رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

برگ های سبز با رگبرگ های سفید، باعث میوه دادن درختان می شوند ؛ و برگ های سفید با رگبرگ های سیاه ، باعث ثمر دادن مغزها

رگبرگ های سیاه

هدف از ساختن این وبلاگ، ایجاد مکانی برای اشتراک خوانده ها و آموخته هاست.

بایگانی

۸۳ مطلب با موضوع «نویسندگان خارجی» ثبت شده است

تصرف عدوانی

عنوان: تصرف عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون
مترجم: سعید مقدمت
نشر: مرکز
تعداد صفحات: 172
سال نشر: چاپ اول 1395 - چاپ یازدهم 1396

 لنا آندرشون - نویسنده و روزنامه نویس سوئدی - در این کتاب مخاطب را با زنی به نام "استر" آشنا می کند که زندگی خوب، ساده و قابل قبولی دارد و برای روزنامه می نویسد. روال عادی زندگی ِ او همچنان ادامه دارد تا اینکه موظف به نوشتن در مورد "هوگو" هنرمند معروف می شود و از آن به بعد کم کم همه چیز دستخوش تغییر می گردد.

آندرشون در دل داستان با مثال هایی عینی و ملموس و به طرزی دلنشین، باورنکردنی، صریح و شفاف، فریب ها، توهم ها، آفت ها و به خصوص امیدهای واهی و تعابیر مختلف از دوست داشتن را به نمایش کشیده است. طوری که می توان این کتاب را جزء کتاب های self help به شمار آورد.

 

- تقلید طبیعی بودن دشوارترین کارهاست. در طبیعی بودن، نوعی بی خیالیِ تقلید نکردنی هست. ادا و اطوارهای زیادی به وضوح دیده می شوند و احمقانه به نظر می رسند، اما تلاش برای سرپوش نهادن بر احساسات این مزیت را دارد که ناظر نمی تواند با اطمینان بداند که در ذهنت چه می گذرد. (صفحه 12)

- وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس ِ راحتی می کند. برعکس، وقتی عشق بی پاسخ می ماند، تن احساس می کند وزنش سه برابر شده است. ( صفحه 48)

- هوگو گفت باید سیگار را ترک کند و در واقع، سیگاری نیست. استر فکر کرد: " اصطلاحِ در واقع، اصطلاحِ عجیب غریبی ست. وقتی آدم کاری را می کند چطور می شود گفت در واقع آن کاره نیست؟ ( صفحه 50)

- از نگاهِ او، افزایش نارضایتی به سببِ افزایشِ انتظارات، اصلی روانشناختی بود. آدم وقتی چیزی را که ندارد به دست می آورد، لحظه ای کوتاه راضی میشود، اما خود را به سرعت با وضعیت جدید تطبیق می دهد و آن را وضعِ عادی تصور می کند و حداقلِ سطحِ زندگی می داندش. به این شکل، انتظارات افزایش می یابد و به امکانات بیشتری نیاز است تا رضایت به دست آید. آبِ لوله کشی، غذای مفید به اندازه کافی، اتومبیل و مسکن بزرگ تر دیگر کافی نیستند. باید اصلاحات ِ بزرگ تر و بیشتری صورت گیرد تا احساس رضایت به میزان پیشین باشد. باید دُز را بالاتر برد و دفعات آن را بیشتر کرد. ( صفحه 51)

- زندگی عاطفی او فعلا در حالت نارضایتیِ ناشی از افزایش انتظارات بود. تنها حسن این حالت این بود که ناامیدی پس از مدتی می توانست تغییر جهت دهد و به قانون طبیعیِ دیگری برسد: وقتی انتظارات کاهش می یابد، کوچک ترین نشانی از امید موجب شادی می شود. ( صفحه 55)

- عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه می توان به حسِ بی کلام اعتماد کرد، اما در دراز مدت، عشقِ بی کلام و کلام ِ بی عشق دوام نخواهد آورد. عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان دادن های پی در پی و چشم به چشم هم دوختن است. (صفحات 62 - 61)

- کسانی که پیامک و ایمیل را ساخته اند نمی توانند اضطراب و پشیمانی ناشی از پیامک های بی پاسخ را در ذهنشان تصور کنند. شاید هم این حس درون بینی و همدلی را ندارند. آدم وقتی پیامک را می نویسد، نوک انگشتانش می سوزد و از این که چیزی را فرستاده، احساس سبکی می کند. و این سبکی در دقیقه هایی که هنوز امید دارد پاسخی دریافت کند، ادامه می یابد. (صفحه 76)

