رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۱۲۳ مطلب با موضوع «نویسندگان ایرانی» ثبت شده است

عقد و داستان های دیگر

عنوان : عقد و داستان های دیگر
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: امیر کبیر
تعداد صفحات: 184
سال نشر: 1357

اسماعیل فصیح نویسنده ای است که اکثرا او را با ترجمه ها و رمان هایش می شناسند و در این میان توجه کمتری به مجموعه داستان های او شده است. عقد و داستان های دیگر شامل هشت داستان ( تولد، عشق، شهرک، عقد، خواب، حرکت، خرابات و مرگ) است. خواب دیدن یکی از عناصر مهم در بیشتر داستان هاست و قسمت هایی از اتفاقات در رویاهای قهرمانان بی نام کتاب نشان داده می شود. محوریت بیشتر داستان ها نبود عشق، نوعی پوچی، فرار از واقعیت، شک کردن به مسیر زندگی و سعی برای یافتن معنایی برای ادامه ی آن است.  پس از خواندن کتاب متوجه می شوی که فصیح باز هم بخش هایی از خود ِ خصوصی اش را با داستان ها در هم آمیخته است.

 

* من فایل PFD این کتاب را خواندم. معمولا قبل از خواندن هر کتاب PDF، آن را در آدینه بوک چک میکنم تا از آخرین نشر آن کتاب هم مطلع شوم ولی از این کتاب هیچ اثری نبود.

** این کتاب اولین مجموعه داستانی بود که از فصیح می خواندم. داستان عقد کمی برایم گنگ بود و داستان های حرکت و خرابات فوق العاده بودند. در حقیقت یکی از شرایطی که همیشه دوست داشتم تجربه کنم دقیقا فضای شرح داده شده در داستان حرکت بود. پس از خواندن این داستان متوجه شدم آن قدر ها هم علاقه ای به تجربه این شرایط ندارم...

گاهی اوقات دوست دارم کتاب ها را بدون این که خودم انتخاب کنم و بدون دانستن نام نویسنده و حتی نام کتاب بخوانم. دوست دارم مطالعه فارغ از هر گونه پیشداوری در مورد نویسنده و کتاب را هم تجربه کنم.

 

- یک زندگی را چطور می توان اندازه گرفت؟ به طول سال ها؟ به مقدار پول؟ به ساعت های لذت عشق؟ زندگی روی خط راست حرکت می کند؟ و به بینهایت مرگ می رسد؟ یا روی دایره حرکت می کند؟ و ما مدام به همان بدبختی و بن بست همیشه می رسیم؟ (صفحه ی 73)

- سه تا بیگانه گوناگون در قالب من بودند: من ِ عمومی، من ِ خصوصی و من ناشناخته. (صفحه ی 73)

- کسانی که می میرند مردن را می چشند نه مرگ را. در این دنیا تجربه و نشخوار مرگ مال زنده های بدبخت است. ( صفحه ی81)

 

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۴۴
مهدیه عباسیان

عنوان: سال بلوا
نویسنده: عباس معروفی

نـشر: ققنوس
تعداد صفحات: 346
سال نشر: چاپ نهم 1388

سال بلوا جزو آن دسته از کتاب هایی است که نمی توانی تمام آنچه را که در 346 صفحه خوانده ای را در بیش از چند جمله برای کسی تعریف کنی. یکی از توانایی های عباس معروفی بیان داستان ها به شیوه ای جالب و باور نکردنی است. طوری که بیشتر از جلب توجه داستان، مهارت او در داستان نویسی و دایره واژگان وسیعش تو را مبهوت می کند. سال بلوا شامل هفت فصل است که چکیده تمام داستان در فصل اول توسط قهرمان داستان (نوشافرین) بیان می شود و در فصل های بعد جزئیات بیشتری به آن ها افزوده می شود. فصل های فرد از زبان نوشافرین و فصل های زوج از زبان سوم شخص بیان می شود. داستان شبیه به افسانه دختر پادشاهی است که عاشق مردی زرگر است اما با پسر وزیر ازدواج می کند. داستان دارای رگه هایی سیاسی است و در اواخر سلطنت رضاشاه و در سنگسر (زادگاه معروفی) اتفاق می افتد. معروفی در این کتاب هم با استفاده از مهارت های  نویسندگی اش، هرج و مرجی خاص و در هم آمیختگی عجیب گذشته،حال، آینده و افسانه و واقعیت مخاطب را با خود همراه می کند.

