رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۸۰ مطلب با موضوع «ادبیات :: رمان» ثبت شده است

راز فال ورق

عنوان: راز فال ورق
نویسنده: یوستین گوردر
مترجم: عباس مخبر
نشر: مرکز
تعداد صفحات: 386
سال نشر: چاپ اول 1376 - چاپ یازدهم 1388

هانس توماس پسری دوازده است که همراه پدرش سفری طولانی از نروژ به سوی یونان را در جست و جوی مادرش که هشت سال پیش آن ها را برای شناخت خود حقیقی اش ترک کرده است، آغاز می کنند. یوستین گوردر با استفاده از توانایی خارق العاده اش در تلفیق واقعیت،تخیل ،انتقال پیام ها و مفاهیم فلسفی، این سفر واقعی را با داستان عجیب نهفته در کتاب کلوچه ای و جان گرفتن چهره های روی ورق مخلوط می کند تا به خواننده تذکر دهد تا سعی کند ژوکر وار، تک و دنبال جست و جوی حقیقت باشد. راز فال ورق داستان جالبی است در مورد بی هدفی، عادت های دردناک، یکنواختی و ندیدن شگفتی های زندگی.

 

- فرض کن یک روز صبح در باغ قدم می زنی و ناگهان میان درختان چشمت به یک موجود مریخی کوچک می افتد. سوال این است که عکس العمل تو چه خواهد بود؟

.... شاید در باغ با یک مریخی برخورد نکنی اما به احتمال زیاد روزی با خودت برخورد خواهی کرد. روزی که این اتفاق بیوفتد نیز احتمالا از ترس جیغ کوتاهی خواهی کشید. (صفحات 109-108)

- چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار می آیند که به چیزی شگفت انگیز چون زندگی عادت می کنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود دارد بدیهی فرض می کنیم و از آن به بعد، بله از آن به بعد تا نزدیکی های وقتی که می خواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمی کنیم. ( صفحه ی 361)

 

* راز فال ورق در مقایسه با دنیای سوفی کتابی ساده تر و روان تر و با حجم اطلاعات کمتری است. بعضی بخش های مکالمه ی پدر و پسر و نوع دیدگاهشان در مورد جهان  باعث می شد فکر کنم که آن ها از من مسلمان ترند...

۰ نظر ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۴۸
مهدیه عباسیان

خاک آشنا

عنوان : خاک آشنا
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: صفی علیشاه
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1349 - چاپ دوم 1370

 خاک آشنا جزو آن دسته از کتاب های فصیح است که اثری از چاپ جدید آنها نیست. کتاب شامل سیزده داستان کوتاه است که در چهار دفتر با موضوعات آدم های پیر، زخمه های اول روح، قدم در قلمروهای بیگانه و عشق و بازگشت به خاک اول طبقه بندی شده اند. رنگ و بوی خاک آشنا با دیگر کتاب های فصیح کمی متفاوت است. علی رغم تذکری که او در مورد خیالی بودن شخصیت ها در اول تمام کتاب هایش داده است، خبری جز واقعیت و آنچه که بر او گذشته است، نیست. فصیح در اکثر رمان هایش به روایت یک حادثه یا شخص خاص می پردازد و در حاشیه و به طور غیر مستقیم از خودش هم سخن می گوید. تفاوت این کتاب در پرداختن به حاشیه هاست. آن چه در کتاب های دیگر او حاشیه بود، اینجا اصل در نظر گرفته شده و جزییات زیادی را به داده های قبلی اضافه می کند. جزییاتی که به طرز جالب و لذت بخشی تمام آنچه را که در دل کتاب های مختلف درباره فصیح فهمیده بودی به هم متصل می کنند و از او تصویری بسیار واضح تر به تو ارائه می دهند.

 

-فقط آگاه باش. زندگی ها و چیزای دیگه هم در این دنیا هست. اصل کار همین آگاهیه. غمناکه که آدم از دنیا و زندگیه خودش عبور کنه و خودش و دنیاشو احساس نکنه. (صفحه ی 126)

- "موضوع، موضوع روشن شدن روحه عزیز من. و زرتشت آن را از طریق فکر کردن و مولانا آن را از طریق عشق کامل به همه چی می دونه."