- خوشبختی را به ندرت در لحظه ی خوشبختی تجربه می کنند. خوشبختی کم و بیش، فقط در انتظارِ خوشبختی است که وجود دارد. ( صفحه 104)

- اندوه نمی تواند تا ابد شدید باقی بماند. آدم در آغاز، هر روز اندوهناک است. سپس شروع می کند به بازسازی خود... ( صفحه 107)

- برخی تصویرها در ذهن ِ آدم منجمد می شوند بی آنکه دلیلش را بداند. (صفحه 110)

- هر چیزی که هستی دارد می خواهد به هستی اش ادامه دهد و امید هم استثناء نیست. امید نوعی آفت است. بی گناه ترین بافت را می خورد و رشد می کند. بقایش در این توانایی تکامل یافته نهفته است که می تواند از هرچه به سودِ رشدش نیست چشم بپوشد و خود را روی چیزی بیفکند که هستی اش را توانمند می کند. سپس آن چه را بافته به قدری نشخوار می کند که کوچک ترین ذره ی غذایی اش استخراج شود. حالا، امید دیوانه وار می جوید.

- وقتی چیز دیگری وجود ندارد، اعاده ی حیثیت باقی می ماند تا آدم مبارزه را ادامه دهد و تسلیم نشود. (صفحه 134)

- آدمیزاد با پاسخ قطعی آسان تر از پاسخ مبهم کنار می آید. این قضیه به امید و ماهیت ِ آن مربوط می شود. امید انگلی است در بدنِ انسان که در همزیستی ِ کامل با قلب و زنده است.

 

* از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم.

 

 

۲ نظر ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۹
مهدیه عباسیان

جستارهایی در باب عشق

عنوان: جستارهایی در باب عشق
نویسنده: آلن دو باتن
مترجم: گلی امامی
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 228
سال نشر: چاپ اول 1394 - چاپ دوم 1394

جستارهایی در باب عشق، کتابی داستان گونه و متشکل از 24 فصل است. کتاب به گونه ای نوشته شده که فکر می کنی نویسنده در حال به اشتراک گذاشتن آنچه که با نام عشق با دختری به نام کلوئه تجربه کرده، می باشد. در حقیقت اگر برای دانستن بیشتر در مورد نویسنده کنجکاو نباشی، شاید همچنان با تصور داستان بودن کتاب را ادامه دهی و به پایان برسانی. اما با جست و جویی کوتاه در مورد آلن دو باتن متوجه میشوی که با نویسنده ای 47 ساله سروکار داری، که دکترای فلسفه در دانشگاه هاروارد را تنها به دلیل نوشتن، رها می کند و به نگاه به پدیده ها از منظر فلسفه روی می آورد. و به این نتیجه می رسی، کتابی که در دست داری، توضیح ملموسی از عشق یا آن چیزی که آن را عشق می خوانیم، بر پایه نظریات فیلسوفان و اندیشمندان است...

 

- وقتی عاشق می شویم، تصادف های طبیعی زندگی را، پشت حجابی از هدفمندی پنهان می کنیم. هر چند اگر منصفانه قضاوت کنیم، ملاقات با ناجی مان کاملاً تصادفی و لاجرم غیرممکن است، اما باز اصرار می ورزیم که این رخداد از ازل در طوماری ثبت شده بوده و اینک در زیر گنبد مینایی به آهستگی از هم باز می شود.

- عشق یک طرفه ممکن است دردناک باشد ولی درد ایمنی است، چون به کس دیگری جز خودمان صدمه نمی زند، دردی خصوصی و همان اندازه که تلخ و شیرین است، خودانگیخته نیز هست. اما به محض آن که عشق دو جانبه می شود، باید حالت انفعالی و ساده صدمه دیدن را رها کنیم و مسئولیت ارتکاب به گناه را بپذیریم.

- دیدگاه من نسبت به کلوئه را می توان با فرضیه، خطای باصره معروف مولر - لیر مقایسه کرد که دو خط مساوی بر حسب موقعیت پیکان سرشان به نظر نامساوی می رسند. نوع نگاه من به کلوئه مانند دو پیکان بیرونی عمل می کرد،که به یک خط عادی، قابلیت تداومی می دهد، که از نظر عینی دارای آن نیست.

