رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۲۳ مطلب با موضوع «نویسندگان ایرانی» ثبت شده است

احتمالا گم شده ام

عنوان: احتمالا گم شده ام
نویسنده: سارا سالار

نـشر: چشمه
تعداد صفحات: 143
سال نشر: چاپ اول 1387 - چاپ چهارم 1388

سارا سالار در احتمالا گم شده ام به روایت یک روز از زندگی زنی می پردازد که کم و بیش در آشفتگی ها، بحران های زندگی و گذشته اش غرق شده است و در حال تلاش برای رهایی یافتن از ترس ها و پیدا کردن خودش است. نثر کتاب بسیار ساده و روان و گیراست، طوری که با تمام ابهامات و آشفتگی ها تو را درگیر پوچی و گم گشتگی ِقهرمان بی نام می کند و تا انتهای کتاب به دنبال خود می کشاند. داستان از سه بعد اصلی حال، گذشته و زمان مشاوره ی زن با دکتر تشکیل شده است و دائما بین این سه بخش در نوسان است و با شرح جزئیات پراکنده، کلیت منسجمی را در ذهن تو شکل می دهد.

 

- می دانم که این تقدیر است. این زندگی یی است که برای هرکس یک جور است و هرکس باید همان جورش را زندگی کند. این تقدیر است و وقتی فکر می کنیم تغییر کرده است یا تغییرش داده ایم، نمی دانیم که همان تغییر هم تقدیر است.

- لازم نیست فرزندی به دنیا بیاوری تا احساس مادری کنی، به هر حال وقتی زنی، فی النفسه مادری...

- فکر، فکر، فکر، همیشه فکر یک چیز بیشتر از خود آن چیز آزارم می دهد.

 

* بعد از اتمام این کتاب ناخودآگاه یاد این حدیث امام علی (ع) افتادم: "هر گاه از چیزی می ترسی خود را در آن بیفکن که گاهی ترسیدن از آن چیز مهم تر از واقعیت خارجی است."

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مهدیه عباسیان

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

عنوان: پیامبری از کنار خانه ما رد شد
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 60
سال نشر: 1392

عرفان نظرآهاری بازهم با قلم زیبا و دلنشین اش به روایت 13 قطعه ی ادبی و عرفانی در کتابچه ای تصویری می پردازد. او در پیامبری از کنار خانه ما رد شد مسائلی چون آغاز انسان، داستان اختیار و نسیان گری بشر، عشق، خدا و ... را بسیار ساده بیان می کند، طوری که می توان کودکان و نوجوانان را هم در این لذت سهیم کرد.

 

- پرده اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت.

رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان.

رازی به اسم هرآنچه که می دانی.

و باز پرده فرا آمد و فرو آمد.

و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی، که هر سنگریزه اش به رازی آغشته بود و از هر لحظه رازی می چکید.   ( تو رازی و ما راز...)

 

* فوق العاده بود...

کتاب هایی را که این چنین با حجمی کم می توانند آدم را به شور و شعفی خاص سوق دهند، به شدت دوست دارم.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۵
مهدیه عباسیان

پله پله تا ملاقات خدا

عنوان: پله پله تا ملاقات خدا
نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب

نـشر: علمی
تعداد صفحات: 394
سال نشر: چاپ سی و یکم 1390

در اکثر کتاب ها و منابع با نثری ثقیل به مولانا و سلوک او پرداخته شده است. اما عبدالحسین زرین کوب در پله پله تا ملاقات خدا، فارغ از هرگونه حاشیه و ارجاع با نثری ساده و روان تصویری منسجم از زندگی، سلوک و اندیشه ی مولانا را برای خواننده ی "عادی" به تصویر می کشد. پله پله تا ملاقات خدا زندگی نامه یی داستان گونه ست که با نقل سوانح حیات مولانا بیشتر سر و کار دارد تا با نقد اندیشه و تعلیم او. زیرا، به گفته ی زرین کوب، زندگی او در یک سلوک روحانی مستمر از کودکی آغاز شد. شعری که مولانا آن را نسرود، آن را ورزید، تحقق داد و به پایان برد.

