رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۸۳ مطلب با موضوع «نویسندگان خارجی» ثبت شده است

عنوان: مادری که کم داشتم
نویسنده: جاسمین لی‌کوری
مترجم: فهیمه سادات کمالی
نشر:  ترجمان علوم انسانی
تعداد صفحات: 326
سال نشر: چاپ اول 1397

نام کتاب به اندازه کافی گویاست. در این کتاب در مورد غیبت عاطفی مادران و تاثیر آن در بزرگسالی صحبت شده است. نویسنده در سه بخش مختلف موضوع را به خوبی موشکافی کرده، خواسته‌های کودک از مادر، انواع غیبت‌ها و آسیب‌ها را آورده و در ادامه به روش‌هایی برای التیام دادن به این آسیب‌ها پرداخته است. نیمه دوم کتاب را می‌توان بیشتر برای روان‌کاوان مناسب دانست. اما خواندن‌شان خالی از لطف نیست و مطالب مفید بسیاری در دل آن‌ها نهفته است.

 

- تقریبا تمام کودکان، حتی کودکان آزار دیده، عاشق والدینشان هستند. چنین چیزی در طبیعت کودک قرار گرفته است. شاید آن‌ها صدمه دیده‌اند، ناامید شده‌اند و گرفتار این حالت‌های ویرانگر باشند که مبادا امکان رسیدن به عشقی را که در حسرتش هستند از بین ببرند، ولی دلبستگی یعنی عاشق بودن، حتی دلبستگی توام با اضطراب. شاید هر سال دستیابی به این عشق دشوارتر شود؛ شاید هرسال کودک آرزویش را برای برقراری ارتباطی محکم بیشتر پس بزند، حتی شاید کودک به والدینش ناسزا بگوید و هرگونه عشق را نسبت به آن ها انکار کند. ولی این عشق سر جایش است، مشتاق ابراز شدن واقعی و بازگردانده شدن، مثل خورشیدی سوزان که پنهان شده و هنوز طلوع نکرده.

- مادرانگی مستلزم بخشش مداوم و بی وقفه است. به همین جهت کار ساده‌ای نیست که وقتی هنوز نیازهای خودت برآورده نشده، از خودت چیزی ببخشی.

- اولین ظرف رشد کودک رابطه‌ای ایمن با مادر است و ظرف دوم و بزرگتر خانه‌ای شاد برای اوست. مثل اینکه گلی گلدانی را در خاک خوبی بکاریم و سپس در اتاقی با نور و دمای مناسب نگهداری کنیم.

- اگر مادری در ساختن ستون خانه، مکان امنی که بتوان به آن بازگشت دچار ناکامی شود، موجب ایجاد حس بی مادری در فرد می شود.

 

* این کتاب در بهترین زمان ممکن سر راه من قرار گرفت. وقتی شروع به مطالعه آن کردم حس می‌کردم برای خودِ خود من نوشته شده است. بخش اول که در مورد انتظارات کودک از مادر بود، به نظرم بسیار عالی و جامع بود. نکات بسیار جدید و مهمی را یاد گرفتم. بعضی از نیازها را که می‌خواندم، از نیازمند بودن کودک و قدرت و اثری که یک مادر می‌تواند داشته باشد، حیرت می‌کردم.

** من همیشه درگیر این فقدان بوده‌ام. اما این کتاب به من نشان داد اوضاع آن قدرها هم وخیم نیست، اما مسئولیت عجیب سنگین است.

*** همیشه فقدان در ذهنم برابر بود با فقدان فیزیکی که منجر به فقدان عاطفی هم می‌شود. اما در این کتاب دسته بندی‌های بسیاری در مورد فقدان‌های عاطفی و آسیب‌ها و آزار‌های عاطفی، حتی با حضور فیزیکی مادر نیز وجود دارد.