- آیا نمی بایست ابراز عشقم به گونه ای منحصر به فرد می بود که برازنده کلوئه باشد؟

- تعریفی از زیبایی، که احساس مرا نسبت به کلوئه دقیق تر شرح می دهد، توسط استاندال بیان شده است. " زیبایی قول شادبختی است." با اشاره به این نکته که چهره کلوئه بیانگر کیفیت هایی بود که من با زندگی خوش هم-هویت می دانستم:

در بینی اش طنزی داشت، کک مک هایش حکایت از معصومیت می کرد، و دندان هایش نوعی بی توجهی شیطنت آمیز به معیارهای متعارف داشت. من شکاف میان دو دندان جلویش را نقض ترکیب آرمانی دندان نمی دانستم، بلکه برایم نشانی از محاسن روانشناختی بود.

- به قول پروست، زنان زیبای کامل را باید به مردان بدون تخیل واگذاشت.

- در فرضیه سراب، مرد ِ تشنه تصور می کند آب، نخلستان و سایه را می بیند، نه به دلیل آن که شاهدی برای آن دارد، بلکه به دلیل نیازی است که به آن دارد. نیازهای چاره ناپذیر ِ توهم خود راه حل هایشان را به وجود می آورند: تشنگی توهم اب و نیاز به عشق توهم شاهزاده سوار بر اسب سپید را. فرضیه سراب، همیشه توهم کامل نیست: مرد گمشده در صحرا چیزی را در افق می بیند. منتها نخلستان خشکیده، چاه آب خشک شده، و مکان، مورد هجوم ملخ ها قرار گرفته.

- هر کسی ما را به حس دیگری از خودمان تبدیل می کند، چون ما کمی تبدیل به چیزی می شویم که آن ها فکر می کنند هستیم. "خود" ما می تواند به آمیبی تشبیه شود، که دیواره های بیرونی اش نرم و منعطف است و در نتیجه با محیط اش تطابق دارد.

- اگر فیلسوف ها به گونه ای سنتی همواره زندگی مبتنی بر منطق را توصیه، و زندگی بر مبنای هوی و هوس را نفی کرده اند، علتش این است که منطق بستر تداوم است.

- بدون عشق، قابلیت دارا بودن هویت را از دست می دهیم، در عشق تاییدی مدام از " خود" ما وجود دارد. شگفت نیست که، مرکزیت تمام ادیان تصور خداوندی است که قادر است در هر حال ما را ببیند: دیده شدن موجب این اطمینان است که وجود داریم، چه بهتر از آن که در این حالت با خداوند یا همسری سر و کار داشته باشیم که "عاشق" ما باشد.

- یکی از دردسرهای عشق این است که دست کم برای مدتی این خطر را دارد که به طور جدی خوشبخت مان کند.

- می توانستم فریادی سر کلوئه بزنم، او هم مقابله به مثل کند و گره جدل ما درباره کلید اتاق گشوده می شد. ریشه تمام قهرها مبتنی بر خطایی است که می تواند مطرح شود، جواب بگیرد و بلافاصله از بین برود، ولی در دل طرف توهین شده نشست می کند و بعدها بروز دردناک تری می یابد. تاخیر در حل و فصل بلافاصله اختلاف ها، بلافاصله بعد از وقوع آن ها، به عقده تلخی تبدیل می شود. نشان دادن خشم، بلافاصله بعد از اختلافی که رخ داد، بهترین کاری است که می شود انجام داد، چون بار گناه قهر شده را سبک می کند و قهر کننده ار از موضه جنگجویانه اش فرود می آورد. قصد نداشتم در مورد کلوئه چنین لطفی روا دارم، این بود که به تنهایی از هتل زدم بیرون و به طرف سن ژرمن به راه افتادم.

- گناه کلوئه در رد کردن عشق در وهله نخست بستگی داشت به این که من تا چه اندازه با از خودگذشتگی به او عشق ورزیده بودم - چون اگر عوامل خودخواهی وارد نیت من شده بود، در آن صورت کلوئه هم به همان اندازه محق بود که رابطه مان را خودخواهانه قطع کند.

 

* از خواندن این کتاب و توصیفات جالب آلن دو باتن لذت بردم. هر آنچه می خواندم و می فهمیدم در کنار یافته هایم از کتاب های عشق های خنده دار نوشته میلان کندرا و بازی ها نوشته اریک برن عزیز قرار می گرفت و حالت تکمیل کننده ی دلچسبی را برایم به وجود می آورد.