در کنار روایت زندگی مولانا، زرین کوب به نقد داستان ها و افسانه های اشتباه در مورد مولانا هم می پردازد و در کنار تمام آن ها  تو را به سوی شگفتی وصف ناپذیری سوق می دهد.

 

- بدین گونه سلوک صوفیانه که نزد مولانا از قطع تعلق آغاز می شد و تا وقتی به نقطه نهایی که فنای از خود است منتهی نمی گشت به هدف سلوک که اتصال با کل کائنات، اتصال با دنیای غیب، و اتصال با مبدا هستی بود نمی رسید. اما تبتل که قطع پیوند با تعلقات خودی بود نزد مولانا به معنی ترک دنیا در مفهوم عامیانه آن نبود. مولانا رهبانیت و فقر دریوزه گران را که عوام صوفیه از کشیشان روم گرفته بودند، تایید نمی کرد. وی ترک زن و فرزند و حتی مال و کسب را لازمه ی سلوک روحانی نمی دید. تعلق خاطر به این گونه چیزها را فقط در حدی که انسان بدان سبب از خدا و از آنچه اتصال با او هدف حیات انسانی بود جدا ماند در خور ترک می دانست. فرزند و زن و قماش و نقره که دنیای مرد محسوب است در نزد مولانا حکم آبی را داشت که زیر کشتی بود و کشتی، که تعبیری از وجود سالک بود، بدون آن البته حرکت برایش ممکن نبود. معهذا این آب اگر به جای آن که در زیر کشتی است در درون کشتی راه می یافت، البته موجب غرق کشتی بود. ( صفحه ی 289)

 

* ...

۱ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۴
مهدیه عباسیان

جوانمرد نام دیگر تو

عنوان: جوانمرد نام دیگر تو
نویسنده: عرفان نظرآهاری

نـشر: صابرین
تعداد صفحات: 64
سال نشر: 1392

همان طور که از نام کتاب پیداست، جوانمرد نام دیگر تو کتابیست در مورد جوانمرد و جوانمردی. نظرآهاری کتاب را با جست و جوی ردپای جوانمردی در زمین و زمان آغاز می کند و در این مسیر به تعاریف مختلف جوانمردی چون عیاران، سربداران، اخیان، لوتیان، پهلوانان، صوفیان و... می پردازد. و در نهایت با معرفی شیخ ابوالحسن خرقانی به عنوان جوانمردی راستین ، چهل روایت مختلف را درباره او با نثری دلنشین و کوتاه بیان می کند.

 

* این کتاب را برای بار سوم بود که می خواندم. نمی دانم جذاب بودن این کتاب را باید به نوع بیان دلنشین عرفان نظرآهاری نسبت بدهم یا آشنا بودن با ابوالحسن خرقانی و آرامگاه او از دوران کودکی و یا فرد بسیار عزیزی که خواندن این کتاب را به من پیشنهاد داد...

یادم می آید نادر ابراهیمی در یکی از قسمت های کتاب "چهل نامه ی کوتاه به همسرم " نوشته بود که با قاب کردن عکس ها و به در و دیوار زدن خاطره ها مخالف است. چون این کار تنها چهره ی عزیزان و خاطرات زیبا را برای ما عادی می کند. این بار بعد از خواندن این کتاب داشتم به این فکر می کردم که بارها با بعضی از روایات این کتاب در آرامگاه خرقانی روبه رو شده بودم ولی طبق عادت، به سادگی از آن ها گذشته بودم... 