**** بسیار لذت بردم و بسیار آموختم.

***** نکات بسیار مهم کتاب را هایلایت کرده ام، تا بازهم سراغشان برم.

 

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۴
مهدیه عباسیان

عنوان: موهبت کامل نبودن
نویسنده: برنی براون
مترجم: اکرم کرمی
نشر:  صابرین
تعداد صفحات: 165
سال نشر: چاپ اول 1398

عنوان کتاب به اندازه کافی گویای محتوا است. تمام جملات کتاب در کنار هم می‌آیند تا به مخاطب منتقل کنند که باید نسبت به خود با شفقت و شجاعت رفتار کرد و آزادی ابراز وجود را بر خانم یا آقای شایسته بودن ترجیح داد. 

 

- هر روز نگرانی‌ام نسبت به این موضوع بیشتر شده است که ما فرزندانی تربیت می‌کنیم که شکست را تاب نمی‌آورند و به شدت احساس استحقاق می‌کنند. استحقاق به این معنی که این حق من است چون آن را می‌خواهم و عاملیت به این معنی که می‌دانم که می‌توانم این را انجام دهم. ترکیب ترس از شکست، استحقاق و فشار کار نسخه‌ای است که ناامیدی و تردید به خود را تضمین می‌کند.

- مارتین لوترکینگ بهترین تعریف را از قدرت می‌دهد: او قدرت را توانایی ایجاد تغییر می‌داند. اگر به نیاز خود به قدرت شک دارید به این سوال پاسخ دهید: وقتی باور دارید که قدرت ندارید چیزی را در زندگی خود تغییر دهید، چه احساسی دارید؟

- مقابله با احساس فقدان به این معنا نیست که در جست و جوی وفور و فراوانی برآییم، بلکه باید احساس کافی بودن را در خود پرورش دهیم.

- عوامل مخرب مانند کودکان نوپا هستند و اگر آن ها را نادیده بگیرید، بلندتر سر و صدا می کنند.

- از خود نپرسید دیگران چه نیاز دارند، ببینید شما با چه چیز احیا می‌شوید و بعد همان را انجام دهید. زیرا آنچه دنیا نیاز دارد افرادی است که خود را احیا کرده‌اند.

 

* می‌شود از این کتاب در مسیر پذیرش خود و رفع کمال‌گرایی بسیار آموخت.

** باید این کتاب را چندباره بخوانم...

 

 

۱ نظر ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۵
مهدیه عباسیان

عنوان: هفت عادت مردمان موثر
نویسنده: استفان کاوی
مترجم: محمدرضا آل‌یاسین
نشر:  هامون
تعداد صفحات: 348
سال نشر: چاپ سیزدهم 1385

تجربه‌های تلخی در مواجه با کتاب‌های پرفروش داشته‌ام. به همین دلیل این کتاب جزو آن دسته از کتاب‌هایی بود که دلم نمی‌خواست سراغش بروم. پیشنهاد یکی از دوستان و خاک خوردن این کتاب برای مدت‌های طولانی در کتابخانه باعث شد دوباره ریسک کنم. و چه ریسک خوبی...

این کتاب را باید با آرامش خواند. مکث کرد، فکر کرد، واکاوی کرد، شخصیت خود را بالا و پایین کرد و آرام آرام ادامه داد. در این کتاب به خوبی ضرورت دیدگاه از درون به بیرون و سپس هفت عادت بسیار مهم در دو بخش پیروزی های شخصی و عمومی توضیح داده شده است. پس از اتمام مطالعه، نکات مهم را برای خودم خلاصه نویسی کردم و می توانم بگویم این کتاب، از آن کتاب‌هایی است که باید بارها به آن مراجعه کرد و جرعه جرعه آن را نوشید.

 

- رفتار ما کنش تصمیم‌های ماست، نه زاییده شرایط ما.

- هیچ کس بدون تمایل خودتان نمی‌تواند شما را بیازارد. و همان گونه که گاندی گفته است: «اگر خودمان احترام به خود را به کسی ندهیم، احدی نمی تواند آن را از ما بگیرد». نخست خودمان مشتاقانه اجازه می‌دهیم یا تمایل داریم آنچه برایمان پیش می‌آید ما را بیازارد، خود آن رویداد نقش چندانی ندارد. اقرار می کنم پذیرش عاطفی این امر بسیار دشوار است، به ویژه اگر سال های سال بدبختی خود را به نام موقعیت یا رفتار شخصی دیگر توجیه کرده باشیم.