بربر نگاش کردم. دولا شد دست برد و یک ریگ از زمین برداشت و کف دستش گذاشت و از من پرسید " این ریگ کوچولو رو می بینی؟"

پرسیدم"چیه؟ "

" چیه؟ تو خودت بگو چیه"

" ریگ. یه ریگ معمولی"

" یه ریگ معمولی. روزی که تونستی این ریگ کوچولو رو به اندازه برادرت یا به اندازه خدا یا به اندازه خودت دوست داشته باشی، روشن شده ای." (صفحه ی 188)

 

* معمولا قسمت هایی از کتاب هایی را که می خوانم همزمان برای خانواده هم تعریف می کنم. اما زمانی که حرف از یکی از کتاب های فصیح در میان است، همه چیز فرق می کند. کافی است اسم فصیح را بیاورم تا همه از نگاه کردن به من، برای جلوگیری از شنیدن توضیحات هیجان زده و طولانی، دوری کنند. دیشب پس از تمام شدن کتاب، تا صبح در خواب برای فردی خیالی که حوصله زیادی هم داشت، ربط تمام کتاب های فصیح را با هیجان توضیح دادم! دلیل اصلی اینکه چرا فصیح این قدر از نظر من دوست داشتنی است را خودم هم نمی دانم. شاید این موضوع بر می گردد به علاقه من به کشف جزییات و مهارت او در نویسندگی و خلق اتوبیوگرافی هایی داستان گونه...

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰
مهدیه عباسیان

عنوان: ترلان
نویسنده: فریبا وفی

نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 196
سال نشر: چاپ اول 1382 - چاپ هفتم 1391

نوشتن از زنان و افکار درونی شان جزو لاینفک رمان های وفی است و ترلان هم از این قاعده مستثنی نیست. ترلان دختری تبریزی است که رفتاری مردانه دارد و از زن بودن می گریزد. او همراه با دوست قدیمی اش رعنا در جست و جوی کار هستند و تصمیم می گیرند پاسبان شوند. اکثر بخش های داستان در یک آموزشگاه نظامی در تهران اتفاق می افتد و  از نگاه ترلان و با زبان سوم شخص روایت می شود.

ترلان در مقایسه با رمان های دیگر وفی ریتم کندتر و آغاز گنگی دارد. اما در ادامه شخصیت های فرعی که همه از سر ناچاری و تنها برای گریز از زندگی واقعی شان در آموزشگاه هستند، به کمک ترلانِ داستان می آیند و به او که در آرزوی نویسنده شدن  و یافتن حقیقت است، کمک می کنند.

+ این رمان، به عنوان رمان تقدیر شده توسط داوران جایزه ادبی اصفهان در سال 1383 انتخاب شده است.

 

- ترلان نیاز به حرف زدن در مورد کتاب را از همان موقع شناخت. نیازی ساده است ولی به سختی برآورده می شود. نمی شود با کسی حرف زد که فقط علاقمند است و با تأیید سرش را می جنباند. نمی شود فقط با تعریف کردن، کسی را در تجربه ی غیر قابل وصف آن سهیم کرد. هر کتاب جهانی است که باید هر دو به آن سفر کنند. آن را کشف کنند و با فهم اشاره ها و نشانه ها در لحظه های لذت بخش هم زبانی زندگی کنند. (صفحه ی 50)

 

* اگر بخواهم رمان های وفی را با داستان های کوتاهش مقایسه کنم، باید بگویم که رمان های وفی غیر قابل قیاس اند. وفی در این کتاب در لابه لای داستان از شگرد های نویسنده شدن هم سخن می گوید.

** در تمام طول داستان، به شدت به ترلان برای داشتن دوستی چون رعنا حسودی می کردم! کسی که همیشه همراه تمام کتابخوانی ها بود...

۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰
مهدیه عباسیان

عطر سنبل عطر کاج

عنوان: عطر سنبل عطر کاج
نویسنده: فیروزه جزایری دوما
مترجم: محمد سلیمانی نیا
نشر: قصه
تعداد صفحات: 192
سال نشر: چاپ هجدهم 1390

تعداد صفحات کتاب کمی گول زننده اند. وقتی که کتاب 192 صفحه ای را مقابلت می بینی، فکر می کنی باید چند روزی مهمان لحظه هایت باشد. اما وقتی آغاز به خواندن می کنی، نثر ساده و صمیمی کتاب، کلمه به کلمه و جمله به جمله تو را جذب خودش می کند. طوری که اصلا کتاب را فراموش می کنی و خیال می کنی در کنار فیروزه ی داستان نشسته ای و داری او را در خاطره بازی هایش همراهی می کنی، و پس از پایان هر کدام برای شنیدن خاطره ای دیگر اصرار می کنی. خاطرات زنده و دلنشینی از زندگی دختری که در هفت سالگی همراه با خانواده اش ایران را ترک می کنند تا زندگی جدیدی را در آمریکا آغاز کنند.

فیروزه جزایری دوما خاطراتش را با رگه هایی از طنز در آمیخته است. خاطراتی که سرشار است از، تلاش برای تطبیق با محیط جدید ، نقد و تعریف دو محیط در کنار هم و نشانه های حفظ هویت ایرانی. خاطراتی که فیروزه ی داستان تنها قهرمان آنها نیست بلکه تمام خویشانش در جذاب بودن آن ها نقش پر رنگی دارند.

 

- بدون خویشانم من یک رشته نخ هستم. با همدیگر یک فرش رنگارنگ و پر نقش و نگار می شویم. ( صفحه ی 153)

 

* این کتاب ترجمه ی کتاب Funny in Farsi است. کتابی که حدود یک سال پیش یکی از استادانم معرفی کرد تا برای تقویت زبان حتما بخوانم. وقتی با ترجمه ی آن مواجه شدم، عنوان کتاب برایم نامفهوم بود. اینکه عطر سنبل و عطر کاج از کجا آمده اند؟ اما بعد از خواندن کتاب فهمیدم که شاید این نام، بهترین عنوانی بود که می شد انتخاب کرد.

وقتی که کتاب تمام شد و بعد از اینکه یاداشتم را در مورد آن نوشتم، طبق عادت درباره کتاب سرچ کردم تا  از نظرات دیگر هم مطلع شوم. افراد زیادی بودند که بعضی بخش های کتاب برایشان بسیار خنده دار بوده و تنهایی بلند بلند خندیده اند. 

طنز کتاب برای من در این حد نبود. ولی بعضی از قسمت ها و مفاهیم آن به حدی زیبا بود که من و تک تک سلول هایم، باهم لبخند می زدیم.

** من تنها حدود یک سوم از نسخه اصلی کتاب را خوانده ام. کتاب ِ" عطر سنبل، عطر کاج" هم ترجمه خوبی داشت. ولی باز هم لذت خواندن نسخه اصلی و بدون واسطه ی ترجمه غیر قابل قیاس است.

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۱
مهدیه عباسیان

توقف در مرگ

عنوان: توقف در مرگ
نویسنده: ژوزه ساراماگو
مترجم: سید حبیب گوهری راد
نشر: جمهوری
تعداد صفحات: 248
سال نشر: چاپ اول 1391

باز هم ژوزه ساراماگو و فضای اپیدمیکی دیگر...

این بار ساراماگو از مرگ سخن می گوید. از داغ ترین موضوع در تمام تفکرات و اندیشه ها و فلسفه و از سرنوشت مبهم انسان، مادیات، معنویات و...

داستان به گونه ای است که اگر ساراماگو خوان باشی و بدون اطلاع از نام نویسنده،  شروع به خواندن کتاب کنی، اولین اسمی که به ذهنت خطور خواهد کرد، نام ساراماگو است. فضای داستان شبیه به فضای داستان کوری، بی نام، بی مکان و بی زمان است. داستان از آنجایی شروع می شود که مرگ در پهنای یک سرزمین اتفاق نمی افتد، در صورتی که در نقاط دیگر دنیا و حتی در کمترین فاصله از مرزهای سرزمین، مرگ و میر همچنان پابرجاست. فارغ از توضیحات گه گاه طولانی، می توان گفت ساراماگو فضایی بسیار جالب و تأمل برانگیز را خلق کرده است طوری که برخی جزئیات و مخصوصاً پایان داستان تو را شگفت زده خواهد کرد.

