کند.

+ این نسخه از کتاب در ابتدا موفق به گرفتن مجوز انتشار نشد و به همین دلیل مترجم آن را از طریق اینترنت منتشر کرد.

 اما در حال حاضر  این کتاب با ترجمه ی محمد هراتی و با عنوان  "آدولف هـ دو زندگی" در 436 صفحه و از سوی انتشارات نیکو نشر منتشر شده است.

- مگر هیولا چیست؟ انسانی که به بدی کردن خو گرفته. ( صفحه ی 482)

 

* "سهم دیگری" جزو کتاب هایی بود که مدت های مدیدی در لیست کتاب هایی که باید بخوانم، انتظار می کشید و هربار به دلیلی مطالعه آن به تعویق می افتاد. وقتی که شروع به خواندن کتاب کردم و پس از دیدن نام هیتلر و تمثیل های بی پروایی که دلیلش را نمی فهمیدم ، با خودم فکر کردم پس از آن همه انتظار باید این کتاب را به لیست کتاب های ناتمام اضافه کنم. اما خاطره ی بسیار  خوشم  با اشمیت در کتاب " کشتی گیری که هرگز چاق نمی شد" من را به اعتماد کردن به او، مقاومت و همراهی مجبور می کرد. و الان از این همراهی بسیار خوشحالم.

تفکر درون این کتاب یکی از تفکرات مزاحم زندگی من هم بود. تفکری که گه گاه باعث می شد بی رحمانه با برادر کوچکم برخورد کنم تا ببینم آیا می توان بد بود؟!

** این کتاب اولین کتابی بود که توانستم دوز بالای تاریخ آن را تاب بیاورم و حتی به این فکر کنم که تاریخ هم می تواند جذاب باشد...

۳ نظر ۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۸
مهدیه عباسیان

زیبای خفته

عنوان: زیبای خفته
نویسنده: جبران خلیل جبران
مترجم: مسیحا برزگر
نشر: ذهن آویز
تعداد صفحات: 146
سال نشر: چاپ سوم 1390

 زیبای خفته مجوعه ای از جملات قصار و بیانات عارفانه و عاشقانه ی جبران خلیل جبران است که در متنی دو زبانه و با کلیت مفاهیم عشق، زیبایی، پاکی و خوبی به چاپ رسیده است. آثار جبران مملو از پیام های با ارزشی هستند که فارغ از قید زمان و مکان دل انسان را هدف می گیرد و به لحظه ای درنگ، وادارمان می کند.

 

- پیشانی نوشتتان را هیچ چیز جز عرق پیشانی نخواهد شست.

چیست کار کردن عاشقانه؟

دمیدن پاره ای از روح خویش است در هر آنچه می سازی

و دانستن این نکته که ارواح همه ی مردگان ملکوتی،

گرداگردت ایستاده اند و تو را می نگرند.

اگر نمی توانی عاشقانه کار کنی،

و اگر کار خود را به زهر بیزاری و نفرت می آلایی،

پس بهتر آن است که دست از کار بکشی،

در کنارِ معبدِ زندگی بنشینی و از کسانی که عاشقانه کار می کنند

صدقه بگیری.

( در باب کار - صفحات 32 -31)

 

*ترجمه کتاب فوق العاده بود.

** به عقیده ی مسیحا برزگر تلاش برای ترسیم چهره ای از جبران، به آن می ماند که بخواهیم رنگین کمان را در قفسی به بند بکشیم و یا ابرهای آسمان را در مشت خویش جمع کنیم. من هم چنین عقیده ای را قبول دارم. افکار جبران افکاری فوق العاده با ارزش و قابل تامل اند. اما بعد خواندن کتاب نامه های عاشقانه ی یک پیامبر و آگاهی از لحظات آخر زندگی جبران، چارچوب ذهنی ام درباره ی او کمی بهم ریخته است.

