رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۸۰ مطلب با موضوع «ادبیات :: رمان» ثبت شده است

مسخ

عنوان: مسخ
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: صادق هدایت
نشر: مجید
تعداد صفحات: 104
سال نشر: 1386

به نظر اکثر کتاب خوانان، مسخ کتابی است که باید خواند. داستان که در مورد پسری به نام "گره گوار سامسا " است که ناگهان از خواب می پرد و کم کم متوجه می شود به حشره ای عجیب تبدیل شده است، در نقطه اوج خود آغاز می شود و مسیری خطی و یکنواختی را پیش می گیرد و می توان گفت در اوج هم به پایان می رسد. کافکا در مسخ با پرهیز از هرگونه اضافه گویی سریع سراغ مطالب مهم داستان می رود و بدون هر گونه حاشیه سعی می کند مفاهیم مد نظر خود را به خواننده منتقل کند. مسخ داستان دردناک حذف شدن تدریجی انسان هایی است که خواسته یا ناخواسته به حاشیه می روند و دیگر نمی توانند یا نمی خواهند همرنگ جماعت باشند.

 

* از رک بودن کافکا خوشم آمد. کوتاه بودن و بی حاشیه گی داستان در کنار موضوع آن برایم جالب بود. فکر می کنم این داستان جزو آن گونه داستان هایی است که پس از تمام شدن و کمی تفکر برای هضم آن، بلافاصله خود را جای قهرمان داستان می گذاریم...

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۰
مهدیه عباسیان

کجا می ریم بابا

عنوان: کجا می ریم بابا؟
نویسنده: ژان لویی فورنیه
مترجم: محمد جواد فیروزی
نشر: نگاه
تعداد صفحات: 160
سال نشر: چاپ دوم 1392

ژان لویی فورنیه در کجا می ریم بابا با زبانی بسیار ساده و صمیمی از تجربه داشتن دو فرزند معلول خود (ماتیو و توما) و احساسات، سختی ها و نگرانی های مربوط به آن ها سخن می گوید. طوری که درگیر داستان نشدن کاری غیر ممکن می شود و در تمام لحظات و روایات همراه با فورنیه شگفت زده، ناراحت، شاد و غمناک می شوی. کجا می ریم بابا عبارتی است که برای پسر کوچک فورنیه - معلول ذهنی و جسمی - بسته به موقعیت های مختلف گاه سوال است و گاه پاسخ.

 

- آن هایی که از داشتن یک بچه ی غیر طبیعی هرگز وحشت نداشته اند، دست هایشان را ببرند بالا.

کسی دست هایش را بالا نمی برد.

همه در این مورد به همان نحوی فکر می کنند که به زلزله و یا به پایان و آخر دنیا فکر می کنند، چیزی که یک بار بیشتر اتفاق نمی افتد.

برای من دنیا دو بار به آخر رسیده است. ( صفحه ی 14)

- "ژنتیک" آیا این اصطلاحی نیست که دانشمندان به جای بدشانسی به کار می برند؟ (صفحه ی 128)

 

*...

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۸
مهدیه عباسیان

عقاید یک دلقک

عنوان: عقاید یک دلقک
نویسنده: هانریش بل
مترجم: محمد اسماعیل زاده
نشر: چشمه
تعداد صفحات: 356
سال نشر: چاپ اول 1379 - 1393

"هانس اشنیر" پسر یک خانواده ی ثروتمند آلمانی و پروتستان زاده است که خانواده را ترک می کند و سعی می کند با نقابی بر چهره تلخی ها و پوچی های جامعه را به همگان نشان دهد. عقاید یک دلقک داستان چند روز از زندگی هانس است که پس از ، از دست دادن موفقیت همیشگی خود در حرفه و شکست در عشقش به "ماریِ" کاتولیک، افسرده و غمگین به آپارتمان خود پناه می برد و به بررسی گذشته،  عقاید و آنچه بر او گذشته است، می پردازد تا راهی برای ادامه ی آینده بیاید. هانریش بل  سعی کرده است در این کتاب اثرات به جا مانده ی جنگ، تناقض های رفتاری، انسانیت فراموش شده، پوچی، عوض شدن ارزش ها، خو گرفتن به بدی ها و چهره ی هر انسان در پشت نقاب های روزمره را به خواننده نشان دهد.