 

* با توجه به این که قبلا کتاب "فریدون سه پسر داشت" را از عباس معروفی خوانده بودم، توقع زیادی از این کتاب داشتم. اما فکر میکنم این کتاب به آن اندازه قوی نبود و شاید انتخاب چنین کتابی برای مطالعه در تعطیلات نوروز، آن هم روزی فقط 30 صفحه انتخابی نادرست بوده است.

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۲
مهدیه عباسیان
کشته عشق
عنوان : کشته عشق
نویسنده: اسماعیل فصیح
نـشر: پیکان
تعداد صفحات: 100
سال نشر: چاپ اول 1376 - جدیدترین چاپ 1388
 
کتاب کشته عشق شامل دو داستان کوتاه (کشته عشق و ماه ) از روزهای جنگ است. در داستان اول طبق معمول جلال آریان ( شخصیت ثابت داستان های فصیح) روایت گری می کند.
کشته عشق داستان پسری دوازده ساله به نام احمد عدنان موسی است که آریان در بخش بیماران سرپایی بیمارستان آبادان، با او رو به رو می شود و سعی در یافتن علت شوکه شدن و سکوت او دارد.
کشته عشق داستان بسیار غم انگیزی از روزهای جنگ و تلاش های یک مادر برای حفظ زندگی فرزندش است. مادری که خود را به میدان جنگ می رساند تا پسرش را که تنها بازمانده گروهی ده نفره است، به بهانه ی کم سن و سال بودن از چنگ دشمن نجات دهد. اما دشمن فقط دو گزینه پیش روی او می گذارد: اعدام صحرایی پسر یا اسارت مادر با اعمال شاقه... و مادر بدون درنگ اسارت خود را انتخاب می کند و پس از فراری دادن پسرش و دور شدن او، با تحریک دشمن ( برای جلوگیری از تن دادن به خواسته هایشان) آن ها را به کشتن خودش ترغیب می کند . و سرانجام جسدش به رودخانه انداخته می شود، غافل از اینکه پسرک در گوشه ای نظاره گر تمام این وقایع است.
 
-  و حالا مادر احمد مجبور شده بود با احساس سریع مادری، تصمیم آخر را بگیرد و با پسرش جر و بحث کند... داشت می گفت: " گفتم برو فدات شم...برو... بدو برو ... اگه نری تو رو تیر بارون می کنن! و بعد منم اینجا از غصه خودم را می ندازم توی اون رودخونه... خفه می کنم، اگه می خوای من زنده بمونم، برو! اگه تو بری و زنده بمونی من زنده می مونم. " (صفحه ی 67)

- " برو پسرم... برو خدا نگه دار و مرا زنده نگه دار. هر پسری باید از مادرش مواظبت کنه، در مواقع ناراحتی پرستاری کنه... برو فدات شم. اگه تو نری کی از من نگه داری و پرستاری کنه؟ برو پسرم..."
 ( صفحه ی 68)

- کی کشته ی عشق را
  منع است پرستاری؟    ( صفحه ی 77)


