رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۸۳ مطلب با موضوع «نویسندگان خارجی» ثبت شده است

مترجم دردها

عنوان: مترجم دردها
نویسنده: جامپا لیری
مترجم: امیرمهدی حقیقت
نشر: ماهی
تعداد صفحات: 226
سال نشر: چاپ اول 1380

در مترجم دردها با 9 داستان کوتاه مواجه می شوی که با نثری شیوا داستان هایی را در مورد مهاجران هندی و بخش هایی از زندگی آن ها پس از مهاجرت به امریکا روایت می کند. اکثر داستان ها در امریکا شروع می شوند و با فلش بک هایی به هندوستان بر می گردند و دو بعد سنت و دنیای مدرن را به هم متصل می کنند.

جامپا لیری نویسنده ای هندی است که در هجده سالگی به تابعیت امریکا در آمد اما به گفته ی خودش، در تمام این مدت دیوارهایی نامرئی خانه آن ها را احاطه کرده بود و آن ها را از تاثیرات زندگی امریکایی دور نگه می داشت. به او که در حال رشد بود، مدام گوشزد می شد که مثل یک امریکایی رفتار نکند و مهم تر اینکه خود را یک امریکایی نبیند. در واقع " یک آمریکایی بودن" گزینه ای برای انتخاب آن ها نبود.

 

- می دانم که این موفقیت کاملا عادی و معمولی است. می دانم اولین و تنها کسی نبوده ام که آینده خود را در جایی دور از خانه و کشورش جست و جو کرده و مطمئنا آخرین نفر هم نخواهم بود. با وجود این، بعضی وقت ها از به یاد آوردن قدم به قدم این سفر، تک تک غذاهایی که در این مدت خورده ام، یک یک دوستان و آشنایانی که پیدا کرده ام و تمام خانه هایی که در طول این مدت داشته ام، احساس شگفتی و حیرت می کنم. این ها اموری عادی و معمولی به نظر می رسند ولی لحظه هایی هست که تمامشان خارج از حد تصورم هستند.

( سومین و آخرین قاره - صفحه ی 241)

 

* کتاب جالبی بود. و نکته جالب تر، تلاش همه ی قهرمانان داستان ها برای حفظ سنت ها بود.

مترجم دردها، من را یاد کتاب جهالت نوشته ی میلان کندرا می انداخت. کتابی با مضمون مهاجرت و مهاجران که بیش از سه بار عزمم را برای خواندنش جزم کرده ام. اما تمام دفعات، آن را نیمه تمام رها کرده ام.

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۰
مهدیه عباسیان

یک مرد

عنوان: یک مرد
نویسنده: اوریانا فالاچی
مترجم: یغما گلرویی
نشر: دارینوش
تعداد صفحات: 632
سال نشر: 1384

 مرگ آلکوس (آلساندرو پالاگونیس)، شاعر و مبارز یونانی نقطه ی آغاز داستان است و سپس به سال های قبل و زمان شروع مبارزات سیاسی آلکوس و شرح جزئیات پرداخته می شود. یک مرد داستان مبارزات، سوءقصد به دیکتاتور یونان، فعالیت های ضد فاشیستی، سال های سپری شده در زندان، شکنجه ها و تمام تلاش های مردی است که تا آخرین لحظه امیدوارانه با تمام ایسم ها و حزب ها می ستیزد و برای رسیدن به آزادی تلاش می کند. داستان از زبان همسرش به صورت نامه ای به آلکوس روایت می شود. در حقیقت اوریانا فالاچی از تجربه حقیقی اش با آلکوس و تمام احساس ها و لحظه هایشان در کنار تمام مشقات مبارز بودن، سخن می گوید. آلکوس بارها در روند داستان از فالاچی می خواهد که پس از مرگش داستان زندگی اش را بنویسد و یک مرد پاسخی به این پیمان بین فالاچی و پالاگونیس است.

 

- اگه تو زندگی آدم جنبه ی انسانی وجود نداشته باشه، فردا یه روز دیگه نیست.