- راه حل‌های سریع و آنی در احیای روابط انسانی سرابی بیش نیست. ایجاد ترمیم روابط محتاج سعه صدر و گذشت زمان است.

- بلوغ به معنای توازن بین جسارت و ملاحظه است. هرگاه کسی بتواند با جسارت، احساسات و اعتقادات خود را پس از تعادل با احساسات و اعتقادات فرد دیگر اظهار کند،از بلوغ فکری بهره مند است، به‌خصوص اگر موضوع برای دو طرف از اهمیت خاصی برخوردار باشد.

- بها دادن به تفاوت‌ها (تفاوت‌های ذهنی، احساسی و روانی) جوهره کار تیمی است. به طور کلی سرآغاز بها دادن به تفاوت‌ها شناخت این واقعیت است که مردم جهان را آنگونه که هست نمی‌بینند بلکه از درون چارچوب ذهنی خویش به همه چیز می‌نگرند.

- برای اینکه بر روی مارپیچ صعودی رشد به حرکت ادامه دهیم و اوج بگیریم، ناگزیریم که پیوسته بیاموزیم، متعهد شویم و دست به عمل بزنیم.

 

* بسیار لذت بردم و بسیار نیاز دارم آن را دوباره بخوانم...

 

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۳
مهدیه عباسیان

عنوان: کتابخانه عجیب
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: بهرنگ رجبی
نشر:  چشمه
تعداد صفحات: 92
سال نشر: چاپ اول 1393

موراکامی را دوست دارم. چون محدود به چارچوب‌ها نیست. چون باعث می‌شود بتوانی به گونه‌ای نو نگاه کنی، فکر کنی و عمیق شوی. ردپای کتاب و کتابخانه‌ها در داستان‌های موراکامی من را مست و از خود بی‌خود می‌کند، ذوق می‌کنم، هیجان‌زده می شوم و کتاب را می‌بلعم...

کتابخانه عجیب رمانی کوتاه با چهار شخصیت است، شخصیت‌هایی که به گمانم هم می‌توان به آن ها نگاهی ظاهری داشت و هم نگاهی عمیق‌تر، زیرا می‌توانند نمادهایی از مفاهیم مختلف باشند و حرف‌های بیشتری را ورای این 92 صفحه منتقل کنند. داستان در مورد پسری است که به دنبال کتابی با موضوعی خاص در هزارتوی یک کتابخانه گرفتار می شود. داستانی حتی به ظاهر مناسب برای نوجوانان، اما در واقع برای بزرگسالان...

 

- این جا تک و تنها ساعت دو صبح در تاریکی دراز می‌کشم و به سلول زیرزمین کتابخانه هه فکر می‌کنم. به اینکه تنها بودن چه حسی دارد، و به عمق ظلمتی که در برم گرفته. ظلمتی به سیاهی شبِ ماه ِ نو.

 

* دلم برای کتاب کافکا در کرانه تنگ شد. اگر این همه کتاب نخوانده در کتابخانه هر روز در حال زل زدن به من نبودند، حتما دوباره و چندباره می خواندم‌اش.

 

 

 

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۰۱
مهدیه عباسیان

عنوان: حواس پرتی مرگبار
نویسنده: جین واینگارتن
مترجم: مجتبی هاتف
نشر:  ترجمان علوم انسانی
تعداد صفحات: 112
سال نشر: چاپ اول 1397

جین واینگارتن روزنامه‌نویس است و بخاطر دو جستاری که در این کتاب آورده شده‌اند، برنده جایزه پولیتز شده است. دو جستار «مرواریدهای قبل صبحانه» و «حواس‌پرتی مرگبار» به مهمترین عادت‌های انسان در دوران مدرن اشاره می‌کند: همیشه در عجله بودن و حواس‌پرتی. در مقدمه تمام آنچه که قرار است در طول کتاب فهمیده شود، آورده شده است. مرواریدهای قبل صبحانه در مورد نوازنده‌ای مشهور است که یک روز را در ایستگاه مترو به نوازندگی می‌پردازد و هیچ کس متوجه او نمی‌شود و حواس پرتی مرگبار درباره والدینی است که کودکان خود را در ماشین فراموش می‌کنند و سپس درحالی که مرده‌اند با آن ها مواجه می‌شوند. پرداختن به کلیت ماجرا در مقدمه به نظرم به این دلیل است که مسئله مهم‌تر از این حرف هاست و هدف این جستارها تحلیل و کندوکاو هر یک از این وقایع است.