* فصیح جزو معدود افرادی است که روایت گری اش را در مورد جنگ قبول دارم و در این راه با او همراه می شوم. اولین حسی که بعد از تمام شدن کتاب داشتم فکر می کنم عذاب وجدان بود و خشمی عجیب نسبت به تمام جنگ ها.
هرچه کتاب های بیشتری از فصیح می خوانم بیشتر شیفته ی نوع نگارش او و حلقه های نامرئی بین کتاب هایش می شوم. بعضی از دوستانم علاقه چندانی به فصیح و داستان هایش ندارند اما کتاب های او همچنان اولین گزینه در لیست انتخاب های من هستند. اسماعیل فصیح در ابتدای تمام کتاب هایش یادآور شده است که شخصیت های داستان هایش ساخته و پرداخته ی ذهن او هستند و هر گونه تشابه اسم کاملا اتفاقی است. اما با توجه به زندگی نامه اش و آنچه از او می دانم، فکر می کنم که تنها قسمت متفاوت با واقعیت (به استثنای چند مورد) همان اسامی هستند.
فکری دیگر که همیشه با تمام شدن هر کتاب او ذهنم را پر می کند این است که کاش اسماعیل فصیح دوست داشتنی هنوز زنده بود...
۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مهدیه عباسیان

پرنده من

عنوان: پرنده ی من
نویسنده: فریبا وفی

نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 144
سال نشر: چاپ اول 1381 - چاپ چهاردهم 1391

" مامان میگوید که هر کس پرنده ای دارد، اگر پرواز کند و جایی بنشیند صاحبش را هم به دنبال خود می کشد." (صفحه ی 86)

پرنده ی من اولین رمانی است که توسط فریبا وفی نوشته شده است. وفی در این کتاب باز هم به روایت زندگی یک زن می پردازد.

داستان شامل پنجاه و سه فصل کوتاه است و از زبان شخصیت اول داستان روایت می شود. نام شخصیت اول تا انتهای داستان مشخص نمی شود و در هر بخش توسط نقش هایش شناخته می شود: مادر، زن و دختر. به نوعی می توان گفت این کتاب دل نوشته ایست که این زن توسط آن احساسات، رویداد ها و لحظه هایی از گذشته را به اشتراک گذاشته است. داستان با نقل مکان این زن و خانواده اش به محله ای جدید و توصیف آن محل آغاز می شود. آن ها پس از سال ها مستأجرنشینی سرانجام موفق به خرید خانه ای کوچک در یکی از مناطق جنوبی و شلوغ شهر می شوند. اما همسر او مهاجرت را راه حل تمام مشکلات می داند و قصد دارد خانه را برای فراهم کردن سرمایه اولیه و ساختن آینده بفروشد.

پرنده ی من در واقع داستان مقاومت های درونی، نگرانی ها، احساسات بیان نشده، سرکوب شده و ناشناخته ،حس مالکیت، اجبارها، نادیده گرفته شدن ها، روزمرگی ها و تن دادن ناخواسته به زندگی از پبش تعیین شده ی قهرمان داستان و به نوعی یک زن است که سعی در تطبیق خودش با تمام شرایط دارد.

 

- به این خانه که آمدیم تصمیم گرفتم اینجا را دوست داشته باشم. بدون این تصمیم ممکن بود، دوست داشتن هیچ وقت به سراغم نیاید. (صفحه ی 7)

- من می روم، او می رود، ما می رویم. رفتن تنها فعلی است که امیر همیشه در حال صرف کردن آن است. (صفحه ی 15)

- امیر خبر ندارد که روزی صدبار به او خیانت می کنم. وقتی زیر شلواری اش به همان حالتی که در آورده وسط اتاق است. وقتی توی جمع آن قدر سرش گرم است که متوجه من نیست، وقتی سیر شده و یادش می افتد که منتظر ما نمانده است. وقتی مرا علت ناکامی هایش به حساب می آورد. وقتی زن دیگری را به رخ من می کشد. وقتی که می تواند از هرچیزی به تنهایی لذت ببرد. وقتی که تنهایم می گذارد. به او خیانت می کنم... خبر ندارد که روزی صد بار به او خیانت می کنم. روزی صد بار از این زندگی بیرون می روم. با ترس و وحشت زنی که هرگز از خانه دور نشده است. آرام، آهسته ، بی صدا و تا حد مرگ مخفیانه به جاهایی می روم که امیر خیالش را هم نمی کند. آن وقت با پشیمانی زنی توبه کار، در تاریکی شبی مثل امشب دوباره به خانه پیش امیر بر میگردم. (صفحه ی41 - 42)

