من خاکسترم
يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ
آدمیزاد است دیگر...
بارها و بارها با این جمله نوشتن را برایت آغاز کردهام. بارها خودکار برداشتهام و یک "آدمیزاد است دیگر" نوشتهام، و همهی آنچه دلم میخواهد باز بگویم و نمیتوانم را در آن سه نقطه خلاصه کردهام. بارها نشستهام پشت لپتاپ و ناخودآگاه وسط کارهای بی سر و ته، نوشتهام "آدمیزاد است دیگر" و آنقدر زل زدهام به آن، که چشمهایم پر از اشک شده است. اشکهایی که نمیدانم از سر انقباض طولانی مدت عضلات چشماند یا از آنچه که در ذهنم جان میگیرد و در قلبم ریشه میدواند.
این بار میخواهم بگویم آدمیزاد است دیگر، عزیز من. یک دفعه به خود میآید و میبیند تنها خاکستری از او به جا مانده. در توهم خاموشی غرق میشود. از توهم خاموشی خوشحال میشود، غافل از اینکه شعلههای ریزی در آن زیر میسوزد و میسوزاند.
۹۵/۰۶/۱۴