 

* امروز در حال صحبت کردن با یکی از اساتید بودیم که ناگهان سر از جبران خلیل جبران در آوردیم. پاسخ ایشان به سوالات من در مورد مرگ جبران کاملا قانع کننده بود و جبران را به همان جایگاه قبلی برگرداند.

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۴:۳۶
مهدیه عباسیان

Jonathan Livingston Seagull

عنوان: جاناتان مرغ دریایی
نویسنده: ریچارد باخ

مترجم: فاطمه محمدنژاد
نشر: پل
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ اول 1390

جاناتان یک مرغ دریایی است که برای یافتن معنای حقیقی زندگی ، از خطر کردن و پرداخت هزینه های سنگین نمی هراسد. و سرانجام با تلاش های بسیار، آنچه در ورای زندگی عادی و روزمره است را در می یابد. این داستان نمادین ما را به اندیشیدن و رویارویی با مفاهیمی چون آزادی واقعی سوق می دهد.

 

* داستان کم و بیش شبیه قصه ماهی سیاه کوچولو ی صمد بهرنگی است اما کامل تر و در جامعه ای بزرگ تر.

** تعاریف زیادی در مورد این کتاب شنیده بودم. به همین دلیل با ذوق و شوق خاصی سراغش رفتم و شروع به خواندن کردم. ولی به جای تمرکز بر مفاهیم، فقط مشغول بازآرایی جملات در ذهنم بودم. می توان قاطعانه گفت که کتاب ترجمه ی بسیار بدی داشت. برای همین پس از یک فصل مقاومت، نسخه ی اصلی را دانلود کردم و با وجود تمام قول هایی که برای کم کم خواندن آن به خودم داده بودم، یک نفس تمام کتاب را بلعیدم! فوق العاده بود...

این داستان به کرّات توسط مترجمان و انتشارات های مختلفی چاپ شده است. پیشنهاد می کنم ترجمه ی سایر مترجمان را امتحان کنید.

 

 

- Heaven is not a place, and it is not a time. Heaven is being perfect.

-To fly as fast as thought, to anywhere that is, you must begin by thinking that you have already arrived.

- keep working on love.

-The only true law is that which leads to freedom.

- Don't believe what your eyes are telling you. All they show is limitation. Look with your understanding.

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۹
مهدیه عباسیان

دیدن دختر صددرصد دلخواه

عنوان: دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: محمود مرادی
نشر: ثالث
تعداد صفحات: 132
سال نشر: چاپ سوم 1389

موراکامی نوسنده ای خاص است. نویسنده ای که نمی توان او را به سبک و قالب خاصی محدود کرد و شاید همین موضوع دلیلی برای طیف وسیع خوانندگان و طرفداران او باشد. دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل مجموعه 7 داستان کوتاه ( بید نابینا، زن خفته - سال اسپاگتی - میمون شیناگاوا - قلوه سنگی که هر روز جابه جا می شود - دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل - اسفرود بی دم - مرد یخی) است که در عین ساده بودن، مسحور کننده اند.

 

- می دونی یون پی هر چیزی توی دنیا دلایل خاص خودش رو برای کاری که می کنه داره. ... مثلا باد دلایل خودش رو داره. وقتی مشغول زندگی ات می شی متوجهش نمی شی، بعد یه جایی مجبور می شی بهش توجه کنی. اون نیت خاصی داره. اون تو رو در هم می پیچه و دگرگون می کنه. باد فقط باد نیست. باد از درون تو آگاهه. همه ی اشیا تو رو میشناسن. حتی یه سنگ. و تنها کاری که می تونی بکنی اینه که باهاشون کنار بیای. وقتی با اونا کنار بیای به بقا می رسی و ژرف تر می شی. ( صفحات 94 -93 )

- چقدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و فرد مورد علاقه ات پیدایت کند. معجزه است. یک معجزه آسمانی. (صفحه ی 106)

 

* موراکامی به حیوانات علاقه خاصی دارد و در هر کتابش مستقیم یا غیر مستقیم رد پایی از آن ها دیده می شود.