- از خنکی کولر لذت نمی برم، چون امیر مجبور است زیر آفتاب و توی گرما کار کند. بعد از ناهار چرت نمی زنم، چون امیر فرصت این کار را ندارد. با دوستانم رفت و آمد نمی کنم چون امیر نمی تواند چنین کاری بکند. (صفحه ی 48)

- فقط مردن است که می تواند زندگی را به شکل اولش برگرداند. اگر یک دفعه قلبم بگیرد و دراز به دراز وسط آشپزخانه بیفتم، امیر تازه آن وقت می تواند من را ببیند. ( صفحه ی 63)

- " اوی حواست کجاست؟شیر سر رفت."

... دارم فکر میکنم چرا مردی که می تواند آدم را اوی صدا بزند، نمیرد؟ مرگ مطمئنا او را عزیز تر می کند. همان طور که آقا جان را کرد. (صفحه ی 64 )

 

* نکته ی جالبی که در مورد این کتاب نظرم را جلب کرد این بود که دلایل اکثر عادت های رفتاری که بخشی از شخصیت قهرمان داستان بود و کارهایی که سعی می کرد آگاهانه انجام دهد، همه با فلش بک هایی به گذشته مشخص شده بود. مثلا در ابتدای داستان متوجه می شویم که این زن، زنی بسیار ساکت و آرام است که دلیل آن تشویق اطرافیان ، به این کار در دوران کودکی بوده است. طوری که به مرور به صندوقچه ای پر راز و کیپ تبدیل می شود. اما " از خانه آقا جان به خانه ی امیر که آمدم نقش صندوقچه ام کاربرد نداشت. امیر از سکوت من کلافه می شد...در زندگی جدید راز جایی نداشت، جدایی می انداخت. سؤظن بر می انگیخت... سال ها بعد یاد گرفتم که حرف می تواند حتی مخفی گاه بهتری از سکوت باشد." (صفحه ی 27)

یا در جای دیگر کتاب میخوانیم " شادی را رو به رویم می نشانم و سخنرایی کوچکی برایش می کنم، همان کاری که باید مامان با من می کرد و هیچ وقت نکرد. اگر حرفی با او داشتم هفت، هشت بار در طول اتاق رژه می رفتم، جانم بالا می آمد و حرف انگار که ته چاهی گیر کرده باشد، بالا نمی آمد." (صفحه ی 23)

یکی از توانایی های فریبا وفی بیان مسائل به شیوه ای کاملا ملموس است. اما این کتاب در کنار ملموس بودن، کتابی کم و بیش دردناک هم بود.

۲ نظر ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۲۸
مهدیه عباسیان
بی بال پریدن
 
عنوان: بی بال پریدن
نویسنده: قیصر امین پور
نـشر: افق
تعداد صفحات: 64
 
بی بال پریدن کتابی است بسیار بسیار کوتاه، طوری که می توانی درکمتر از بیست دقیقه آن را بخوانی و لذتی وصف ناپذیر را تجربه کنی.
در بخشی از داستان بی بال پریدن، امین پور نوشته است : " و اما این قصه ها، قصه نیست، شعر نیست، قطعه نیست، مقاله و گزارش و خاطره هم نیست. ولی چون مدتی در پیچ و خم کوچه پس کوچه های ذهنم با قصه ها و شعرهای دیگر همسایه بوده اند با هم رفت و آمد و گفت و گو داشته اند، ممکن است رنگ و بویی از قصه و شعر به خود گرفته باشند. این ها در واقع همان حرف های خودمانی است که در حاشیه ی ذهن آدم گرد و خاک می خورند."
کتاب شامل یازده داستان کوتاه است ( بی بال پریدن - کتاب ها مثل آدم ها هستند - آدم ها مثل کتاب ها هستند - زندگی در حاشیه - تقسیم عادلانه - خدا در همسایگی ما - مثل کوچه های روستا - مثل جاده ه های شهر - سرودی برای پاکی - پیش از آفتاب - چراغ سبز)، که امین پور در هر کدام با زبانی بسیار ساده و دلنشین به بیان برخی مشکلات اجتماعی و تفاوت ها و دغدغه ها می پردازد. (بخش هایی از متن کتاب)