 

 

۱ نظر ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۳
مهدیه عباسیان

عنوان: آن هنگام که نفس هوا می شود
نویسنده: پال کالانیتی
مترجم: شکیبا محب علی
نشر: کوله پشتی
تعداد صفحات: 200
سال نشر: چاپ اول 1395

آماده باشید. بنشینید. و ببینید جسارت چگونه است. ببینید چه شهامتی می خواهد که خودتان را اینگونه ابراز کنید. و ورای همه ببینید، چه چیزی پس از شما زنده می ماند و به شدت بر زندگی دیگران تاثیر می گذارد، تنها از طریق کلام شما. در دنیایی از ارتباطات همزمان، جایی که اغلب در صفحات مانیتور غرق شده ایم، نگاه هایمان به اشیای مستطیل شکلی که در دستان­مان زنگ می زند دوخته و تمام توجه­مان صرف چیزهای زودگذر شده است، اندکی توقف کنید و این گفت و گو را با همکار ِ جوان از دست رفته ی من تجربه کنید، کسی که جاودانی است و همیشه در خاطره ها باقی می ماند. به پال گوش فرا دهید. در سکوت بین کلماتش، گوش کنید به آنچه باید در جواب بگویید.

آن هنگام که نفس هوا می شود شرح رویایی با مرگ است. دکتر پال کالانیتی 37 ساله که در بهترین نقطه ی زندگی اش به سرطان ریه مبتلا می شود، دیده ها، یافته ها و تجربیاتش را با خواننده به اشتراک گذاشته و همسرش پس از مرگ آن را تکمیل کرده است.

 

- هرگز نمی توانی به کمال برسی، اما می توانی نزدیک شدن به چیزی را که پیوسته برایش تلاش می کنی باور داشته باشی.

- خیلی غم انگیز بود، آن دو نفر بی خبر از همه جا، یک زندگی را برنامه ریزی می کردند و هرگز بی ثباتی خودشان را تصور نمی کردند.

- آن کس که می توانست نیمی از مسافت دوی ماراتن را بدود خاطره ای دور بود، و همین بخشی از هویت آدم را شکل می دهد. دردِ شدید پشت می تواند روی هویت اثر بگذارد؛ حتی خستگی و تهوع هم می توانند.

- اگر روابط انسانی بر مبنای معنا شکل می گرفت، به نظر ما بزرگ کردن بچه بعد دیگری بر این مبنا اضافه می کرد.

- پزشک ها به هر شیوه ی قابل تصوری به بدن تعدی می کنند. انسان ها را در بی پناه ترین، وحشت زده ترین، و خصوصی ترین حالت های شان می بینند. آن ها را در ورود به این دنیا، و سپس بیرون رفتن از آن همراهی می کنند.

- بهتر است یک کاسه تراژدی را قاشق قاشق به خورد بیمار بدهی نه یکدفعه.

- انتظار داشتم بعد از مردن پال فقط احساس خلا و دلشکستگی کنم. هرگز به ذهنم نرسیده بود که یک نفر را می توانی بعد از رفتنش به همان اندازه دوست داشته باشی.

 

* از خواندن این کتاب لذت بردم. پال فردی بود که  خودش را در ادبیات و پزشکی برای یافتن معنای صحیح زندگی و مرگ غرق کرده بود و در انتها به آنچه که می خواست رسید...

** توصیفات کتاب، مخصوصا توصیفات زیست شناسانه و کالبدشکافانه کتاب بسیار چسبید.

*** این کتاب من را یاد کتاب سه شنبه ها با موری انداخت.

**** از آنجایی که طبق روال دو سه سال قبل، همیشه عباس معروفی یکی از همراهان نوروزی من بود، شدیداً این روزها جای خالی کتاب هایش را حس می کنم...

 

 

۱ نظر ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۱۷
مهدیه عباسیان

چهار و چند نمایشنامه دیگر

عنوان: چهار و چند نمایشنامه دیگر
نویسنده: ساموئل بکت
مترجم: پویان غفاری
نشر: افراز
تعداد صفحات: 96
سال نشر: چاپ دوم 1394

دیروز این کتاب را از بین کتاب های نخوانده توی کمد، انتخاب و با خودم در تمام این ور و آن ور رفتن ها همراه کردم. هنوز حتی یک خط هم از کتاب را نخوانده بودم که دوست جان پرسید آیا تا به حال از بکت چیزی خوانده ام و می دانم یکی از مخاطبانش در مورد او چه گفته است یا نه. گفت بکت پوچ گرایانه می نویسد و گاه هیچ چیزی در نوشته هایش در انتظار فهمیده شدن نیست... در تمام مدتی که دوست جان حرف می زد، بخش منتقد درونم بی وقفه تمامی مخاطبان متعصب را که تعمیم وار نظر می دهند، شماتت می کرد.

بعد از آن مکالمات، سراغ اولین نمایشنامه رفتم. "چهار". شوکه کننده بود. کتاب را بستم و صدای دوست جان را که در ذهنم تکرار می شد نادیده گرفتم. چند باری تصمیم گرفتم، کتاب را جوری در کمد بین سایر کتاب های منتظر بگذارم که دیگر دیده نشود، ولی بخش منتقد درون اینبار سراغ نقد کردن خودم آمد و نگذاشت آن را نیمه تمام رها کنم.