 

- روایت سی و نهم

آن پیرمرد همیشه خاموش بود و هیچ وقت سخن نمی گفت. اما آن روز سخن گفت. آن روز که جوانمردان از او درباره ی خدا پرسیدند، درباره ی آنکه چگونه می توان خدا را به دست آورد. پیرمرد گفت: خدا هر روز چیزی به شما می دهد،تا شما را از سر خویش باز کند، تا خود را به شما ندهد. اما شما به هیچ به هیچ، به هیچ چیز مشغول نشوید. بروید و با خدا مصر باشید تا شما را به چیزی از سر خود باز نکند. از او تنها خودش را بخواهید و تنها با خودش خرسند شوید.

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۴
مهدیه عباسیان

طوفان در پرانتز 

عنوان: طوفان در پرانتز
نویسنده: قیصر امین پور

نـشر: برگ
تعداد صفحات: 137
سال نشر: 1365

 طوفان در پرانتز شامل ده داستان کوتاه همراه با نثری شاعرانه و ساده است که در سال های 64-59 نوشته شده است. صحبت از درد های جامعه یکی از بخش های جدایی ناپذیر داستان های امین پور است. اما این بار با توجه به سال های نگارش داستان ها، به مسائل دیگری چون شهادت، دشمنان، جنگ، کربلا و ... هم پرداخته شده است.

 

- گاه می شود به جای اینکه شعر را به نثر بنویسیم، نثر را به شعر نزدیک کنیم. و گاه می شود به جای "شعر منثور" ، " نثر شاعرانه" نوشت.

و اما این اوراق بی بها، شاید تنها سفرنامه کوتاهی باشد، حاصل عبور از دهلیزهای قلب کلمات. کلماتی که نفس می کشند. کلماتی که می توان چند لحظه ای پای درد و دل آن ها نشست. کلماتی که می توان با آن ها دوست شد، تا به تو اعتماد کنند و راز دل خود را با تو در میان بگذارند. و این ها، شاید حاصل چند ساعت "زندگی با کلمات" باشد، نه "بازی با کلمات". زیرا که بازی بجز سرگرمی "هدف" ندارد، ولی زندگی را هدف، معنی می کند. در نثر غیر ادبی، کلمات فقط "وسیله" هستند. و می توان ظرف کلمات را پس از مصرف محتوی شست و محتوای دیگری در آن ها ریخت.

اما در نثر ادبی، کلمات تنها "وسیله" نیستند، بلکه خود جزئی از هدف هستند. نثر ادبی "میوه" ای است که می شود آن را با پوست خورد. نثر ادبی چیزی است بسیار بیشتر از "وسیله" و کمی کمتر از " هدف". (صفحه ی 14)

 

* تمام داستان ها به نوعی جالب بودند اما من داستان های آرامش آبی، لایحه ی تقسیم بهار و ارتفاع آب را بیشتر دوست داشتم.

من PDF این کتاب را خواندم اما نتوانستم اطلاعاتی در مورد چاپ جدید این کتاب پیدا کنم.

۱ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۵
مهدیه عباسیان

ابوالمشاغل

عنوان: ابوالمشاغل
نویسنده: نادر ابراهیمی

نـشر: روزبهان
تعداد صفحات: 248
سال نشر: چاپ دوم 1372

نادر ابراهیمی سیزده سال پس از کتاب ابن مشغله، ادامه ی داستان زندگی اش را در ابوالمشاغل روایت می کند. او در این کتاب، در کنار بیان روند شغل یابی های مداوم، به فساد سینمای ایران، باج خواهی و رشوه گیری در تمام جنبه ها و مقاومت های سخت و پرهزینه اش در این راه اشاره می کند. ابوالمشاغل دریچه ایست که ابراهیمی از این راه درد ها و دغدغه هایش را با همگان در میان می گذارد.

 

نوشتن "ابوالمشاغل" تجدید عهدی ست با آن جوان پرشور، آن جوان ابدی، آن سلامت و غرور و التهاب و ایمان... گرچه آن جا در "ابن مشغله" فرزند بودم و این جا در " ابوالمشاغل" پدرم...

