رویای تبت - فریبا وفی
نـشر: مرکز
تعداد صفحات: 175
سال نشر: چاپ اول 1384 - چاپ سوم زمستان 1388
رویای تبت هم کتابی دیگر در مورد زن و آنچه در ذهن او میگذرد است. داستان از زبان شخصیت اصلی "شعله" در حالی که مخاطب او خواهرش "شیوا" است، بیان می شود. شعله دختری است که عشقی نافرجام را تجربه میکند و همه اطرافیان ( از جمله خواهرش شیوا و همسرش جاوید) او را به منطقی بودن و عاقلانه عمل کردن دعوت می کنند. اما به مرور زمان جای خالی عشق در زندگی آن ها پدیدار می شود.
" ولی امشب همه ی آن حفاظ ها کنار رفت. راستش دلم خنک شد. هیچ وقت گول ظاهرتان را نخورده بودم. شما وفادار، درستکار، شرافتمند و هزار چیز دیگر بودید ولی خوشبخت نبودید."
در این داستان قصه ی چندین زندگی در دل هم دیگر بیان می شود. فریبا وفی هم جزو نویسندگانی است که دغدغه های بزرگ و نهفته در زندگی روزمره پیدا می کند و با زبان ساده و زیبا آن ها را به تصویر میکشد.
* دلم میخواهد در فرصتی مناسب این کتاب را دوباره بخوانم. در بعضی قسمت های کتاب از حس هایی صحبت شده است که فکر میکنی نویسنده تو را میشناخته و دغدغه های تو را بیان کرده است.
یکی از بخش های دوست داشتنی کتاب از نظر من جایی بود که شیوا فرزندش را تنبیه کرده بود و با عذاب وجدان و حسرتی ناشناخته به یاد آوری روزی که مادرش در سالیان دور او را تنبیه کرده بود، مشغول بود.
رویای تبت به گونه ای پاسخ به چندین سوال دائمی و سر آغاز سوالاتی جدید در ذهن من بود.