 

- اسم آهنگی که او گوش می‌داد «جاست لایک هون» بود از یک گروه راک انگلیسی به نام « د کیور». البته آن آهنگ فوق‌العاده است، اما معنای آن چندان شفاف نیست و اینترنت پر شده از متن‌هایی که می‌کوشند آن را واکاوی کنند. برخی از آن‌ها خیلی از موضوع دور شده‌اند، اما برخی دیگر درست رفته‌اند سراغ اصل موضوع: این آهنگ از جدایی عاطفی غم‌انگیز حرف می‌زند. مردی زن رویاهایش را یافته ولی نمی‌تواند عمق احساساتش را به او ابراز کند تا اینکه او را از دست می‌دهد. این آهنگ از غفلت از زیبایی چیزی می‌گوید که به سادگی جلوی چشم‌مان است.

- حافظه نوعی ماشین است، ماشینی که بی‌نقص نیست. ذهن خودآگاه ما کارها را بر اساس اهمیت اولویت‌بندی می‌کند، اما حافظه ما این کار را در سطح سلولی انجام نمی‌دهد. اگر قابلیت فراموش کرد گوشی‌تان را دارید، پس احتمالا قابلیت فراموش کردن کودکتان را نیز دارید.

 

* بر اساس این کتاب غفلت یکی از ویژگی‌های اصلی انسان امروز است. چه ویژگی دردناکی...

** از مطالعه لذت بردم و البته بسیار هم ترسیدم. ترس از امکان فراموش کردن کودکی که ندارم آن قدر شدید بود که حس می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌توان چنین والدینی را درک کرد و فهمید. آن هم برای کاری که در آن هیچ قصدی نداشته‌اند.

*** چقدر کتاب های انتشارات ترجمان علوم انسانی را دوست دارم...

 

 

۰ نظر ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۴۴
مهدیه عباسیان

عنوان: گرسنگی، سرگذشت بدن من
نویسنده: رکسان گی
مترجم: میعاد بانکی
نشر:  کوله پشتی
تعداد صفحات: 272
سال نشر: چاپ اول 1397

برای منی که تپل به دنیا آمدم و تا به این جای زندگی یا درگیر اضافه وزن بوده‌ام و یا در حال رژیم، کتاب گرسنگی بیشتر قابل درک است. اما نویسنده این کتاب کسی است که خودش تصمیم می‌گیرد به دلیل اتفاق ناگواری که در نوجوانی برایش افتاده، هر روز چاق و چاقتر و بسیار چاقتر شود. این کتاب شرح حالی است از آنچه باعث شده رکسان گی چنین تصمیمی بگیرد، با بدن فربه خود اقدام به محافظت از خود کند. بیوگرافی‌ها معمولا در مورد افتخارات هستند. در مورد آنچه افراد به دست آورده‌اند، ولی در این کتاب به چیزهایی که از دست رفته‌اند می‌پردازد. توضیحاتی دردناک، اما لازم؛ تا بدانیم کوچکترین برخورد و عکس العمل‌مان، حتی نیم‌نگاهی کوتاه به یک فرد می‌تواند چه نتایجی داشته باشد...

 

- رازهایم را می‌بلعیدم و بدنم را حجیم و ویران می‌کردم. راه‌هایی یافته بودم تا از دید عموم مخفی شوم، تا پیوسته به ولعی که سیری‌ناپذیر بود غذا بدهم- ولعی برای متوقف کردن آسیب دیدن.

- این دروغ بزرگی است که لاغری با شان برابر بشماریم. بدون شک، این دروغ متقاعد کننده‌ای‌ست چون صنعت کاهش وزن رونق دارد. زن‌ها می‌کوشند تا به تسلیم شدن در برابر میل جامعه ادامه دهند. زن‌ها به گرسنگی ادامه می‌دهند. و من هم ادامه می‌دهم.