دوباره سراغ کتاب رفتم. خواندم و خواندم و خواندم. یا بهتر است بگویم خودم را مجبور به خواندن کردم و کردم. نمایشنامه ها که تمام شد. من ماندم و انبوهی از علامت سوال در ذهن و میزان زیادی حرص، از شخصیت های منفعل و فضای سیاه، خاکستریِ توصیف شده نمایشنامه ها در دل. 

سراغ بخش بعدی رفتم. فرسودگی نوشته ی ژیل دلوز. بیش از چهل صفحه شرح در مورد نمایشنامه ها، که باعث شد از یافته هایم از خواندن آنچه نامش را نمایشنامه گذاشته بودند، مطمئن شوم، اینکه:

 

بکت در دل نمایشنامه هایش تنها خواسته، خستگی و فرسودگی بشر را به تصویر بکشد.

 

ما در یک پارچگی یا در آن جمع اضداد معروف فرو نمی غلتیم و منفعل نیستیم: ما فعال ایم، اما برای هیچ. ما از چیزهایی خسته شده ایم، اما از هیچ فرسوده شده ایم. (صفحه 55)

 

در حال خواندن ادامه این شرحیات بودم، که صدای بخش حمایتگر درون، بر بخش منتقد درون که بی وقفه داشت انتخاب کتاب هایم را به سخره می گرفت، غلبه کرد، تا برای احترام به خودم و وقتم آن را نیمه تمام رها کنم...

 

 

۴ نظر ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۳۴
مهدیه عباسیان

مهمان ناخوانده

عنوان: مهمان ناخوانده
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: تینوش نظم جو
نشر: نی
تعداد صفحات: 143
سال نشر: چاپ اول 1387 - چاپ هشتم 1395

اشمیت را یکی از بهترین نویسندگان کار بلد می دانم. نویسنده ای که ترفندهای زیادی برای جذب مخاطب در چنته دارد و از آنها برای مجذوب و همراه کردن مخاطب استفاده می کند. یکی از این روش ها استفاده از شخصیت های بزرگ و نام آشنا مانند "فروید" در مهمان ناخوانده و یا مانند "هیتلر" در آدولف هـ دو زندگی است. او در این نمایشنامه فروید را با دانسته های فلسفی خود همراه می کند تا دغدغه های فردی که در اصل وجود خداوند شک دارد را به تصویر بکشد و بر سر ایمان و بی ایمانی بحث کند... بسیار ساده، عمیق و دلنشین...

اتفاقات این کتاب مربوط به جنگ جهانی دوم و فتح اتریش توسط نازی هاست. فروید ِ دچار شک به وجود خدا، دخترش آنا و ناشناس ( که برای لو نرفتن داستان اشاره ای به او نمیشود) تنها شخصیت های این نمایشنامه هستند.

 

- انسان تو یه زیرزمینه آقای اوبرزایت. تنها نورش مشعلیه که با تیکه های پارچه و کمی روغن درست کرده. انسان می دونه که این شعله همیشه روشن نمی مونه. انسان ِ مومن جلو میره و فکر می کنه که ته تونل دری وجود داره که پشتش نوره... انسان خدانشناس می دونه که دری وجود نداره، می دونه تنها نوری که هست همون نوریه که خودش با دست های خودش درست کرده، می دونه که پایان تونل پایان خودشه. پس طبیعیه که وقتی به دیوار می خوره دردش بیشتره... وقتی بچه اش رو از دست میده، همه چیز براش تهی تره... (صفحات 86-87)

 

* این کتاب را یک روز خوب و بسیار سرد، یک نفس در پارک خواندم و بسی لذت بردم.

** این روزها نوعی رخوت خاص، پر مشغله بودن و گیر کردن در پیله ای که خواسته یا ناخواسته بودن منشأ آن چندان مشخص نیست، را تجربه می کنم. شرایطی که باعث می شود، بین خواندن یک کتاب و نوشتن در موردش چیزی حدود 2 ماه فاصله بیفتد!