 

* ابوالمشاغل با اینکه همانطور که خود ابراهیمی به آن اشاره کرده است، از انسجام کمتری نسبت به ابن مشغله برخوردار است اما جزو آن دسته از کتاب هایی است که می تواند پاسخگوی تمام سلیقه ها باشد. یکی از بخش های مورد علاقه ام زمانی بود که نادر ابراهیمی به تغییر نظرات و دیدگاهش در طول این سال ها اشاره می کرد.

 

- گفته ایم و بارها گفته ایم که برای دوست داشتن چیزی، و آماده ی دفاع همه جانبه و پایدار بودن آن چیز، باید آن را بشناسیم یا شناخته باشیم. وطن تا زمانی که یک مجهول باشد، دفاع از آن هم، دوست داشتن آن هم، امری ست مجهول، فانتزی، ذهنی و بیش از این در مخاطره. دین هم همین طور است. آرمان و مکتب هم همین طور است. تو فقط از چیزی که به خوبی و به درستی بشناسی می توانی به خوبی و به درستی دفاع کنی... بیایید به بچه هایمان یاد بدهیم که وطن شان را بشناسند، ذره ذره ی آن را، گوشه گوشه ی آن را و قدم به قدمش را. ضرر این شناختن فقط به دشمنان آزادی می خورد. قسم می خورم... ( صفحات 81-80)

- نشاط نداشتن غم نیست. غم داشتن و با قدرتی عجیب، غم را پس زدن و مهار کردن است. شجاعت نترسیدن نیست. ترسیدن است و بر ترس خویش آگاهانه غلبه کردن.

( صفحه ی 196)

۱ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۴۶
مهدیه عباسیان

ابن مشغله

عنوان: ابن مشغله
نویسنده: نادر ابراهیمی

نـشر: روزبهان
تعداد صفحات: 132
سال نشر: چاپ هفتم 1386

 ابن مشغله شرح حالی است که نادر ابراهیمی در آن درباره تمام سال هایی که در جست و جوی کار بوده و آن چه در این راه تجربه کرده است، توضیح می دهد. ابراهیمی که خودش را در این کتاب ابن مشغله نامیده است با نثری بسیار ساده و روان و دوست داشتنی طوری تو را با خود همراه می کند که نمی توانی از جلد دوم کتاب " ابوالمشاغل" صرف نظر کنی.

 

* با توجه به نکات ریزی که در این کتاب وجود دارد، فکر میکنم این کتاب جزو کتاب هایی ست که باید خواند...

 

- ما قبل از هر چیز به یک رستاخیز اخلاقی نیاز داریم. فقط همین. اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدم بر همه چیز است. ما دست کم ، در این مورد خاص نیازی به غرب نداریم. می توانیم برگردیم و مثل ایرانی های قدیم زندگی کنیم، یعنی رفتار کنیم. همین کافی است. (صفجه ی 55)

- او ایمان دارد که جهان، حتی یک روز قبل از انهدام به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رویایی خود خواهد رسید و همه رنج ها به همین یک روز کوتاه می ارزد. ( صفحه ی 58)

- در تمام آن سال ها این زنم بود که به جای من مقاومت می کرد و یا مصالح مقاومت مرا می ساخت. آن هم نه با شعار دادن و فریاد کشیدن، بلکه با سکوتی رضایت مندانه.  (صفحه ی 77)

 

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۷
مهدیه عباسیان

چرا عقب مانده ایم

عنوان : چرا عقب مانده ایم؟ ( جامعه شناسی مردم ایران)
نویسنده: دکتر علی محمد ایزدی
نـشر: علم
تعداد صفحات: 352
سال نشر: چاپ سوم 1385