+ این داستان با نام هایی دیگر و توسط انتشارات و مترجمان دیگر هم ( درنگ مرگ / نسرین مجیدی / روزگار -- در ستایش مرگ/ شهریار واقفی پور / مروارید) منتشر شده است. که فکر میکنم بر اساس نام اصلی داستان - death with interruption - توقف در مرگ نام مناسب تری است.

 

- زندگی همین است دیگر... انسان انتظار کسی را می کشد که هرگز نخواهد آمد. ابتدا تردید و سوءظن به جانش می افتد، سپس خشم جای آن را می گیرد، اما پس از مدتی اندیشیدن، آرام می گیرد. ( صفحه ی 236)

 

* این کتاب، کتاب لذت بخشی برای من بود. اما پایان آن برایم واقعا غیر منتظره بود. در داستان غرق شده بودم و منتظر حوادث دیگری بودم که ناگهان با تمام شدن کتاب شوکه شدم...

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۷
مهدیه عباسیان

سهم دیگری

عنوان: سهم دیگری
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: سیامند زندی
تعداد صفحات: 525

 جرقه ی نوشتن رمان سهم دیگری زمانی در ذهن اشمیت زده می شود که او به اتریش سفر می کند و همراه با یک دانشجوی راهنما زمانی را در یک کافه به استراحت می پردازد. جوان به اشمیت می گوید، هیتلر زمانی که درگیر آمادگی برای ورود به مدرسه ی هنرهای زیبای آن زمان بود، دائما به اینجا می آمد. اشمیت ناگهان با خود می اندیشد که اگر قبول می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ و اریک امانوئل اشمیت همزمان دو هیتلر می‌آفریند: یک «آدولف -ه.» و یک «هیتلر». اشمیت در عین تنفر شدید از هیتلر و در کنار روایت زندگی او به شیوه ای جذاب، سعی می کند با دیدگاهی فلسفی تو را به سوی فهمیدن و درک عمیق این موضوع سوق بدهد که هیولا بودن و هیتلر بودن چیز عجیبی نیست! او در این مسیر تنها خوانندگان متوقع را مخاطب خود قرار می دهد تا اندیشه ای کم و بیش مزاحم را با آن ها به اشتراک بگذارد و از خوانندگان عجول اظهار ترس می کند.

+ این نسخه از کتاب در ابتدا موفق به گرفتن مجوز انتشار نشد و به همین دلیل مترجم آن را از طریق اینترنت منتشر کرد.

 اما در حال حاضر  این کتاب با ترجمه ی محمد هراتی و با عنوان  "آدولف هـ دو زندگی" در 436 صفحه و از سوی انتشارات نیکو نشر منتشر شده است.

- مگر هیولا چیست؟ انسانی که به بدی کردن خو گرفته. ( صفحه ی 482)

 

* "سهم دیگری" جزو کتاب هایی بود که مدت های مدیدی در لیست کتاب هایی که باید بخوانم، انتظار می کشید و هربار به دلیلی مطالعه آن به تعویق می افتاد. وقتی که شروع به خواندن کتاب کردم و پس از دیدن نام هیتلر و تمثیل های بی پروایی که دلیلش را نمی فهمیدم ، با خودم فکر کردم پس از آن همه انتظار باید این کتاب را به لیست کتاب های ناتمام اضافه کنم. اما خاطره ی بسیار  خوشم  با اشمیت در کتاب " کشتی گیری که هرگز چاق نمی شد" من را به اعتماد کردن به او، مقاومت و همراهی مجبور می کرد. و الان از این همراهی بسیار خوشحالم.

تفکر درون این کتاب یکی از تفکرات مزاحم زندگی من هم بود. تفکری که گه گاه باعث می شد بی رحمانه با برادر کوچکم برخورد کنم تا ببینم آیا می توان بد بود؟!

** این کتاب اولین کتابی بود که توانستم دوز بالای تاریخ آن را تاب بیاورم و حتی به این فکر کنم که تاریخ هم می تواند جذاب باشد...