 

 

۳ نظر ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۰۰
مهدیه عباسیان

در ستایش عشق

عنوان: در ستایش عشق
نویسنده: آلن بدیو
مترجم: مریم عیدالکریم کاشی
نشر: ققنوس
تعداد صفحات: 95
سال نشر: چاپ اول 1393 - چاپ سوم 1395

عشق موضوعی ازلی و ابدی است و در محدوده هنر به عنوان مرکز ثقل هر اثر بدان پرداخته می‌شود. جشنواره بین‌المللی تئاتر آوینیون هر ساله در فرانسه برگزار می‌شود. در سال 2008 در این جشنواره گفت‌وگویی با آلن بدیوی فیلسوف در مورد بزرگداشت عشق انجام، و متن آن چهار سال بعد در کتابی با عنوان در ستایش عشق منتشر می‌شود. آلن بدیو در این سخنرانی از جنبه‌های مختلفی به عشق - که به گفته‌ی او امروزه در حال طی مسیری است که به واژگون شدن و منسوخ شدن معنای اصیل آن می‌انجامد - پرداخته است: عشق در معرض تهدید، فلاسفه و عشق، ساخت عشق، حقیقت عشق، عشق و سیاست، عشق و هنر.

او به طرز جالبی در فصول مختلف این کتاب و با کمک گرفتن از سایر فیلسوفان و نویسندگان، حقایقی بیان نشده از مفهوم حقیقی عشق را به تصویر می‌کشد تا به خواننده بفهماند که " عشق را باید از نو ابداع کرد."

 

- عشق مشروط بر این که فقط به عنوان مبادله‌ی الطاف متقابل تلقی نشود یا، به هر نحو، پیشاپیش چون سرمایه‌ای سودآور در نظر گرفته نشود، به واقع نوعی اعتماد و پشت گرمی منحصر به فرد است که در بخت و سرنوشت وجود دارد. عشق ما را به قسمت‌های تعیین کننده تجربه چیزهای متفاوت می‌برد و ذاتا به این ایده رهنمون می‌شود که می‌توان دنیا را از منظر متفاوت تجربه کرد. ... عشق تجربه‌ای فردی است از کلیت بالقوه و از این رو، در فلسفه از اهمیت بالایی برخوردار است.

- عشق طرحی وجودی است: به منظور ساختن دنیا از منظری مرکزیت زدایی شده غیر از منظر انگیزه محض من برای بقا یا تایید مجدد هویت خود. اینجاست که "تجربه" و "ساختن" را در برابر هم قرار می‌دهم.

- عشق صرفا درباره دیدار دو فرد و رابطه درونی آن‌ها نیست: عشق نوعی ساختن است. زندگی‌ای است که ساخته می‌شود، اما نه دیگر از منظر "یک" بلکه از منظر "دو". و این همان چیزی است که من آن را "صحنه نمایش دو" نامیده‌ام.

 

* هر قدر که خواندن سه - چهار فصل اول به من چسبید، خواندن دو فصل آخر در مورد سیاست و هنر که حدود نیمی از کتاب را به خود اختصاص داده بودند، برایم سخت بود.

** این کتاب را با هدف ورزیده شدن ذهن مطالعه کردم. یکی از ترس‌های جدیدی که با آن‌ دست به گریبانم، ترس از تنبلی ذهن است. به همین خاطر خواستم مثلا با متنی متفاوت در مسیر ارتقای آن بکوشم!

 

 

۱ نظر ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۱
مهدیه عباسیان

پیرمرد و دریا

عنوان: پیرمرد و دریا
نویسنده: ارنست همینگوی
مترجم: نسرین صالحی
نشر: سالار الموتی
تعداد صفحات: 112
سال نشر: چاپ اول 1393 - چاپ دوم 1394

 پیرمرد و دریا داستان ساده‌ی مبارزه‌ی چندروزه‌ی یک پیرمرد کوبایی برای شکار یک نیزه ماهی است. مبارزه‌ای نفس‌گیر در کنار افکار و واگویه‌های پیرمرد که با مرگ و زندگی گره می‌خورد. چیزی خاص که داستان را متفاوت می‌کند و به شخصیت‌های اندک ِ بی‌نام اجازه‌ی بازی گرفتن تو را می‌دهد، قابلیت تعمیم دادن داستان است. آنچه که پیرمرد در کنار پسر، دریا، مردم، نیزه ماهی و کوسه‌ها تجربه می‌کند را بی‌شک همه‌مان بارها، در موقعیت‌های گوناگون تجربه کرده‌ایم.

 

* این کتاب را در نمایشگاه کتاب خریدم. البته بهتر است بگویم که آقای فروشنده، به صورت نامحسوس من را گول زد و این کتاب را به من انداخت! سهوا مبلغی بیشتر از آنچه که باید می‌پرداختم را کارت کشید و این کتاب را به عنوان بقیه پول پیشنهاد داد. قصد خرید پیرمرد و دریا را داشتم ولی با ترجمه نجف دریابندری ِ عزیزدل. خستگی بیش از حد توان مخالفت را از من گرفته بود و من هم در گول خوردن با او همکاری کردم.