 

- فکر میکنم، انسان ها می توانند علی رغم داشتن ایدئولوژی های مختلف، حداقل نسبت به هم رفتار انسانی داشته باشند. ( صفحه ی 108)

- بهترین شکل اوغات فراغت آن است که انسان با آگاهی کامل آن را تجربه کند. ( صفحه ی 137)

 

* عقاید یک دلقک به عنوان یک شاهکار ادبی شناخته شده است ولی من چنین حسی به آن نداشتم! قسمت های زیادی در آن وجود داشت که واقعا از خواندنش لذت بردم و من را به فکر فرو برد ولی به نظرم شاهکار نبود.

۱ نظر ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۱
مهدیه عباسیان

عنوان : گردابی چنین هایل
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: پیکان
تعداد صفحات: 200
سال نشر: چاپ دوم 1382

 این بار "خداداد" قهرمان داستان فصیح و همراه جلال آریان در گردابی چنین هایل است. فصیح در این کتاب به روایت زندگی یکی از شاگردان قدیمی جلال آریان و قصه ی مظلومیت ها و تنهایی های او در کنار حلقه های نامرئی همیشگی اش می پردازد.

+ عنوان کتاب برگرفته از بیتی از حافظ است:

شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

 

- خودت باش. تو از خیلی از تراژدی ها گذشته ای و از این هم میگذری. (صفحه ی 160)

- زندگی اسارت کوتاهی است در این خراب آباد... تا رهایی... ( صفحه ی 179)

 

* پس از اتمام هر کتاب و نوشتن چکیده ای از آنچه فهمیده ام، در مورد هر کتاب سرچ می کنم تا با نظرات دیگران هم در این باره آشنا شوم. نظری که امروز در مورد "گردابی چنین هایل" دیدم واقعا برایم شوکه کننده بود. فصیح برای من نویسنده ای بسیار خاص است. کسی که با خود ِخصوصی اش به روایت آنچه دیده و تجاربش می پردازد. به نظر من کتاب های فصیح داستان یا رمان نیستند، بلکه برش هایی از واقعیت هایی هستند که بر او گذشته است. واقعیت هایی که اگر فصیح خوان باشی با کمک حلقه های نامرئی کتاب هایش به راحتی کنار هم چیده می شوند و خود خصوصی فصیح را بیش تر می نمایانند.

۰ نظر ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۳
مهدیه عباسیان

سقوط

عنوان: سقوط
نویسنده: آلبر کامو
مترجم: شور انگیز فرخ
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 167
سال نشر: چاپ نهم 1393

سقوط داستانی کوتاه درباره ی دفاعیات یک وکیل مدافع  با نام مستعار "ژان باتیست کلامانس" از خودش در برابر شخص یا اشخاصی نامعلوم است. قهرمان داستان فردی مشهور و موفق است که گذر از کنار برخی وقایع ساده چون سقوط زنی در رودخانه او را به سوی بررسی گذشته، اقرار به گناهان و اعترافی صادقانه در مورد سقوط تدریجی اش سوق می دهد. آلبر کامو در سقوط ما را با نیت ها و دلیل اصلی نهفته در هر عمل و به طور کلی با خودمان و جامعه ی کنونی روبه رو می کند.

کتاب در شش قسمت و با تحلیلی طولانی از هوشنگ گلشیری آغاز می شود. و همان طور که گلشیری معتقد است سقوط جزو آن دسته از کتاب هایی است که گذر از لایه های ظاهری به لایه های پنهان آن کاری بس دشوار است.