دکتر علی محمد ایزدی در چرا ما عقب مانده ایم، سعی کرده است که دور از هر گونه احساسات و عواطف و با تمام ناراحتی ها چندین موضوع مهم ( قبول عقب افتاده بودن جامعه ایران، پذیرش آسیب دیدگی روانی افراد جامعه، علل آسیب دیدگی، علاج پذیر بودن آسیب دیدگی و  راه های درمان) را با هموطنان و دست اندرکاران در میان بگذارد و درد را به آن ها بشناساند. او در مقدمه نوشته است : " خوب بلدم بگویم که ما ایرانیان شجاعت شیر، سخاوت حاتم و وجاهت طاووس و.. چه و چه را داریم. ولی می دانم که بدین ترتیب تنها با استقبال از "شعار" و احتراز از "شعور" خود را غافل نموده و بعضی را فریب داده ام، و میدانم که بدین ترتیب هیچ دردی از درد های خود و هموطنانم را دوا نکرده ام... با وجود تمام این می دانم ها ترجیح می دهم که واقعیت را ، هر قدر تلخ، عنوان کنم. تا مصلحان قوم به گفتار آیند و دست اندرکاران را به حرکت درآرند و اکنون که کشور خالی از اغیار است و ایرانیان خود صاحب اختیار، هرچه زودتر ترتیب نجات مردم را با امید به خدا از جهل و ظلم و فقر فراهم سازند و شروع نمایند. این کار با فرض اینکه با عقل و تدبیر و خلوص انجام شود، برای نتیجه دادن لااقل بیست سال وقت می خواهد. ولی اگر از فردا شروع کنیم، پس فردا یک روز از بیست سال کم شده است."

کتاب شامل سه فصل است که در فصل اول چرا ما «عقب» مانده ایم ؟ به بررسی دلایل عقب افتاده بودن جامعه ایران با بررسی تمام نظرات متفاوت چون استعمارگران، سیستم سلطنتی، حاکمیت هزارفامیلی، منابع نفتی، دین اسلام، بی سوادی و شخصیت اخلاقی می پردازد. فصل دوم شخصیت اخلاقی ما ایرانیان با دو بخش نظریات خارجیان درباره ما ایرانیان ( هردوت، گزنفون و ...) و نظریات خودمان درباره خلقیاتمان ( سعدی، فردوسی و...) آغاز می شود و به بررسی بسیاری از ویژگی های اخلاقی افراد جامعه همراه با مثال های فراوان می پردازد. و فصل سوم کتاب تحلیل شخصیت اخلاقیمان قوی ترین فصل کتاب است که علل آسیب دیدگی را بیان می کند و سعی می کند راه درمان را به ما نشان دهد.

 

* دوست دارم در مورد مطالبی که در این کتاب خواندم و مطالب مرتبط دیگر ساعت ها حرف بزنم!

اما فقط به دو نکته اشاره می کنم:

1- اگر کتاب وضعیت آخر نوشته توماس آنتونی هریس با ترجمه اسماعیل فصیح را خوانده باشید، فصل سوم این کتاب برایتان بسیار آشنا خواهد بود.

2- داشتم فکر می کردم کاش می شد خواندن این کتاب و کتاب هایی از این دست برای همه افراد، مخصوصا والدین و افرادی که در آینده والد خواهند بود ، اجباری بود. در این کتاب نکاتی به ما گوشزد می شود که حتی اگر به تغییر اوضاع جامعه و توسعه یافتگی هم علاقه ای نداشته باشیم ، دانستن آن ها برای آینده ی فرزندان و زندگی شخصیمان بسیار مهم و ضروری است. اما کاش می شد راهی یافت تا دچار "رسوب یافته ها" نشویم. مدتی پیش مقاله ای خواندم که در آن توضیح داده شده بود که بیشتر انسان های امروز بی وقفه در حال کسب دانش و مهارت های جدیدی هستند که تنها در ذهن آن ها رسوب می کند. همین و بس! و در لحظات زندگی و موقعیت های حساس حتی به آموخته ها فکر هم نمی کنند و بر اساس روش های قدیمی و غلط عمل می کنند.

 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۴
مهدیه عباسیان