غیرقابل پیش بینی بودن داستان های موراکامی را دوست دارم.

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۶
مهدیه عباسیان

حکایت آن اژدها

عنوان: حکایت آن اژدها
نویسنده: نادر ابراهیمی
نشر: هاشمی
تعداد صفحات: 160
سال نشر: چاپ اول 1377

نادر ابراهیمی با ابداع شیوه ای جدید در داستان نویسی به نام "سرریز" اقدام به نوشتن آخرین مجوعه داستان خود، حکایت آن اژدها کرده است. شیوه ای که در آن خبری از تصحیح و بازخوانی های دوباره و چندباره ی پس از نوشتن داستان ها نیست، بلکه نویسنده به قدری به موضوعات مدنظرش فکر می کند، آن ها در ذهن سبک و سنگین می کند و بال و پر می دهد، که ناگهان سرریز می شوند و شُرّه وار به رشته ی تحریر در می آیند. کتاب شامل 10 داستان کوتاه است که محتوای برخی داستان ها بسیار ساده و ملموس اند و برخی دیگر گنگ و عجیب.

 

* فهمیدن آنچه ابراهیمی در دل بعضی داستان ها مخفی کرده بود، کار سختی بود. من بیشتر جذب شیوه جدید نگارش و مخصوصا توضیحات جامع ابراهیمی در مقدمه شدم تا داستان ها.

 

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۶
مهدیه عباسیان

مثل آب برای شکلات

عنوان: مثل آب برای شکلات
نویسنده: لورا اسکوئیول
مترجم: مریم بیات
نشر: روشنگران و مطالعات زنان
تعداد صفحات: 240
سال نشر: چاپ هفتم 1386

تیتا دختر آخر یک خانواده مزرعه دار مکزیکی است که در مثل آب برای شکلات به زندگی او پرداخته شده است. کتاب با نثری بسیار ساده و دلنشین و با بیان طرز تهیه نوعی غذا و مواد اولیه مربوط به آن، آغاز می شود. شیوه بیان داستان طوری است که در ابتدا فکر میکنی با داستانی طنزگونه سروکار داری، اما پس از چندین صفحه ناگهان موضوع اصلی تو را شگفت زده می کند و بی وقفه تو را به انتهای داستان سوق می دهد. تیتا در حقیقت یک قربانی است و لورا اسکوئیول در این کتاب بخشی از زندگی افرادی را به تو نشان می دهد که قربانی عادات کهنه و پوسیده ی جامعه خود شده اند. سنتهای کهنه و بی اساسی که تنها محافظه کاری ناشی بر قدرت طلبی، به بقای آنها اصرار می ورزد.

+ دو سال پیش نمایشی با عنوان "مثل آب برای شکلات" بر اساس همین کتاب، به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی و بازی رویا نونهالی در نقش مادر تیتا اجرا شده است.

 

- هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می­ شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم؛ همان‌طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می­ آید که دوستش داریم؛ شمع می‌تواند هرنوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل کند. برای لحظه‌ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند، تا انفجار تازه ­ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته  شعله ور نگاه می­دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش ­زا همان سوختی است که به وجودمان ­می‌رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می‌شود که سوخت موجود باشد. خلاصه کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ­ور می­کند، قوطی کبریت وجودش نم بر می­دارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود. اگر چنین شود؛ روح از جسم می‌گریزد و در میان تیره‌ترین سیاهی‌ها سرگردان می‌شود. (صفحه ی 111)

 

* به نظرم پایان داستان به اندازه ی آغازش قوی نبود. در صفحات پایانی این سوال مدام در ذهنم بود که داستان تخیلی است یا واقعیت؟ قصه است یا افسانه؟ در انتها هم به نتیجه ای نرسیدم ولی موضوع آن واقعا موضوع خوب و جالبی بود.

روایت داستان در خلل دستورات مختلف آشپزی من را یاد "یانگوم" می انداخت.

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۷
مهدیه عباسیان