 

* - یغما گلرویی این کتاب را به شیوه ای متفاوت و کاملا محاوره ای ترجمه کرده است تا برای تمام افراد، ساده و قابل فهم باشد. اما خو گرفتن با این نثر محاوره ای و  صفحات پر از اعراب، در ابتدا کار سختی بود. کل محتوای داستان را دوست داشتم. بعضی بخش ها، مخصوصا بخش های مربوط به سال های زندانی بودن آلکوس و شکنجه هایش به قدری قشنگ توصیف شده بود که علاوه بر تصور کردن مکان، درد هر شکنجه را هم می شد حس کرد.

- همیشه هر وقت به جنگ فکر می کردم سوالی که ناخودآگاه در ادامه در ذهنم ظاهر می شد این بود که چگونه افرادی که در دل جنگ و مبارزات زندگی می کنند می توانند به ازدواج و عشق فکر کنند؟ و این کتاب پاسخ های جالبی به این سوال داد.

- تنها باری که از کشته شدن یک سوسک ناراحت شدم به حدی که اشک در چشمانم حلقه زد در طی روند این کتاب بود.

- خواندن این کتاب خیلی طول کشید که نمیدانم به خاطر طولانی بودن و جزئیات بیش از حد و گه گاه کسل کننده ی وصف شده بود یا انتخاب نادرست آن برای مطالعه در روزهای به شدت شلوغ.

 - چهره ی مردی که پس از اتمام کتاب در ذهن من نقش بست کاملا با "یک مرد" روی جلد متفاوت بود.

 

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳
مهدیه عباسیان

هزار خورشید تابان

عنوان: هزار خورشید تابان
نویسنده: خالد حسینی
مترجم: مهدی غبرائی
نشر: ثالث
تعداد صفحات: 442
سال نشر: چاپ اول  1386- چاپ سیزدهم 1390

افغانستان جنگ زده و ظلم و ستم روا شده بر زنان افغان درون مایه ی اصلی هزار خورشید تابان است. خالد حسینی در این کتاب با نثری بسیار ساده سرنوشت زنان جنگ زده ی افغان را در خلل روایت برخی وقایع تاریخی چون ورود روس ها به افغانستان و جنگ با آن ها، درگیری های قومی، ورود طالبان و حادثه یازده سپتامبر و ... بیان می کند. طوری که با خواندن هر کلمه درد به تک تک سلول هایت سرازیر می شود و سرنوشت باورنکردنی آن ها تو را شگفت زده می کند. یکی از مهارت های خالد حسینی که رنگ و بویی خاص به داستان می بخشد این است که در هر صفحه نکته ای برای غافل گیر کردن تو وجود دارد.

داستان در مورد دو دختر افغان به نام مریم و لیلاست که سرنوشتشان به هم گره ای کور می خورد، و در چهار بخش ( بخش اول از زبان مریم، بخش دوم از زبان لیلا ، بخش سوم متشکل از فصل های یک در میان از زبان مریم و لیلا و فصل سوم از زبان سوم شخص) روایت می شود.

 

+ عنوان کتاب برگرفته از شعری از صائب تبریزی است که پس از سفر به کابل قصیده‌ای در مدح این شهر گفته و کابل را با نام هزاران شمس رخشنده توصیف می کند:

حساب مه جبینان لب بامش که میداند؟

دو صد خورشید رو افتاده در هر پای دیوارش

 

++ خالد حسینی کتاب بادبادک باز را برای ادای دین به مردان و هزار خورشید تابان را برای ادای دین به زنان سرزمینش نوشته است.

 

* یکی از نکاتی که در مورد این داستان دوست داشتم این بود که با تمام سختی ها و مشقات هنوز ردپای امید در زندگی ها دیده می شد.

این کتاب، کتاب خیلی دردناکی برای من بود. حتی می توانم بگویم فراتر از حد تحمل من بود و برای ترک کردن هرچه زودتر فضای داستان همه ی آن را یک شب تا صبح خواندم.

حرف زیادی در مورد این کتاب برای گفتن ندارم چون همچنان از آنچه بر زنانی چون مریم گذشته است در شگفتم. حدود دو سال پیش بعد خواندن کتاب جنس ضعیف نوشته اوریانا فالاچی، بخش مربوط به زنان افغانستان و پاکستان که تنها چند صفحه ای بیش نبود به شدت من را متاثر کرد. حال حسی که بعد از بیش از 400 صفحه بودن در فضایی که حسینی شرح داده است، دارم، غیرقابل وصف است...

