در آستانه سی سالگی
چهارشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۲۶ ق.ظ
در آخرین ماههای بیست و نه سالگی همزدهترین موجود روی زمینام. تمام آنچه که سالها با جان کندن، ته وجودم پنهان کرده بودم، هم خورده و بالا آمده. آمده رو. توی چشمهایم. توی اشکهایی که میریزند. توی انسان بیحوصلهای که توی آینه میبینم. توی پیلهای که دلم میخواهد دورم بتنم و حتی توی نورای بد قلقی که بعضی روزها تنها آینه منِ بدقلق میشود تا خودم را در او ببینم.
گمانم، این مواجهه با خود، با گذشته، با درونیات، با آنچه هیچ وقت نمیگذرند، با تمام آنچه که خیال میکردم مال من است و نیست، تمام چیزهایی که از آنها دل بریده بودم و میبینم متعلق به من است؛ زمینهای است برای بزرگتر شدن، برای پخته شدن، بالغ شدن.
و امان از دردی که بزرگتر شدن دارد و در زندگی موج میزند...
۰۰/۰۴/۰۲
زیبا بود..