** اگر می‌خواهید با بدترین و اعصاب خرد‌کن‌ترین کتاب و ترجمه عمرتان مواجه شوید، پیرمرد و دریا را با ترجمه‌ی این مترجم عزیز بخوانید. شاید بشود ترجمه‌ی بد را با هزار نوع توجیه کردن و دلیل‌تراشی قبول کرد، ولی این همه اشکالات نگارشی را هر جور که فکر می‌کنم نمی‌شود. به نظرم هیچ کس نبوده که محض رضای خدا قبل از چاپ نیم نگاهی به آنچه قرار است به دست بندگان خدایی چون من بیافتد و با روانشان بازی کند، بیاندازد.

*** با مقاومت‌های بسیار زیاد و تغییر شکل دادن هرجمله در ذهن تا اواسط کتاب پیش رفتم، ولی دیدم واقعا نمی‌شود. با این وضع از شدت حرصی که می‌خوردم و کینه‌ای که از نسرین جان صالحی و انتشارات سالار الموتی به دل گرفته بودم، در انتها من و کتاب با هم تمام می‌شدیم. برای همین کتاب را به "فسقلی جان" که به نابود کردن کتاب‌ها علاقه‌ای خاص دارد سپردم. ولی کتاب به دل او هم ننشست. جلدش جزو پاره‌نشو ترین جلدهایی بود که تا به حال دیده بود. کمی تلاش کرد و کتاب را به گوشه‌ای پرت کرد و رفت. اینطور شد که مجبور شدم تمام حالات توصیف شده را در کنار صفحاتی مچاله نیز تاب بیاورم.

 

 

۷ نظر ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۷
مهدیه عباسیان

شفای کودک درون

عنوان: شفای کودک درون
نویسنده: لوسیا کاپاچیونه
مترجم: گیتی خوشدل
نشر: پیکان
تعداد صفحات: 228
سال نشر: چاپ اول 1378 - چاپ بیست و دوم 1395

فکر می‌کنم برای معرفی این کتاب بهتر است کمی بیش از معمول مقدمه‌چینی کرد:

اگر کتاب وضعیت آخر نوشته‌ی توماس آنتونی هریس با ترجمه‌ی اسماعیل فصیح ِعزیز را خوانده باشید، با موضوع تحلیل رفتار متقابل آشنا هستید.
ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ (Transactional Analysis) ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺭﺳﻤﻲ از سال 1970 ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻨﻴﺎن گذار ﺁﻥ ﺩﻛﺘﺮ ﺍﺭﻳﻚ ﺑﺮﻥ بود. در حقیقت کتاب وضعیت آخر و کتابی دیگر با نام ماندن در وضعیت آخر بر مبنای ایده‌ی اریک برن نوشته شده‌اند. می‌شود ساعت‌ها و روزها بی وقفه در مورد این موضوع صحبت کرد و با موشکافی و کندوکاو های شیرین بیشتر به عمق ماجرا پی برد. اما براساس اندک چیزی که می‌دانم، فقط به بیان شاخه‌های متعدد TA که هر کدام به خودی خود به اندازه‌ی چندین کتاب قطور جای بحث دارند، بسنده می‌کنم:

وضعیت آخرماندن در وضعیت آخر

تحلیل ساختار: بر اساس نظر اریک برن که بی تاثیر از نظرات فروید هم نبود، شخصیت هر فرد دارای سه بعد «کودک»، «بالغ» و «والد» است که هر کدام سهم به سزایی در ساختار شخصیت دارند.

ﻭﺍﻟﺪ: ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ای ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺪﺍﻭﺭی‌ها، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﺗﻌﺼﺒﺎﺕ می‌باشد. ﺍﻳﻦ ﺑﺨﺶ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭالعمل‌های ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﻳﺪﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﺳﺮ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻱ چند بعد می‌باشد. والد مهرانگیز (نوازشگر)، والد حمایتگر، والد نکوهشگر و... که هر کدام از این ابعاد نقش مهمی را در عادت‌ها و رفتارهای افراد بازی می‌کنند.

ﺑﺎﻟﻎ: ﭘﺮﺩﺍﺯﺵ درست ﺍﻃﻼ‌ﻋﺎﺕ ﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ با مسائل بر عهده‌ی بالغ است. ﺗﺼﻤﻴﻤﺎت و اظهار نظرهای منطقی منطقی و واقع‌گرایی‌ها از این بعد ناشی می‌شوند.

