دوستت دارم هایم
دستمال را بر می دارم، گرد و خاک روی میزها و آینه ها را تمیز می کنم و جایشان دوستت دارم می گذارم. خانه را جارو می کنم و دوستت دارم هایم را می پاشم روی فرش های تمیز. به غذای در حال پخت ِروی گاز سر می زنم و چاشنی دوستت دارم اش را اندازه می کنم. جوراب هایت را بر میدارم و با دوستت دارم هایم کوک می زنم. دمنوش دوستت دارم را دم می گذارم تا بیایی. می آیی و دوستت دارم هایم را می نوشی و شام نخورده، از خستگی خوابت می برد. دوستت دارم هایم را مثل پتویی رویت می اندازم. دوستت دارم هایم را مانند بوسه ای روی پیشانی ات می کارم و شام را آماده می کنم.
زندگی را پر کرده ام از دوستت دارم هایم. دوستت دارم هایم را گذاشته ام لا به لای لباس های تا شده ی توی کشو. بین صبحانه ای که هر روز می بری. تو را بی آنکه بدانی با دوستت دارم هایم بدرقه می کنم و با تمامشان به انتظارت می نشینم.
زندگی را پر کرده ام از دوستت دارم هایم. نه! تو زندگی را پر کرده ای برایم با دوست داشتنی بودنت...