محرم
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۵۳ ب.ظ
دغدغههایم این روزها عجیب شدهاند. مثلا مینشینم و از الان، به زمستان فکر میکنم. که وقتی به دنیا میآید، هوا سرد است. تا از بیمارستان به خانه برسیم، سردش نشود! میخواهم پتو و روتختی سفارش دهم، اما از هیچی ندانستنم درمورد جنس پارچهها و اینکه کدام برای نوزاد بهتر و نرمتر هست، عصبی میشوم و به هیچ نتیجهای نمیرسم. راحتیاش شده دغدغه شب و روزم. ندیده حاضرم برای خوب و راحت بودناش پاکبازی کنم.
.
.
.
امسال، محرم هم طور دیگری شده. هم به خاطر کرونایی که تمامی ندارد، و هم به خاطر دغدغههای عجیب و غریبی که گفتم. ته دلم جور عجیبی است. به علیاصغر، رقیه و دل مادرشان که فکر می کنم آتش میگیرم. جایی خوانده بودم مادری روضه مصور است. و من مادر شده و نشده، تمام نگرانی هایم به روضهای ختم می شوند.
۹۹/۰۶/۰۸