 

- تنها از طریق بدجنسی می توان به دفع حمله پرداخت. از این روست که مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن شتاب می کنند. چه توقع دارید؟ طبیعی ترین تصور انسان، اندیشه ای که به سادگی به مخیله اش خطور می کند و گویی از اعماق فطرتش سرچشمه میگیرد، تصور بی گناهی خویش است... همه ما موارد استثنایی هستیم. همه می خواهیم از چیزی تقاضای فرجام کنیم! هر کدام می خواهیم به هر قیمتی که هست بی گناه باشیم، حتی اگر برای این کار لازم باشد که نوع بشر و قضای آسمانی را متهم کنیم. ( صفحه ی 105)

 

* برخلاف انتظارم کتاب لذت بخشی بود. بعد از خواندن کتاب طاعون فکر نمی کردم دوباره از کامو کتابی بخوانم. امابرای دستیابی به مفاهیم نابی که کامو بیان می کند باید بر ریتم کند و گه گاه کسل کننده داستان هایش غلبه کرد.

به نظرم این کتاب، از بین چهار کتابی که از کامو تا به حال خوانده ام، بهترین بود.

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۱
مهدیه عباسیان

مترجم دردها

عنوان: مترجم دردها
نویسنده: جامپا لیری
مترجم: امیرمهدی حقیقت
نشر: ماهی
تعداد صفحات: 226
سال نشر: چاپ اول 1380

در مترجم دردها با 9 داستان کوتاه مواجه می شوی که با نثری شیوا داستان هایی را در مورد مهاجران هندی و بخش هایی از زندگی آن ها پس از مهاجرت به امریکا روایت می کند. اکثر داستان ها در امریکا شروع می شوند و با فلش بک هایی به هندوستان بر می گردند و دو بعد سنت و دنیای مدرن را به هم متصل می کنند.

جامپا لیری نویسنده ای هندی است که در هجده سالگی به تابعیت امریکا در آمد اما به گفته ی خودش، در تمام این مدت دیوارهایی نامرئی خانه آن ها را احاطه کرده بود و آن ها را از تاثیرات زندگی امریکایی دور نگه می داشت. به او که در حال رشد بود، مدام گوشزد می شد که مثل یک امریکایی رفتار نکند و مهم تر اینکه خود را یک امریکایی نبیند. در واقع " یک آمریکایی بودن" گزینه ای برای انتخاب آن ها نبود.

 

- می دانم که این موفقیت کاملا عادی و معمولی است. می دانم اولین و تنها کسی نبوده ام که آینده خود را در جایی دور از خانه و کشورش جست و جو کرده و مطمئنا آخرین نفر هم نخواهم بود. با وجود این، بعضی وقت ها از به یاد آوردن قدم به قدم این سفر، تک تک غذاهایی که در این مدت خورده ام، یک یک دوستان و آشنایانی که پیدا کرده ام و تمام خانه هایی که در طول این مدت داشته ام، احساس شگفتی و حیرت می کنم. این ها اموری عادی و معمولی به نظر می رسند ولی لحظه هایی هست که تمامشان خارج از حد تصورم هستند.

( سومین و آخرین قاره - صفحه ی 241)

 

* کتاب جالبی بود. و نکته جالب تر، تلاش همه ی قهرمانان داستان ها برای حفظ سنت ها بود.

مترجم دردها، من را یاد کتاب جهالت نوشته ی میلان کندرا می انداخت. کتابی با مضمون مهاجرت و مهاجران که بیش از سه بار عزمم را برای خواندنش جزم کرده ام. اما تمام دفعات، آن را نیمه تمام رها کرده ام.

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۰
مهدیه عباسیان

احتمالا گم شده ام

عنوان: احتمالا گم شده ام
نویسنده: سارا سالار

نـشر: چشمه
تعداد صفحات: 143
سال نشر: چاپ اول 1387 - چاپ چهارم 1388

سارا سالار در احتمالا گم شده ام به روایت یک روز از زندگی زنی می پردازد که کم و بیش در آشفتگی ها، بحران های زندگی و گذشته اش غرق شده است و در حال تلاش برای رهایی یافتن از ترس ها و پیدا کردن خودش است. نثر کتاب بسیار ساده و روان و گیراست، طوری که با تمام ابهامات و آشفتگی ها تو را درگیر پوچی و گم گشتگی ِقهرمان بی نام می کند و تا انتهای کتاب به دنبال خود می کشاند. داستان از سه بعد اصلی حال، گذشته و زمان مشاوره ی زن با دکتر تشکیل شده است و دائما بین این سه بخش در نوسان است و با شرح جزئیات پراکنده، کلیت منسجمی را در ذهن تو شکل می دهد.

