رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آلبر کامو» ثبت شده است

عنوان: سوءتفاهم
نویسنده: آلبر کامو
مترجم: خشایار دیهیمی
نشر: ماهی
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ اول 1390- چاپ چهارم 1393

مادر و دختری تنها مسافرخانه ای دارند که از طریق آن گذران زندگی می کنند. دختر رویای دریا و شهرها و مکان های دیگر را در سر دارد و برای رسیدن به آن ها مادرش را هم با خود همراه می کند. هر از چندگاهی مسافری وارد مسافرخانه می شود که انگار دست سرنوشت او را وسیله ای قرار داده، برای تحقق آرزوی های دختر. چون شبانه توسط مادر و دختر به قتل می رسد تا پول هایش برای آن امر مهم ذخیره شود... این روند ادامه دارد تا اینکه ژان - پسر این خانواده که بیست سال پیش آن ها ترک کرده بوده است - وارد مسافر خانه می شود.

 

* در این نمایشنامه هم مثل کتاب های دیگر کامو پوچی و سوال های فلسفی که انسان را به گیجی سوق می دهد، موج می زد.

** پیشنهاد می کنم اگر می خواهید این کتاب را بخوانید، مقدمه را بعد از تمام شدن کتاب بخوانید. چون تحلیل و فاش کردن کل داستان از لطف آن می کاهد.

*** منفعل بودن شخصیت های داستان های کامو حرصم را در می آورد. آن ها خیلی راحت خودشان را به شرایط می سپارند، خیلی سریع قانع می شوند، و انگار که حوصله ی تلاش و جنگیدن را ندارند. در طی خواندن این نمایشنامه بارها دوست داشتم یقه ی ژان را بگیرم و سرش داد بزنم. یا بروم بنشینم جلوی مادر، و از او خواهش کنم این قدر بی تفاوت نباشد.

 

 

۰ نظر ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۵
مهدیه عباسیان

سقوط

عنوان: سقوط
نویسنده: آلبر کامو
مترجم: شور انگیز فرخ
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 167
سال نشر: چاپ نهم 1393

سقوط داستانی کوتاه درباره ی دفاعیات یک وکیل مدافع  با نام مستعار "ژان باتیست کلامانس" از خودش در برابر شخص یا اشخاصی نامعلوم است. قهرمان داستان فردی مشهور و موفق است که گذر از کنار برخی وقایع ساده چون سقوط زنی در رودخانه او را به سوی بررسی گذشته، اقرار به گناهان و اعترافی صادقانه در مورد سقوط تدریجی اش سوق می دهد. آلبر کامو در سقوط ما را با نیت ها و دلیل اصلی نهفته در هر عمل و به طور کلی با خودمان و جامعه ی کنونی روبه رو می کند.

کتاب در شش قسمت و با تحلیلی طولانی از هوشنگ گلشیری آغاز می شود. و همان طور که گلشیری معتقد است سقوط جزو آن دسته از کتاب هایی است که گذر از لایه های ظاهری به لایه های پنهان آن کاری بس دشوار است.

 

- تنها از طریق بدجنسی می توان به دفع حمله پرداخت. از این روست که مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن شتاب می کنند. چه توقع دارید؟ طبیعی ترین تصور انسان، اندیشه ای که به سادگی به مخیله اش خطور می کند و گویی از اعماق فطرتش سرچشمه میگیرد، تصور بی گناهی خویش است... همه ما موارد استثنایی هستیم. همه می خواهیم از چیزی تقاضای فرجام کنیم! هر کدام می خواهیم به هر قیمتی که هست بی گناه باشیم، حتی اگر برای این کار لازم باشد که نوع بشر و قضای آسمانی را متهم کنیم. ( صفحه ی 105)

 

* برخلاف انتظارم کتاب لذت بخشی بود. بعد از خواندن کتاب طاعون فکر نمی کردم دوباره از کامو کتابی بخوانم. امابرای دستیابی به مفاهیم نابی که کامو بیان می کند باید بر ریتم کند و گه گاه کسل کننده داستان هایش غلبه کرد.

به نظرم این کتاب، از بین چهار کتابی که از کامو تا به حال خوانده ام، بهترین بود.

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۱
مهدیه عباسیان

عنوان: طاعون
نویسنده : آلبر کامو
مترجم: رضا سید حسینی

نـشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 341

شهر طاعون زده ی اران در صفحات اول من را به یاد فضای اپیدمیولوژیک کوری و ژوزه ساراماگو انداخت، اما پس از چندین صفحه متوجه شدم که کوری کتابی غیر قابل قیاس است.

داستان با مرگ مشکوک موش ها در اوج آغاز می شود اما در اوج ادامه نمی یابد. طوری که روند افتان و گه گاه کسل کننده ی داستان باعث میشود خواننده نتواند این فضا را بیش تر از سی صفحه دوام بیاورد.
آلبر کامو سعی دارد مفاهیم با ارزشی چون عادت های دردناک، فراموشی، روزمره گی، ترجیح خوشبختی جمعی، امیدواری و... را به کمک جامعه نمادین اران به مخاطب خود منتقل کند اما تنها مخاطبانی می توانند کامو را در این مسیر همراهی کنند که با صرف نظر از نثر داستان، تنها بر مفاهیم تمرکز کنند.
 

+ پس از تمام شدن کتاب طاعون، با تمام وجود به جلال آریان ( شخصیت دائمی کتاب های اسماعیل فصیح) در "اسیر زمان" حق دادم که خواندن طاعون برای او چهارده سال به درازا کشید.

* خواندن این کتاب واقعا برای من سخت بود. اما  یادم می آید جایی خواندم که اگر در هر کتاب فقط یک جمله وجود داشته باشد که روی تو اثر بگذارد یعنی به خواندنش می ارزید. با این حساب خواندن این کتاب هم با همه ی مشقت و سختی اش می ارزید...

- ترجیح خوشبختی خجالت ندارد.
  بله، اما وقتی که آدم خودش تنها خوشبخت باشد، خجالت دارد.  (صفحه ی 241)

 

۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۶
مهدیه عباسیان