* زبان کتاب به حدی ساده و قابل فهم است که می توان کودکان را هم در لذت این کتاب سهیم کرد. بعد از خواندن کتاب، یادم آمد که سال ها پیش داستان " زندگی در حاشیه" را در کتاب «بخوانیم» دوران ابتدایی دیده بودم.
هر نویسنده ای دارای روشی مخصوص برای نوشتن، انتقال پیام و آن چه که در ذهن دارد، می باشد. مثلاً اولین کتابی که از "میلان کوندرا" خواندم برایم کاملا عجیب و غیرقابل لمس بود. اما به مرور و با خواندن کتاب های متنوع کم کم یاد گرفتم چطور فارغ از نوع نگارش و تمثیل ها به دنبال مفهوم و پیام هر داستان و نوشته ای باشم. اما همچنان احترام بسیار شدیدی برای نویسندگانی که مفاهیم را چنین ساده بیان می کنند قائلم. فکر میکنم رابطه ی مستقیمی بین درک و فهم مطالب با نوع بیان آن ها وجود دارد...
۳ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۵۳
مهدیه عباسیان

رویای تبت

عنوان: رویای تبت
نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 175
سال نشر: چاپ اول 1384 - چاپ سوم زمستان 1388

رویای تبت هم کتابی دیگر در مورد زن و آنچه در ذهن او میگذرد است. داستان از زبان شخصیت اصلی "شعله" در حالی که مخاطب او خواهرش "شیوا" است، بیان می شود. شعله دختری است که عشقی نافرجام را تجربه میکند و همه اطرافیان ( از جمله خواهرش شیوا و همسرش جاوید) او را به منطقی بودن و عاقلانه عمل کردن دعوت می کنند. اما به مرور زمان جای خالی عشق در زندگی آن ها پدیدار می شود.

" ولی امشب همه ی آن حفاظ ها کنار رفت. راستش دلم خنک شد. هیچ وقت گول ظاهرتان را نخورده بودم. شما وفادار، درستکار، شرافتمند و هزار چیز دیگر بودید ولی خوشبخت نبودید."

در این داستان قصه ی چندین زندگی در دل هم دیگر بیان می شود. فریبا وفی هم جزو نویسندگانی است که دغدغه های بزرگ و نهفته در زندگی روزمره پیدا می کند و با زبان ساده و زیبا آن ها را به تصویر میکشد.

 

* دلم میخواهد در فرصتی مناسب این کتاب را دوباره بخوانم. در بعضی قسمت های کتاب از حس هایی صحبت شده است که فکر میکنی نویسنده تو را میشناخته و دغدغه های تو را بیان کرده است.

یکی از بخش های دوست داشتنی کتاب از نظر من جایی بود که شیوا فرزندش را تنبیه کرده بود و با عذاب وجدان و حسرتی ناشناخته به یاد آوری روزی که مادرش در سالیان دور او را تنبیه کرده بود، مشغول بود.

رویای تبت به گونه ای پاسخ به چندین سوال دائمی و سر آغاز سوالاتی جدید در ذهن من بود.

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۶
مهدیه عباسیان

اگه اون لیلاست پس من کی ام 

عنوان: اگه اون لیلاست پس من کی ام؟
نویسنده: لبلا صادقی
نـشر: آوام سرا
تعداد صفحات : 59
سال نشر: چاپ اول 1381 - چاپ دوم
1392

در نگاه اول به این کتاب کوتاه، فکر میکنی با مجموعه داستان طرفی. اما پس از خواندن چندین صفحه متوجه می شوی تمام داستان ها به نوعی بخش های مختلف یک داستان است.