ﻛﻮﺩک: ﺩﺭ ﺗﻌﺎﺭﻳﻒ TA ﻛﻮﺩک به عنوان ﻣﻨﺒﻊ ﺧﻼ‌ﻗﻴﺖ و منبع اصلی سرزندگی به حساب می‌آید. ﻫﻴﺠﺎﻧﺎﺕ، ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻭ ﺗﺼﻮﺭﺍﺗی که کودک دارد ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﻳک ﻭﺍﻟﺪ ﺳﺨﺘﮕﻴﺮ ﻭ حتی ﺗﻮﺳﻂ یک ﻭﺍﻟﺪ ﻧﻮﺍﺯﺷﮕﺮ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ می‌تواند ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﺑﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻓﺮﺩ ﺍﺛﺮﺍﺕ ﻧﺎمطلوبی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭی‌های روانی و جسمی ﻧﻴﺰ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮﺩ.

تحلیل رفتار متقابل: به معنای بررسی الگوی رفتاری دو فرد در تعامل با یکدیگر

بازی‌ها: به عنوان نقش‌هایی که انسان‌ها در تعامل با یکدیگر در ایفا می‌کنند تا بتوانند در لایه‌ی دیگری، نتیجه‌ی دیگری  را که مد نظر دارند به دست بیاورند.

نمایشنامه زندگی: به معنای داستان‌هایی از زندگی ما که بارها و بارها تکرار می‌شوند و اگر چه محیط تغییر می‌کند، من و شما هنوز همان نقش قدیمی را در هر نمایشنامه‌ی جدید ایفا می‌کنیم.

ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻛﺎﺭﻛﺮﺩ TA ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ‌ای ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻧﻮ ﺑﻪ ﺗﺠﺎﺭﺏ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪﺷﺎﻥ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼ‌ﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ با کمک به خود ﻭ ﺑﻪ یک ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﻮﻧﺪ.

 

شفای کودک درون کتابی در راستای همین مفاهیم است. در این کتاب ابتدا کودک و والد درون به خواننده معرفی می‌شوند و در ادامه به کمک تمرین‌هایی خاص تلاش می‌شود تا نقص‌های احتمالی در ابعاد مختلف والد، در جهت ظهور کودک درون بر طرف شود.

 

- تناقص در این است که بزرگ‌سالانی که کودک درونشان وانهاده مانده است، از توانایی‌های چشمگیری برای مراقبت و حمایت برخوردارند. اما بدبختانه این توانایی‌ها را به بیرون - به سوی دیگران - معطوف کرده‌اند. در نتیجه، هرکس را که سر راهشان قرار بگیرد - از اعضای خانواده گرفته تا دوستان و همسایگان و کارمندان و همکاران و مشتریان و مراجعان - مورد مراقبت و حمایت قرار می‌دهند، مگر خودشان را! همه افراد در درجه اول اهمیت قرار می‌گیرند. تنها کسی که همیشه آخر از همه می‌آید "کودک درون" خودشان است. (صفحه 116)

- مراقبت از دیگران - وقتی که کودک درون خود شخص در خانه محبوس شده و از گرسنگی دارد هلاک می‌شود، - چه سودی دارد؟ پس، وظیفه ما یافتن والد مهرآمیز و حمایتگر درون خویشتن است. (صفحه 116)

- بسیاری از شاگردان و مراجعانم گفته‌اند که ابراز محبت و توجه به دیگران بسیار آسان است. ولی وقتی نوبت به خودشان می‌رسد، این ابراز محبت و توجه یا حتی مراقبت از خویشتن را شاق و دشوار می‌بینند. یک عمر به ما گفته‌اند که خودخواه نباشیم. دیگران را بر خود مقدم قرار دهیم و آنچه را که داریم با دیگران تسهیم کنیم. قانون طلایی را به طور معکوس به ما آموخته‌اند. قانون طلایی می‌گوید: " دیگران را همچون خویشتن دوست بدار." ولی بخش "همچون خویشتن" معمولا نادیده گرفته می‌شود. (صفحه 121)

- وقتی با کودک درونمان رابطه‌یی مهرآمیز را پرورش می‌دهیم، نیازمان برای یافتن جانشین‌هایی در عالم بیرون کاهش می‌یابد. یعنی دیگر توقع نخواهیم داشت که اعضای خانواده یا دوستان یا سایر آشنایان برایمان نقش والد مهرآمیز را ایفا کنند. و به این ترتیب از الگوی وابستگی‌زا می‌رهیم. (صفحه 127)

 

*...

۵ نظر ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۲
مهدیه عباسیان