- گاهی اوقات افرادی که فکر می‌کنم نیتشان خوب است می‌گویند چاق نیستم. چیزهایی می‌گویند مانند «این حرف رو درباره خودت نزن»، چون «چاقی» را چیز شرم آوری می‌دانند، چیزی توهین‌آمیز، در حالی که من چاقی را حقیقت بدنم می‌دانم. وقتی از آن واژه استفاده می‌کنم به خودم توهین نمی‌کنم. دارم خودم را توصیف می‌کنم. این مدعیان بی شرمانه دروغ می‌بافند و می‌گویند تو چاق نیستی، یا تعریف‌های بیخودی پیشکش می‌کنند... گویی نمی‌توانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی که آن ها به عنوان خصوصیات باارزش می‌شمارند دارا باشم.

- همیشه از خودم می پرسم که التیام یافتن به راستی چه شکلی ست- التیام جسمانی و التیام روانی. مجذوب این اندیشه‌ام که ذهن، که روح و روان می‌توانند به همان نظمی که استخوان‌ها التیام می‌یابند، التیام یابند. که اگر برای مدتی به درستی بی‌حرکت بمانند، قدرت اولیه‌شان را دوباره به دست می‌آوردند.

- نوشتن این کتاب سخت‌ترین کاری است که تا به حال انجام داده‌ام. اینکه خودم را در معرض آسیب‌پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده است کار آسانی نبود. ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است.

 

* هرچند که برخی از مطالب دائما تکرار می‌شد، اما این کتاب برایم جزو کتاب‌های مفیدی بود که از خواندنش خوشحالم...

 

 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۰
مهدیه عباسیان

عنوان: زن واسپرده
نویسنده: لورا دویل
مترجم: مهدی قراچه داغی
نشر: آسیم
تعداد صفحات: 234
سال نشر: چاپ اول 1383

اسم کتاب کمی عجیب است. البته کمی بیشتر از کمی. عنوان کتاب آن قدر برای من خواننده عجیب است که در برابر خواندنش مقاومت می کنم، محتوا در دلم پیش داوری می کنم و در درون غر می زنم که چرا باید چنین کتابی را خواند؟ نام مهدی قراچه داغی در کنار نشر آسیم قلقلکم می دهد. میدانم که چیزی برای یادگرفتن وجود دارد. حتی یک نکته، یک خط، یک مهارت... شروع می کنم به خواندن و تازه می فهمم معنای واسپاری را. معنای یک زن ِ واسپرده بودن را و آنچه که به دنبال خواهد داشت را...

کتاب که تمام می شود، خوشحالم از تلاشی که برای غلبه بر پیش داوری ام کرده ام و همچنین آن چه که از معجزه اعتماد کردن آموخته ام. بخوانید و بهتر ببینید و بکار ببرید و کیف کنید...

 

- واسپاری مسائل زندگی به شوهر، به مفهوم بازگشت به دهه پنجاه و یا شورش علیه نهضت برابری طلبی زنان نیست. این کتاب درباره سکوت کردن و سرد شدن نسیت. مطمئنا درباره چاپلوسی و اطاعت هم نیست. درباره تبعیت از اصولی است که به شما امکان می دهد تا عادت ها و نگرش های خود را برای رسیدن به صمیمیت در زندگی زناشویی تان تغییر دهید.

- مرد ها در تمام دنیا از زنشان احترام می خواهند.

- بدتر از مردی که نمی توانید او را کنترل کنید، مردی است که او را کنترل می کنید.

- شما باید همان تغییری باشید که می خواهید در دنیا ببینید.

- ما معمولا صمیمیت و نزدیک بودن را با یکی شدن اشتباه می گیریم. ما صمیمیت را در ادغام شدن "من" های جداگانه ارزیابی می کنیم.

- وقتی بچه بودیم فکر می کردیم که وقتی بزرگ شویم دیگر آسیب پذیر نخواهیم بود، اما بزرگ شدن و رشد کردن یعنی اینکه آسیب پذیر شویم.

- اشخاص زمانی بیشتر به مهر و عشق نیاز دارند که کمتر شایسته آن هستند.