داستان در مورد زنی به نام لیلاست که به مرور گذشته می پردازد و پراکندگی افکار و شلوغی ذهن او به خوبی قابل درک است. لیلا صادقی در این کتاب کلمات و قالب جدیدی را برای نگارش خلق کرده است که در بعضی موارد باعث زیبایی داستان شده است و در موارد دیگر نه!
نویسنده در بخش هایی از کتاب به جای کلماتی چون پنجره، چشم، می بندم، ماهی، درختان، رود و ... از اشکال آن ها در متن استفاده کرده است. در صفحاتی داستان در صفحات مسنجر ادامه می یابد و در صفحات پایانی بعضی از خطوط به صورت عمودی و برعکس نوشته شده است که فکر میکنم نویسنده از روش سوم برای نشان دادن میزان آشفتگی ذهن قهرمان داستان استفاده کرده است.

نثر کتاب من را یاد شعرهای پست مدرن می انداخت که گویی باید از کلمات مدرن هم در آن استفاده کرد. برخی از این سنت شکنی ها در شیوه ی نگارش واقعا جالب بود، اما به نظرم استفاده تمام آن ها در کتابی به این قطر، تنها باعث عدم توجه خواننده به محتوای داستان می شد.

 

* تنها چیزی که بعد از خواندن این کتاب به ذهنم رسید این بود که می شود فراتر از چارچوب ها اندیشید و حتی عمل کرد...

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۵۲
مهدیه عباسیان

پیام آور لال

عنوان: پیام آور لال
نویسنده : مسعود خیام

نـشر: نگاه
تعداد صفحات: 192
سال نشر: چاپ اول 1382

شیوه ی نگارش و بیان متفاوت مسعود خیام من را به همراهی با پیام آور لال ترغیب کرد. در حقیقت نوع نگارش کتاب من را یاد نمایشنامه ها می انداخت.

بنابر گفته نویسنده این کتاب حاوی دو بعد میکروسکوپی و ماکروسکوپی است. قصه ای درونی که درون بدن رخ می دهد. بازیگران، سلول های کوچک میکروسکوپی هستند که تک دانه آن ها ارزش چندانی ندارد اما مجموع آن ها زندگی را می سازد.

صفحات نخستین کتاب مکالمه ای بین راوی و خواننده است که صرف معرفی پیام آور لال (شیطان) می شود و در مراحل بعد فعل، اسم، صفت، قید، اول، دوم، سوم و چهارم شخصیت های دیگری هستند که دور هم جمع می شوند تا داستان را به سر منزل مقصود برسانند. پیام آور لال در بدن به صورت نوعی سلول سرطانی ظاهر میشود و فعالیت خود را در مغز آغاز میکند. در ابتدا به صورت سلولی غیرمتعارف دیده می شود، طوری که سلول های نگهبان محاصره اش میکنند. اما او دعوت را آغاز میکند و به شیوه ای جالب با بازی کردن با مفاهیمی چون عشق، هنر، سیاست و آزادی و ... سلول های دیگر را به تغییر شکل دادن و همراهی با خودش فرا میخواند. سرانجام موفق میشود کاری کند که سرطان تمام بدن را فرا بگیرد.

 

*نکته ی جالبی که در مورد این کتاب دوست داشتم این بود که فهمیدم  باید در مورد افکارم محتاطانه تر عمل کنم! در بیشتر قسمت های کتاب پیام آور لال بسیار هوشمندانه برای به انحراف کشاندن سلول ها عمل میکند. برای هر سلولی از طریق عقاید خود آن سلول وارد می شود و بسیاری از حرفهایی که به عنوان دعوت بیان می کند به نوعی منطقی و قابل قبول جلوه می کند. طوری که ناخودآگاه به کنار صفحه نگاه می کردم که واقعا این پیام آور لال است که این ها را میگوید؟ و بعد در ادامه متوجه قصد او میشدم...

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۲۵
مهدیه عباسیان