۳ نظر ۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۸
مهدیه عباسیان

Jonathan Livingston Seagull

عنوان: جاناتان مرغ دریایی
نویسنده: ریچارد باخ

مترجم: فاطمه محمدنژاد
نشر: پل
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ اول 1390

جاناتان یک مرغ دریایی است که برای یافتن معنای حقیقی زندگی ، از خطر کردن و پرداخت هزینه های سنگین نمی هراسد. و سرانجام با تلاش های بسیار، آنچه در ورای زندگی عادی و روزمره است را در می یابد. این داستان نمادین ما را به اندیشیدن و رویارویی با مفاهیمی چون آزادی واقعی سوق می دهد.

 

* داستان کم و بیش شبیه قصه ماهی سیاه کوچولو ی صمد بهرنگی است اما کامل تر و در جامعه ای بزرگ تر.

** تعاریف زیادی در مورد این کتاب شنیده بودم. به همین دلیل با ذوق و شوق خاصی سراغش رفتم و شروع به خواندن کردم. ولی به جای تمرکز بر مفاهیم، فقط مشغول بازآرایی جملات در ذهنم بودم. می توان قاطعانه گفت که کتاب ترجمه ی بسیار بدی داشت. برای همین پس از یک فصل مقاومت، نسخه ی اصلی را دانلود کردم و با وجود تمام قول هایی که برای کم کم خواندن آن به خودم داده بودم، یک نفس تمام کتاب را بلعیدم! فوق العاده بود...

این داستان به کرّات توسط مترجمان و انتشارات های مختلفی چاپ شده است. پیشنهاد می کنم ترجمه ی سایر مترجمان را امتحان کنید.

 

 

- Heaven is not a place, and it is not a time. Heaven is being perfect.

-To fly as fast as thought, to anywhere that is, you must begin by thinking that you have already arrived.

- keep working on love.

-The only true law is that which leads to freedom.

- Don't believe what your eyes are telling you. All they show is limitation. Look with your understanding.

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۹
مهدیه عباسیان

مثل آب برای شکلات

عنوان: مثل آب برای شکلات
نویسنده: لورا اسکوئیول
مترجم: مریم بیات
نشر: روشنگران و مطالعات زنان
تعداد صفحات: 240
سال نشر: چاپ هفتم 1386

تیتا دختر آخر یک خانواده مزرعه دار مکزیکی است که در مثل آب برای شکلات به زندگی او پرداخته شده است. کتاب با نثری بسیار ساده و دلنشین و با بیان طرز تهیه نوعی غذا و مواد اولیه مربوط به آن، آغاز می شود. شیوه بیان داستان طوری است که در ابتدا فکر میکنی با داستانی طنزگونه سروکار داری، اما پس از چندین صفحه ناگهان موضوع اصلی تو را شگفت زده می کند و بی وقفه تو را به انتهای داستان سوق می دهد. تیتا در حقیقت یک قربانی است و لورا اسکوئیول در این کتاب بخشی از زندگی افرادی را به تو نشان می دهد که قربانی عادات کهنه و پوسیده ی جامعه خود شده اند. سنتهای کهنه و بی اساسی که تنها محافظه کاری ناشی بر قدرت طلبی، به بقای آنها اصرار می ورزد.

+ دو سال پیش نمایشی با عنوان "مثل آب برای شکلات" بر اساس همین کتاب، به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی و بازی رویا نونهالی در نقش مادر تیتا اجرا شده است.

 

- هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می­ شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم؛ همان‌طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می­ آید که دوستش داریم؛ شمع می‌تواند هرنوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل کند. برای لحظه‌ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند، تا انفجار تازه ­ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته  شعله ور نگاه می­دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش ­زا همان سوختی است که به وجودمان ­می‌رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می‌شود که سوخت موجود باشد. خلاصه کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ­ور می­کند، قوطی کبریت وجودش نم بر می­دارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود. اگر چنین شود؛ روح از جسم می‌گریزد و در میان تیره‌ترین سیاهی‌ها سرگردان می‌شود. (صفحه ی 111)

 

* به نظرم پایان داستان به اندازه ی آغازش قوی نبود. در صفحات پایانی این سوال مدام در ذهنم بود که داستان تخیلی است یا واقعیت؟ قصه است یا افسانه؟ در انتها هم به نتیجه ای نرسیدم ولی موضوع آن واقعا موضوع خوب و جالبی بود.

روایت داستان در خلل دستورات مختلف آشپزی من را یاد "یانگوم" می انداخت.

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۷
مهدیه عباسیان