 

- از تمام دشواری هایی که آدم باید با آن روبه رو شود،هیچ چیز به اندازه ی عمل ساده ی انتظار کشیدن مجازات کننده نیست. ( صفحه ی134)

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۵
مهدیه عباسیان

برای یک روز بیشتر

عنوان: برای یک روز بیشتر
نویسنده: میچ آلبوم
مترجم: منیژه جلالی
نشر: البرز
تعداد صفحات: 236
سال نشر: چاپ اول سال 1386

 موضوع و نثر برای یک روز بیشتر به گونه ایست که ناخودآگاه در تک تک کلمات کتاب غرق می شوی و بی وقفه تا انتهای کتاب با نویسنده همراه میشوی. داستان در چهار بخش نیمه شب، صبح، نیمروز و شب روایت می شود و در مورد فردی است به نام چارلز که می خواهد به زندگی خود پایان دهد اما تنها یک روز بیشتر، همه چیز را تغییر می دهد. میچ آلبوم مفاهیم گوناگون و گسترده ای را چون جبران فرصت های از دست رفته، نقش والدین (مخصوصا مادر)، ارج نهادن و بی اهمیتی به آن ها و ... را بسیار ملموس روایت می کند. در این کتاب هم مانند سایر کتاب های آلبوم خانواده و مرگ دو عنصر جدایی ناپذیر داستان های او هستند و آلبوم مثل همیشه با رفت و برگشت بین حال و گذشته به روایت داستانی واقعی می پردازد.

 

* یکی از چیزهایی که در مورد میچ آلبوم و کتاب هایش دوست دارم این است که داستان هایش مملو از تلنگرهایی است که تو را با خودت درگیر می کند. طوری که قسمت هایی از کتاب همواره در ذهنت تکرار می شود و باعث تغییر بعضی رفتارها و یا به نوعی هوشیارانه عمل کردن در برخی ابعاد می شود.

** می توانید این کتاب را با نام یک روز بیشتر با ترجمه گیتا گرگانی و در انتشارات کارون هم بخوانید.

 

- پدرم یک بار به من گفت :« تو می تونی یا پسر مامان باشی یا پسر بابا. ولی نمی تونی هر دوی اونا باشی» و من هم پسر بابا شدم. (صفحه ی 29)

- سال ها پس از مرگ مادرم فهرستی فراهم کردم از وقت هایی که مادرم حمایتم می کرد و وقت هایی که من از مادرم پشتیبانی نمی کردم. غم انگیز بود. هیچ توازنی وجود نداشت. چرا بچه ها تا به این اندازه یکی از والدین را ارج می نهند و دیگری را در مرتبه ای پایین و بی اهمیت نگاه می دارند؟ ( صفحه ی43)

- آیا هرگز به این فکر کرده ای که وقتی در جایی هستید چیزی اتفاق می افتد، در جای دیگر چه روی می دهد؟ ( صفحه ی 198)

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۸
مهدیه عباسیان

عنوان: بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن!
نویسنده: کورت توخولسکی
مترجم: محمدحسین عضدانلو
نشر: افراز
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ هشتم 1389

در بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن با 33 داستان کوتاه مواجه می شوی که با نثری محاوره ای و کم و بیش طنز گونه با طرح برخی مسائل فرهنگی، سیاسی، خانوادگی و ... تو را به نوعی ریزنگری دعوت می کند. توخولسکی مطالعه این کتاب را به افراد دردمند و کنجکاوی توصیه می کند که دوست دارند با "واقعیت آدم ها" آشنا شوند.

 

* اسم کتاب برگرفته از یکی از داستان های کتاب به همین نام است ولی من داستان های حرف های جنین، خونه ی پدری، ماهیگیر متدین و مخصوصا برف پانخورده وجود نداره و اشک و نون را بیشتر دوست داشتم. (به نظرم این کتاب در نوع خودش کتاب خوب و جالبی بود اما با توجه به توضیحاتی که در مقدمه داده شده بود، منتظر محتوایی خاص تر بودم.)