 

* در هنگام مطالعه دائم فردی غیر واسپرده در ذهنم رفت و آمد می کرد.

** مهارت آموزی هیچ انتهایی ندارد، پس مقاومت برای آموختن را کنار بگذاریم و برای بهتر شدن همه چیز تلاش کنیم...

 

 

۲ نظر ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۰۳:۳۰
مهدیه عباسیان

عنوان: کمدی های کیهانی
نویسنده: ایتالو کالوینو
مترجم: موگه رازانی
نشر: کلاغ
تعداد صفحات: 200
سال نشر: چاپ اول 1391 - چاپ پنجم 1394

اولین کتابی که از ایتالو کالوینو خواندم " اگر شبی از شب های زمستان مسافری" بود. با آن کتاب در دوران کارشناسی مواجه شده بودم، چند ماهی درگیرش بودم و آخر نیمه تمام رهایش کردم. 

در یک کتاب خوانی گروهی در سال 94 با کمدی های کیهانی آشنا شدم، چند صفحه ی اولش را خواندم و از آنچه کالوینو در ذهنش پرداخته بود و ایده های بکر و بی نظیرش حظ کردم (حسی که به کتاب اول هم با وجود نیمه تمام ماندنش داشتم).

اواخر سال 95 بود که کتاب را خریدم. مدت زیادی کتاب روی میز بود. هر روز چند صفحه میخواندم، بعضی صفحه ها را چند بار، بعد توقف تا ماه بد و یا چند ماه بعد. این روال سه سال ادامه داشت. دیروز دوباره کتاب را برداشتم و سراغ یکی دو داستانی که در انتها نخوانده باقی مانده بود رفتم. اما نشد که نشد. کالوینو برای من نویسنده ای است که عجیب من را به فکر فرو می برد. آن قدر عمیق پس از خواندن چند کلمه در خودم و افکارم غرق می شوم که ادامه دادن برایم غیر ممکن می شود. به همین دلیل تصمیم گرفتم دومین کتاب کالوینو را هم ناتمام بگذارم و کتاب را بگذارم گوشه ای غیر قابل دید در کتابخانه، تا بماند برای روزهایی که زمان تمام شدنش فرا برسد...

 

Qfwfq پیر که اسمش شبیه حرکت تصادفی انگشتان روی صفحه کلید کامپیوتره خاطرات خودش رو از اولین زمانی که به یاد داره تعریف میکنه. این اولین زمان وقتیه که Qfwfq به همراه تعداد دیگری از همسایه هاش در یک نقطه ی بی نهایت چگال جمع شده بودند. آنطور که خودش تعریف می کنه،"هر نقطه ی هر کدام از ما با همان نقطه ی دیگری، در یک نقطه واحد که همگی در آن زندگی می کردیم منطبق بود!". Qfwfq به مرور زمان و در طی میلیاردها سال به اشکال مختلف مثل عنصری در سحابی سیال که بعدها منظومه شمسی در آن شکل گرفت، نرم تنی که در ابتدایی ترین شکل موجود در لبه ساحل روزگار می گذارند ، دایناسوری منقرض شده و ... در می آید و خاطرات شیرینی را از میلیاردها سال گذشته تعریف میکنه.

 

- یک شب مثل همیشه با تلسکوپ به آسمان نگه می کردم. متوجه شدم که از کهکشانی به فاصله صد میلیون سال نوری، یک تکه مقوا سر برآورد. روی آن نوشته شده بود دیدمت. فوری حساب کردم: صد میلیون سال طول کشیده بود تا نور آن کهکشان به من برسد و از آن جایی که آن ها هم با صد میلیون سال تاخیر می دیدند این جا چه اتفاقی می افتد، لحظه ای که مرا دیده بودند به دویست میلیون سال قبل بر می گشت. حتا قبل از این که به تقویم مراجعه کنم تا ببینم آن روز چه کرده ام، ترس وجودم را گرفت: دقیقا دویست میلیون سال قبل، نه یک روز کم تر و نه یک روز بیش تر اتفاقی برایم افتاده بود که همیشه می خواستم آن را پنهان کنم.

 

 

۱ نظر ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۱۱
مهدیه عباسیان