 

- می دانم که این تقدیر است. این زندگی یی است که برای هرکس یک جور است و هرکس باید همان جورش را زندگی کند. این تقدیر است و وقتی فکر می کنیم تغییر کرده است یا تغییرش داده ایم، نمی دانیم که همان تغییر هم تقدیر است.

- لازم نیست فرزندی به دنیا بیاوری تا احساس مادری کنی، به هر حال وقتی زنی، فی النفسه مادری...

- فکر، فکر، فکر، همیشه فکر یک چیز بیشتر از خود آن چیز آزارم می دهد.

 

* بعد از اتمام این کتاب ناخودآگاه یاد این حدیث امام علی (ع) افتادم: "هر گاه از چیزی می ترسی خود را در آن بیفکن که گاهی ترسیدن از آن چیز مهم تر از واقعیت خارجی است."

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مهدیه عباسیان

یک مرد

عنوان: یک مرد
نویسنده: اوریانا فالاچی
مترجم: یغما گلرویی
نشر: دارینوش
تعداد صفحات: 632
سال نشر: 1384

 مرگ آلکوس (آلساندرو پالاگونیس)، شاعر و مبارز یونانی نقطه ی آغاز داستان است و سپس به سال های قبل و زمان شروع مبارزات سیاسی آلکوس و شرح جزئیات پرداخته می شود. یک مرد داستان مبارزات، سوءقصد به دیکتاتور یونان، فعالیت های ضد فاشیستی، سال های سپری شده در زندان، شکنجه ها و تمام تلاش های مردی است که تا آخرین لحظه امیدوارانه با تمام ایسم ها و حزب ها می ستیزد و برای رسیدن به آزادی تلاش می کند. داستان از زبان همسرش به صورت نامه ای به آلکوس روایت می شود. در حقیقت اوریانا فالاچی از تجربه حقیقی اش با آلکوس و تمام احساس ها و لحظه هایشان در کنار تمام مشقات مبارز بودن، سخن می گوید. آلکوس بارها در روند داستان از فالاچی می خواهد که پس از مرگش داستان زندگی اش را بنویسد و یک مرد پاسخی به این پیمان بین فالاچی و پالاگونیس است.

 

- اگه تو زندگی آدم جنبه ی انسانی وجود نداشته باشه، فردا یه روز دیگه نیست.

 

* - یغما گلرویی این کتاب را به شیوه ای متفاوت و کاملا محاوره ای ترجمه کرده است تا برای تمام افراد، ساده و قابل فهم باشد. اما خو گرفتن با این نثر محاوره ای و  صفحات پر از اعراب، در ابتدا کار سختی بود. کل محتوای داستان را دوست داشتم. بعضی بخش ها، مخصوصا بخش های مربوط به سال های زندانی بودن آلکوس و شکنجه هایش به قدری قشنگ توصیف شده بود که علاوه بر تصور کردن مکان، درد هر شکنجه را هم می شد حس کرد.

- همیشه هر وقت به جنگ فکر می کردم سوالی که ناخودآگاه در ادامه در ذهنم ظاهر می شد این بود که چگونه افرادی که در دل جنگ و مبارزات زندگی می کنند می توانند به ازدواج و عشق فکر کنند؟ و این کتاب پاسخ های جالبی به این سوال داد.

- تنها باری که از کشته شدن یک سوسک ناراحت شدم به حدی که اشک در چشمانم حلقه زد در طی روند این کتاب بود.

- خواندن این کتاب خیلی طول کشید که نمیدانم به خاطر طولانی بودن و جزئیات بیش از حد و گه گاه کسل کننده ی وصف شده بود یا انتخاب نادرست آن برای مطالعه در روزهای به شدت شلوغ.

 - چهره ی مردی که پس از اتمام کتاب در ذهن من نقش بست کاملا با "یک مرد" روی جلد متفاوت بود.

 

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳
مهدیه عباسیان