 

- هرچی که باشه جنگ در نهایت یعنی آدم کشی مجاز. ( صفحه ی 14)

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۱
مهدیه عباسیان

عنوان: سه شنبه ها با موری
نویسنده: میچ آلبوم
مترجم: ماندانا قهرمانلو
نشر: قطره
تعداد صفحات: 262
سال نشر: چاپ اول سال 1393

تنها با نگاه کردن به جلد کتاب متوجه می شوی که سه شنبه ها با موری کتابی متفاوت است. میچ آلبوم در این کتاب به بازگویی قسمت هایی از زندگی خود و استاد قدیمی اش (موری) می پردازد که به بیماری ALS مبتلاست و در آستانه مرگ سعی در به اشتراک گذاشتن تجارب و واقعیت های زندگی دارد. مسائل و واقعیت هایی که به گفته خودش تا وقتی که رو به موت نباشی و مرگ در چشمانت زل نزند به آن ها پی نخواهی برد.

آلبوم پس از سال ها استاد قدیمی اش را پیدا می کند و در چهارده سه شنبه به یاد ماندنی در مورد مسائل مختلفی چون جهان، دلسوزی به حال خود، افسوس ها و حسرت ها، مرگ، خانواده ، احساسات، پیری و ترس از پیری، پول، عشق، ازدواج ، آداب و سنن، بخشش و ... به گفت و گو می پردازند. درحقیقت موری فردی است که سعی دارد معلمی تا بی نهایت باشد و حتی در لحظات آخر زندگی، در کنار شرایط بسیار سخت بیماری، به تعلیم بپردازد. او در این راه از آلبوم کمک گرفته است تا آموخته های خود را به گوش همگان برساند.

 

* این کتاب به چند دلیل جزو یکی از کتاب های تأمل برانگیزی بود که خواندم:

1- ماه ها پیش مقاله ای در مورد بیماری ALS خوانده بودم که باعث شد بخش کوچکی از سختی های این بیماری را درک کنم.

2- موری در این کتاب تصویر جدیدی از نامادری را به ما نشان می دهد که کاملا متفاوت با آنچه در قصه های کودکی ( سفید برفی و هفت کوتوله، سیندرلا و ...) خوانده ایم است. طوری که او را منشأ تمام محبت و داشته ها و آموخته هایش می داند.

3- شرایطی که موری در آن بود و تلاش همزمانش برای مفید واقع شدن حس شرمندگی را در برابر خودم به من القا میکرد. تمرکز روی نیمه پر لیوان برای موری بیشتر یک اصل بود تا یک شعار.

4- دوستی می گفت یکی از فواید مطالعه این است که متوجه می شوی بعضی افکار تنها در ذهن تو نیست و همین شراکت ساده در افکار سرچشمه آرامشی خاص می شود. و من این حس را با این کتاب تجربه کردم.

5- جمله " تنها صداست که می ماند" یکی از جملاتی بود که توسط این کتاب بسیار زیبا برای من معنا شد.

6- یکی از تفاوت های این کتاب با بقیه کتاب هایی که خواندم پیام ها و نکات مهمی بود که صریحانه به خواننده انتقال داده می شد. من فکر میکنم پیام هایی که خود خواننده آن ها را درک می کند ماندگاری بیشتری دارند. اما رودررو کردن این پیام ها با مرگ نکته ای جالب بود که باعث جلوگیری از سرسری رد شدن از این پیام ها  می شد.

۰ نظر ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۵۷
مهدیه عباسیان

عنوان: حادثه ای عجیب برای سگی در شب
نویسنده: مارک هادون
مترجم: گیتا گرگانی
نشر: کارون
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول سال 1384

مارک هادون در حادثه ای عجیب برای سگی در شب وقایعی ساده را به شیوه ای عجیب و متفاوت روایت می کند. داستان آن قدر شگفت انگیز و ویژه نیست که تو را محو خواندن کند اما وقتی متوجه می شوی که راوی (کریستوفر) پسر پانزده ساله ای اوتیستیک است وضع کاملا فرق می کند و کتاب 272 صفحه ای زودتر از آن چه فکرش را بکنی به پایان می رسد. تمام قسمت های کتاب از زبان کریستوفر که در حال تلاش برای یافتن نشانی از قاتل سگ همسایه و نوشتن کتابی جنایی درباره آن است، روایت می شود.

مارک هادون بسیار عالی تمام علائم بیماری اوتیسم و افکار درونی کریستوفر چون درخودماندگی، عدم درک انسان ها و احساسات و مسائل عادی، مقاومت در برابر حجم زیاد اطلاعات، دقتی عجیب، حساسیت شدید به لمس و اصوات و ... را به تصویر کشیده است.

 

* اگر شما هم مثل من از نزدیک با کودکی اوتیستیک آشنا باشید تمام توصیفات این کتاب را با تک تک سلول هایتان درک خواهید کرد. بعد از خواندن این کتاب به خاطر تمام دفعاتی که این کودک را با وجود بی میلی اش در آغوشم فشردم، مملو از عذاب وجدان شدیدی بودم (و البته هستم).

 

- من روی سبزه خم شدم و پیشانی ام را به زمین چسباندم و صدایی درآوردم که پدر به آن می گوید غریدن. وقتی این صدا را در می آورم که اطلاعات خیلی زیادی از دنیای بیرون توی سرم می رود. این مثل وقتی است که ناراحت هستید و رادیو را کنار گوشتان می گیرید و آن را بین دو ایستگاه تنظیم می کنید تا همه ی آن چه می شنوید صدای سفید باشد و بعد صدایش را بلند می کنید تا فقط همان را بشنوید و بعد می دانید در امان هستید، چون نمی توانید هیچ چیز دیگری بشنوید. (صفحه ی 16)

 

 

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۲۵
مهدیه عباسیان

عنوان: در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
نویسنده: میچ آلبوم
مترجم: پاملا یوخانیان
نشر: کارون
تعداد صفحات: 176
سال نشر: چاپ اول 1384

نام جالب کتاب در کنار نام نویسنده ی آمریکایی اش ترکیبی مناسب برای ترغیب کردن تو به خواندن این کتاب است. در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند با داستان و نگارش قوی، در ضمن معرفی پیرمردی به نام ادی که در شهربازی کار میکند، چهره ی جدیدی از بهشت را به تو نشان می دهد. بهشتی متفاوت و کاملا دور از عذاب و پاداش که با نشان دادن دلایل و حکمت های نهفته پشت اتفاق ها آرامش را برایت به ارمغان می آورد. داستان با مرگ ادی در روز تولد هشتاد و سه سالگی اش آغاز می شود و در بهشت و فلش بک هایی به روزهای تولدش در گذشته ادامه می یابد. میچ آلبوم توسط این داستان، دلایل نهفته پشت هر اتفاق، ارتباط باور نکردنی همه زندگی ها باهم، مهم بودن کوچکترین مسائل، لطمه های وارد شده به کودکان توسط والدین، جبر زندگی، حسرت های عظیم برای جبران کردن و از همه مهم تر عواقب فراگیر و تأثیر گذار تصمیم هایت را به تو یادآور می شود.

در صفحه اول کتاب آلبوم نوشته است که این کتاب را با هدف مهم نشان دادن افرادی نوشته است که در زندگی احساس بی اهمیتی می کنند و می توان گفت در رسیدن به هدفش کاملا موفق بوده است. او هنرمندانه تو را با خود همراه می کند و با جملاتی بسیار ساده کاری می کند که اتفاقی نبودن حتی کوچکترین وقایع را باور کنی و تمام زندگی ات را برای شناسایی نقاط عطف مرور کنی...

 

* من اول نسخه انگلیسی این کتاب را خواندم و بعد نسخه فارسی. اما لذت خواندن نسخه اصلی غیر قابل قیاس با ترجمه کتاب بود. و این جملات، جملاتی بودند که به شدت مرا به فکر فرو بردند:

- People often belittle the place where they were born. But heaven can be found in the most unlikely corners.

- The only time we waste is the time we spend thinking we were alone.

- Sometimes when you sacrifice something precious, you're not really losing it. You're just passing it on to someone else.

- Love, like rain, can nourish from above, drenching couples with a soaking joy. But sometimes, under the angry heat of life, love dries on the surface and must nourish from below, tending to its roots, keeping itself alive.

۲ نظر ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۳
مهدیه عباسیان